eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.7هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
11.9هزار ویدیو
113 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻توییت دفتر مقام معظم رهبری به زبان عبری: 🔸‌رژیم صهیونیستی در محاسبات خود در مورد ایران اشتباه کرد،باید خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی به هم بخورد. باید قدرت و اراده و ابتکار ملت ایران و جوانان کشور را به آنان فهماند. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
11.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از پدری که عکس‌ پسرش را بوسه باران کرد تا پسری که اشک خبرنگار خنده رو را در آورد 👆 روایتی از دیدار خانواده‌های با 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
📕رمان #سپر_سرخ 🔻قسمت هفتاد و دوم ▫️زینب در آغوشم خوابش برده بود و مهدی تا دید دخترش از خستگی م
📕رمان 🔻قسمت هفتاد و سوم ▫️از شرم آنچه به خاطر من بر سر زندگی‌مان آمده بود، نگاهم به زیر افتاد و پشیمان از این ازدواج و با کلماتی پریشان عذرخواهی کردم: «همه این دردسرها به خاطر منه، ای کاش قبلش همه چی رو بهت گفته بودم. نمی‌دونستم اینجوری میشه. فکر می‌کردم دیگه از عامر جدا شدم و بدبختی‌هام تموم شده اما انگار این سختی‌ها همیشه با منه و حالا تو هم شریک بدبختی‌های من شدی.» ▪️روی صندلی کامل به سمتم چرخیده بود، نگاهش دور صورتم پرسه می‌زد و تا این حرف‌ها را از من شنید، حالش بدتر شد. ▫️دستان لرزان از ترسم را با هر دو دستش گرفت و هرچند حال خودش بدتر از من بود، می‌خواست باری از دوش دلم بردارد که تمام عشق و احساسش در لحنش درخشید: «هر اتفاقی بیفته، من از اینکه تو رو انتخاب کردم پشیمون نمیشم. تو باید منو ببخشی که اینها به خاطر رسیدن به من، دارن تو رو اذیت می‌کنن. تو باید منو حلال کنی که به جای اینکه زندگی آرومی برات بسازم، باعث شدم اینهمه اضطراب تحمل کنی.» ▪️اما من قول و قراری با حضرت اباالفضل (علیه‌السلام) بسته بودم و با آرامشی که کنار ضریح حضرت در دلم ماندگار شده بود، خاطرش را تخت کردم: «همون روزی که از آمریکا برگشتم، وقتی رفتم حرم حضرت عباس (علیه‌السلام)، آبروم رو به حضرت سپردم. گفتم من می‌ترسم عامر یه روزی اون عکس رو پخش کنه، خودتون مراقب آبروی من باشید.» ▫️تا نام حضرت را شنید، در تاریکی شب و فضای کم‌نور ماشین، صورتش از شادی مثل ماه درخشید و به رویم خندید: «خب پس دیگه نگران چی هستی؟ وقتی سپردی به حضرت عباس (علیه‌السلام) دیگه خیالت راحت باشه!» ▪️سپس استارت زد و با حال خوشی که پیدا کرده بود، همچنان خوش‌زبانی می‌کرد: «حالا بگو دوست داری کجا بریم حال و هوات عوض بشه؟» ▫️می‌دیدم می‌خواهد نگرانی‌هایش را پشت این خنده‌ها پنهان کند تا دل من کمتر بلرزد و فکر خودش به قدری درگیر بود که حتی برای جا زدن دنده، چند لحظه مکث کرد و اصلاً تمرکز نداشت. ▪️در انتظار پاسخم چشم در چشمم خندید و دوباره سؤال کرد: «می‌خوای بریم یه جا شام بخوریم؟» اما هر چه او آرامش داشت من نمی‌توانستم اینهمه وحشت را فراموش کنم که به جای پاسخ، پرسیدم: «اگه عکس الان دست اونا باشه، چی؟» ▫️پنجره را پایین کشیده بود تا شاید خنکای این شب بهاری حالش را عوض کند و جواب دلشوره‌ام را به شیرینی داد: «نگران نباش عزیزدلم! مگه با یه عکس فتوشاپی چی‌کار می‌تونن بکنن؟» ▪️سپس سرش را کمی از پنجره بیرون گرفت، نگاهی به آسمان کرد و سر به سر حال خرابم گذاشت: «به نظرت امشب ایران حمله می‌کنه؟» ▫️طوری به آسمان پرستاره فلوجه نگاه می‌کرد که فهمیدم می‌خواهد نگاه نگرانش را در تاریکی شب گم کند و همزمان صدای ترمز شدید ماشین، قلبم را از جا کَند. ▪️به قدری سریع اتفاق افتاد که خیال کردم تصادف کردیم و تازه می‌دیدم ماشین سواری سفیدی مقابل‌مان پیچیده و مهدی در لحظات آخر محکم روی ترمز زده بود تا تصادف نکنیم. ▫️ به نظرم شیشه‌های ماشین دودی بود، نور قرمز چراغ‌های عقبش در تاریکی شب چشمم را می‌زد و کسی از ماشین پیاده نمی‌شد که با ناراحتی اعتراض کردم: «چرا انقدر بد پیچید؟» ▪️نفس مهدی در سینه حبس شده بود؛ فقط به روبرو خیره مانده و به گمانم فهمید چه خبر شده که بلافاصله پنجره را بالا کشید و درها را از داخل قفل کرد. ▫️مات و متحیر نگاهش می‌کردم و او به سرعت دست به کمرش برد، اسلحه‌ای را از زیر لباسش بیرون کشید و تا خواستم حرفی بزنم، چهار نفر از ماشین مقابل پیاده شدند و به سمت ما حمله کردند. ▪️هر چهار نفر صورت‌هایشان را با نقاب پوشانده و مسلح بودند، قلبم از ترس به قفسۀ سینه‌ام می‌کوبید و فقط فریاد مهدی در فضای بستۀ ماشین را می‌شنیدم: «سرت رو بیار پایین. بخواب رو صندلی!» ▫️قدرت هر عکس‌العملی را از دست داده بودم؛ صدای تیراندازی گوشم را کَر کرده و همزمان دیدم شیشۀ سمت مهدی متلاشی شد؛ خون روی صندلی خاکستری ماشین پاشید و جیغ من در گلو شکست. ▪️نمی‌فهمیدم چه اتفاقی افتاده و فقط می‌دیدم دو نفر روبروی ماشین و رو به ما مسلح ایستاده و دو نفر مهدی را از ماشین بیرون می‌کشند. پیراهنش غرق خون شده بود، من وحشتزده جیغ می‌زدم و نگاهم به مهدی بود که گلوله شانه‌اش را شکافته و هنوز چشمانش با دلشوره دنبال من بود. ▫️یکی با اسلحه شیشه کنارم را خُرد کرد، مهدی فریاد می‌زد تا رهایم کنند و آن‌ها هر دو نفرمان را می‌خواستند که از پنجره شکسته، دست انداخت و در را باز کرد، چادر و لباسم را با هم چنگ زد و با یک حرکت، من را از ماشین بیرون کشید. ▪️چشمانم دنبال مهدی می‌دوید و می‌ترسیدم با این جراحت و خونریزی از دستم برود که با هر ضجه نامش را صدا می‌زدم و انگار در این خیابان و در این تاریکی هیچکس نبود تا به فریاد ما برسد... 📖 ادامه دارد...
ای مادر ای مادر خرده نگیر ؛ که این همه سال نه خطی نه خبری ... دستشان بسته بوده....! به یاد ۱۷۵ شهید غواص. شادی روح شهدا صلوات +اللهم عجل لولیک الفرج.   
13.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 افکار خودتحقیر +پاسخ های محکم به یکسری آمارهای دروغ در مورد جمهوری اسلامی 👌انتشار بدید رفقا
14.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در میانِ تمامِ اهل البیت با شما راحتم امام رضا
✍ توی هواپیما نشسته بودم. شب بود. یهو از پنجره نگاهم به بیرون افتاد. عجب منظره ای! 🌱شهرها از توی پنجره هواپیما خیلی زیبا و دیدنی بودن. جاهایی که چراغی روشن بود، میدرخشید و بعضی جاها هم تاریک بود. 😍 برای ما که توی آسمون بودیم روی زمین یه سری جاها تاریک و یه سری جاها روشن و نورانی بود. 🧐یاد روایتی افتادم که میگه: خونه ای که توش قرآن خونده میشه و یاد خدا هست، برای فرشتگان اهل آسمون می‌درخشه، همون طور که ستاره‌ها برای اهل زمین درخشش دارن. 🛎 به همین خاطر فرمودن:《خانه هایتان را با خواندن قرآن نورانی کنید!》 👌عزیزان وقتی خونه نورانی نباشه، ظلمانی و تاریک میشه. خونه های تاریک محل سکونت شیاطین میشه و این شیاطین بیکار‌ نمیمونن و کمِ کمش برکت خونه رو از بین میبرن و اهل خونه رو هر روز به جون هم میندازن! 😔 اعصاب خوردی مدام توی خونه نتیجه فعالیت همین شیاطینه. ✍ یه وقتی روز نیمه شعبان منزل مرحوم سعادت پرور از شاگردان علامه طباطبایی بودم. کسی به ایشون گفت: دخترم و دامادم مدام جنگ و دعوا دارن! مرحوم سعادت پرور فرمودن: 《شیطانی یهودی توی منزل شما ساکن شده و اون بین این زن و شوهر اختلاف میندازه!》 🔺 عزیزان! توی خونه قرآن بخونیم؛ صوت قرآن پخش کنیم و همه منزلمون رو از لوث وجود شیاطین پاک کنیم.
🔴 این سجاده وسط خرابه های غزه پهن شد تا به کل جهان بگه شاید خونمون خراب شده ولی ایمانمون نه!
32.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونه رفتار کنیم که حرف و نصیحت هامون به دل بچه هامون بشینه و عمل کنن؟ 🔴 کانال حضرت زهرا و شهدا 👇 @hazraet_zahra_135
253.5K
سلام خدمت آقای محمدی بزرگوار سوال بنده این هست که خداوند و امام زمان الان شاهده وضعیت مردم فلسطین و لبنان هستن پس چرا امام زمان کاری براشون نمیکنن کمکشون نمیکنن که زودتر رهایی پیدا کنن سوال دومم اینه که ما وقتی برای اموات فاتحه و خیرات هدیه میکنیم اونها درعالم برزخ متوجه میشن که چه کسی این خیرات و براشون فرستاده و آیا حتما به روحشون میرسه آیا برگردانده نمیشه؟
. سلام خوبین کسی هست یا نه ؟؟؟ اینجا بگید 👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17086355590580 .