#قصهدلبری
#بیستودوم
چندین مرتبه ذکر خیر پدرم را کشید وسط برای اینکه صادقانه سیرتاپیاز زندگی اش را برای او گفته بود.
یادم نیست از کجا شروع شد که بحث کشید به مهریه . پرسید:نظرتون چیه؟ گفتم:《همون که حضرت آقا میگن!》 بال درآورد.
قهقهه زد که《یعنی چهارده تا سکه!》😄
از زیر چادرسرم را تکان دادم که یعنی بله!می خواست دلیلم را بداند.
گفتم:《مهریه خوشبختی نمیاره!》حدیث هم برایش خواندم:بهترین زنان امت من زنی است که مهریهٔ او از دیگران کمتر باشد!
این دفعه من منبر رفته بودم😎دلش نمی آمد صحبتمان تمام شود حس می کردم زور می زند سر بحث جدیدی باز کند. سه تا نامه جدید نوشته بود برایم گرفت جلویم و گفت ...
#ادامهدارد...