eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.7هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
11.5هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 ســـلام بـر آنـان کـه اول از ســیم خاردار نـفـــس گــذشـتـنـد و بَـعْد از سیم خار دار دشــمـن... ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق.. به نیابت از عجل الله و همه شهدا ...🌷🕊 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ...☘ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر آنهایــی که رفتنــد تا بمــانند و نماندند تا بمیـرند و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا ماننــد مادرشان گمـنــام و بی مزار بمانــنــد مدیــونیــم...🌹 ...🌷🕊 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
💢 ماجرای یک عکس یادگاری 🌺🍃علیرضا یزدانی از روز تشییع پیکر شهید حسن براتی که درست روز قبل از شهادت دو دوستش بود، می‌گوید: «آن روز وقتی دانیال و حسین کنار هم می‌ایستند تا عکس دو نفره بگیرند، بچه‌ها می‌خواهند در آن عکس کنارشان باشند که حسین می‌گوید نه، این عکس دو نفره برای بعد شهادتمان است، می‌خواهیم تنها باشیم. 🌺🍃همان عکسی که با عنوان رفیق شهیدم در جای‌جای شهر به تصویر درآمد. دلمان می‌سوزد که حسین این حرف را زد و ما به شوخی گرفتیم، در‌حالی‌که پشت آن واقعیتی تلخ پنهان بود.
سلام حکم جهاد رهبری مراحل و ابعاد مختلفی داره بعد اول کمک مالی هست یعنی بر هرکسی واجب هست که هر مقدار در توان داره کمک مالی کنه بعد دوم بحث جهاد تبیین هست یعنی تمام تلاش خود را برای آشکار سازی خرابکاری ها و خباثت دشمن صهیونیستی انجام دهیم و بعد سوم که هنوز بستر آن فراهم نشده جهاد نظامی و شرکت در میدان جنگ هست شاید برخی از ما به بهانه اینکه نیرو اعزام نمیشه از دو مرحله ی اول که بسیار مهم هستند غفلت میکنیم ولی این یک واجب است که به عهده ی همه ی ما نهاده شده است .
. یکی از کسانی که بشدت نگرانشم بشار اسد هست امیدوارم مواظبش باشند و ایشون رو ترور نکنند نگاه نکنید به این که کراواتی هست ایشون بشدت برای جبهه مقاومت مفید هست .
. ما ان شاء الله با دست رهبر عزیز تر از جانمون پرچم انقلاب رو بدست امام زمان ع میدیم و از خدا میخوایم تمام عمر ما رو برداره و بر عمر ایشون بیفزاید .
. و مطمئن باشید انقلاب ما ختم خواهد شد به ظهور امام زمان ع .
. سلام اتفاقا هم برای حادثه طبس رهبری دستور پیگیری سریع دادند هم کلی تولید محتوا شد هم دیوار نگار تهران برای این حادثه گذاشتند ولی عزای عمومی که بچه بازی نیست هرکس اتفاقی بیفته سریع عزای عمومی بگذارند این طور باشه این همه شهید رده بالا دادیم و عزای عمومی هم نبود سید حسن نصرالله بعد آقا دومین شخص مهم در دنیا بودند .
. متاسفانه هر چقدر دشمن در رسانه قوی هست‌ما ضعیفیم و در سانه خیلی ضعیف عمل می‌کنیم یادمه دربلره مدافعان حرم هم شایعه کردند که برای پول میرند اینا و تحت الشعاع قرار دادند و الانم درباره سید حسن نصرالله سریع قضیه طبس رو وسط کشیدند تا این جنایت رو تحت الشعاع قرار بدند .
🔹️چی فرق کرده که رژیم صهیونیستی که ۷ ماه پیش می‌گفت ما از آمریکا درخواست می‌کنیم که وارد مذاکره شه و از تنش جلوگیری کنه امروز اومده به رجزخوانی و رهبر رو تهدید می‌کنه و خاک ما رو تهدید می‌کنه؟ 🔹️بله، طرز دیپلماسی کشور فرق کرده... اونا ميدونند با کی چطوری صحبت کنند. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
. آن زمانی که 🚫شهید صیاد شیرازی 🚫شهید تهرانی مقدم 🚫شهید فخری زاده 🚫شهید حاج قاسم سلیمانی 🚫شهید هنیه 🚫شهید سید حسن نصرالله به شهادت رسیدند ، قدرت کشور دست کدام حزب و طیف بود؟؟؟ التماس تفکر🧐 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
. از این به بعد باید هر کدوم یه یار واقعی برای حضرت آقا باشیم یار واقعی یعنی هرچی رهبرت گفت فقط بگی چشم و انجامش بدی و نگذاری حرف ولیت روی زمین بمونه اولین وظیفه ما به دستور آقا جهاد تبیین هست از این به بعد هر کدوم باید برای بقیه تبیین کنیم و حداقل بتونیم یک نفر رو جذب کنیم آیا آماده ای به فرمان رهبرت لبیک بگی و از این به بعد محکم تبیین کنی ؟؟؟ اگر آماده ای اینجا بگو 👇👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17086355590580 .
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
. از این به بعد باید هر کدوم یه یار واقعی برای حضرت آقا باشیم یار واقعی یعنی هرچی رهبرت گفت فقط ب
. جالبه ۳۰۰ نفر این پیام رو خوندند ولی فقط ۳ نفر اعلام آمادگی کردند حالا دیدید چی میشه حرف رهبر زمین میمونه یا نه ؟؟؟ هیچ کدوم ما حاضر نیستیم سختی بکشیم و زحمت به خرج بدیم باور کنید امام زمان هم که بیاد همین میشه توقع داریم همه چیز آماده باشه و ما بشینیم سر سفره توقع داریم همه زحمت ها رو رهبر و شهدا و ... بکشند یاد گرفتیم رفاه رو همه چیز آماده باشه فقط همین .
. پس اینقدر ظریف و ... رو لعنت و نفرین نکنید ما ها هم جای این ها بودیم چه بسا بدتر از اینا عمل میکردیم ما ها فرصتش واسمون پیش نیومده وگرنه از خیلی از این ها هم بدتر میشدیم .
. میدونم مثل همیشه این حرفای ما هم واسه بعضی هاتون سر سری هست یا خیلی هاتون به مسخره می‌گیرید یا اصلا خیلی هاتون رد بشید و واستون مهم نباشه ما میریم ولی این مطالب در کانال خواهد موند به یادگار یادتون باشه خواهد رسید روزی که در خونه های خودتون هم امنیت نداشته باشید خواهد رسید روزی که همه همّ و غمّتون دنیا باشه خواهد رسید روزی که به قبرستان ها پناه ببرید و آرزوی مرگ کنید خواهد رسید روزی که تمام زمینیان ضجه کنان خواهان ظهور باشند خواهد رسید روزی که درگیری بشه در کشور که یک عده بگند حکومت رو بدیم به امام زمان و یک عده هم بگند تحویل امام زمان ندهیم خواهد رسید روزی که اینقدر بلا و فتنه بیاد که کسی نتونه کمر راست کنه خواهد رسید روزی که خیلی هامون در غربال قبل از ظهور مردود بشیم و..... حرفامون بماند به یادگار...... یاعلی مدد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نطق طوفانی و برحق خانم سارا فلاحی: 🔺آمریکا هیچ غلطی نمی‌کند ، چون تمام غلط‌ها و اشتباهات را می‌کنند...... ‼️ ✅همیشه در ایران داریم....
. سلام من از شما معذرت میخوام از همه کسانی که پیامشون گذاشته نمیشه صمیمانه معذرت میخوام اگر پیامتون گذاشته نمیشه از قصد نیست یه سریاش که قابل گذاشتن نیست یه سریا هم تعداد که زیاد هست نمیشه همش رو گذاشت و باز هم از همگی طلب عفو و بخشش دارم .
. سلام ترس نداره که ما ها شیعه علی بن ابیطالب هستیم و تا آقا رو داریم غصه هیچی رو نخورید اگر هم حرفی زده میشه بحث تو دلتون خالی کردن نیست اینا به خاطر پیشگیری هست که اگر یه زمانی رخ داد از قبل آمادگی رو در رو شدن باهاش رو داشته باشیم مثل روایات که از آخر الزمان میگند یا مثلا روایاتی که داعش رو پیش بینی کردند .
. سلام بزرگوار من نه عقل کلم نه چیزی و هیچ وقت هم چنین ادعایی نداشتم و همیشه هم گفتم قرار نیست تمام حرفای ما درست باشه و همون طور که قبلا گفتم حرفی که زده میشه رو اول روش فکر کنید اگه درست بود که فبها اگرم درست نبود رد بشید و برید و بعدم مخاطب های کانال خیلی هاشون کسانی هستند که شاید زیاد درگیر این چیزها نبودند اصلا شاید کسی ازشون نظز سنجی نکرده ما ها باید حرف بزنیم این سکوت کردن ها خیلی بده اصلا تمام فریاد حضرت زهرا س این بود که چرا آی مردم سکوت کردید ما بخدا مردم خیلی خوبی داریم فقط نگذاشتیم حرف بزنند یا اصلا باهاشون حرف نزدیم و روشن گری نکردیم در ضمن ما کجا و شهدا کجا دعا کنید ما هم بتونیم مثل شهدا باشیم و در آخر یه سری حرفا هست الان هضمش برای آدم سنگینه در آینده آدم ها خودشون متوجه میشند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اقدام معنادار سخنگوی وزارت خارجه با انداختن چفیه بر روی شانه‌های خود؛ ما پشیمان کننده عمل خواهیم کرد و دست و پای متجاوز را قطع خواهیم کرد سخنگوی وزارت خارجه: ما اگر شرایط اقتضا کند و اگر زمان آن برسد الی بیت المقدس را تا خود بیت المقدس ادامه خواهیم داد. کسی در توانایی ایران برای پاسخگویی به هیچ متجاوزی تردید نکند.
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت چهل و چهارم ▫️نورالهدی مضطرب به من نگاه می‌کرد و تمام قلب من پیش زینب ب
📕رمان 🔻قسمت چهل و پنجم ▫️من و نورالهدی مقابل حسینیه مانده و او نمی‌خواست کسی اشک‌هایش را ببیند که با هر دو دست صورتش را پوشانده بود و هق‌هق گریه‌هایش، انگار زمین و آسمان را می‌لرزاند. ▪️می‌دانستم نمی‌خواهد کسی شاهد بی‌قراری‌اش باشد که با دلی غرق خون داخل حیاط حسینیه شدم و فقط خداخدا می‌کردم بتوانم امشب زینب را آرام کنم. ▪️همینکه وارد شدم از ازدحام داخل حسینیه بیدار شد و در همان لحظۀ اول، دیدم چشمان معصومش هنوز در حدقه‌ای از وحشت می‌چرخد. ▫️همهمۀ داخل حسینیه از هول حادثۀ تروریستی امروز بود و هم‌کاروانی‌ها نگران تأخیر من و نورالهدی بودند و حالا از کودکی که همراه خود آورده بودیم، بیشتر حیرت می‌کردند. ▪️من نایی برای گفتگو نداشتم که با امانتِ مهدی گوشه‌ای نشستم و نورالهدی ساعتی طول کشید تا ماجرا را بگوید و در تمام این مدت، زینب بی‌آنکه کلامی بگوید، روی زانوی من نشسته و سرش درست نزدیک قلبم بود. ▫️نمی‌توانستم فارسی حرف بزنم؛ تنها نامش را با آهنگی ملایم زیر گوشش زمزمه می‌کردم تا قلبش قرار بگیرد و او بی‌هیچ واکنشی به نقطه‌ای نامعلوم خیره مانده بود. ▪️اعضای کاروان برایش کیک و بیسکوئیت آورده و نورالهدی چند رنگ میوه در بشقاب چیده بود اما او لب به چیزی نمی‌زد و می‌ترسید از من جدا شود که تا یکی از خانم‌ها نزدیکش می‌شد، مضطرب به من می‌چسبید و وحشتزده جیغ می‌زد. ▫️نورالهدی تلاش می‌کرد دست و پا شکسته با او فارسی صحبت کند و دخترک انگار زبانش بند آمده بود که هر چه می‌گفتیم و هر چه‌قدر سرگرمش می‌کردیم، یک کلمه حرف نمی‌زد. ▪️در مسیر حسینیه، شمارۀ مهدی را گرفته بودیم تا اگر مشکلی بود با هم تماس بگیریم و اینهمه سکوت زینب، همه را ترسانده بود که نورالهدی با نگرانی سوال کرد: «زنگ بزنم به باباش؟» ▫️ندیده، حس می‌کردم با همسرش خلوت کرده و دلم نمی‌آمد حالش را به هم بریزم که با لحنی گرفته پاسخ دادم: «نه، نمی‌خواد زنگ بزنی! این طفلک خیلی ترسیده، خودم آرومش می‌کنم.» ▪️اما حقیقتاً حال خوبی نداشت که حتی یک لقمه شام نمی‌خورد و نمی‌خواستم گرسنه بخوابد که سر و صورتش را نوازش می‌کردم و با همان زبان عربی، یک نفس به فدایش می‌رفتم تا سرانجام یک لقمه از دستم گرفت. ▫️روی پایم نشسته بود و برای خوردن هر لقمه باید چند دقیقه برایش شعر می‌خواندم و چندین بار صورتش را می‌بوسیدم تا از گلوی خشکش مقدار کمی غذا پایین رود. ▪️ساعت از ۱۱ شب گذشته و چشمانش خمار خواب شده بود که خودم دراز کشیدم و مثل فرزندی که هرگز نداشتم، او را در آغوشم گرفتم. ▫️سرش روی بازویم بود و با دست دیگر، موها و کنار پیشانی و گونه‌هایش را ناز می‌کردم و در دلم به حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) متوسل شده بودم تا کمکم کند؛ می‌دانستم نخستین شبی است که این دختر می‌خواهد بدون مادرش بخوابد و به اعجاز دردانۀ سیدالشهدا (علیه‌السلام) تنها چند دقیقه بعد خوابش برد. ▪️دلم نمی‌آمد دستم را از زیر سرش بیرون بکشم مبادا خوابش پریشان شود و همان لحظه موبایلم زنگ خورد. ▪️از ترس اینکه زینب بیدار شود همانطور که کنارش دراز کشیده بودم بلافاصله گوشی را وصل کردم و صدایی غریبه در گوشم نشست: «سلام...» ▫️چند لحظه طول کشید تا از نغمه لحن غمگینش بفهمم مهدی پشت خط است و تا سلام کردم، دلواپس دخترش سؤال کرد: «زینب خوبه؟» ▪️صدایش از بارش بی‌وقفۀ اشک‌هایش خیس خورده و نفس‌هایش خِس‌خِس می‌کرد و من آهسته پاسخ دادم: «خوبه، همین الان خوابش برده.» ▫️چشمم به صورت معصوم زینب بود و گوشم به صدای مهدی که با شرمندگی عذر خواست: «ببخشید امروز خیلی اذیت‌تون کردم، صبح میام دنبالش.» ▪️و انگار بیش از این چند کلمه نفسی برایش نمانده بود که تماس را تمام کرد و من از غصۀ مصیبت مردی که زندگی‌ام را مدیونش بودم، حتی نمی‌توانستم بخوابم. ▫️به هوای زیارت مزار حاج قاسم به کرمان آمده بودم و در کمتر از نیمروز هر آنچه انتظار نداشتم، یکجا دیدم؛ از دو انفجار وحشتناک و اینهمه شهید و مجروح و مهدی که دوباره بعد از سال‌ها، قدم به تقدیرم نهاده بود و حالا پس از چهارسال سوختن در جهنم عامر، همه چیز حتی احساس مهدی در دلم خاکستر شده بود. ▪️فردا صبح برنامۀ حرکت کاروان به سمت مشهد بود؛ پس از نماز صبح، نورالهدی ساک وسایل‌مان را جمع کرد و زینب هنوز خواب بود که مهدی به سراغش آمد. ▫️کودک را در آغوشم تا خیابان بردم و در روشنای غبارگرفته طلوع این صبح دلگیر زمستانی دیدم مهدی با صورتی شکسته و چشمانی که رنگ خون شده بود، به انتظارم ایستاده است. ▪️به گمانم شب تا سحر یک نفس گریه کرده بود که پلک‌هایش به شدت ورم کرده و چشمانش انگار از هم پاشیده بود. ▫️آغوشش را گشود و همانطور که دخترش را از من می‌گرفت، با لحنی لبریز حیا، حلالیت طلبید: «حلالم کنید...»... 📖 ادامه دارد...