eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
11.4هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
تقدیم به تقدیم به روح بلند #شهید_سرلشکر_حسین_لشکری #سالروز_شهادت_دیروز #روحش_شاد @shahid_hadi124
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍اولین و آخرین ، وقتی رفت 28 ساله بود، وقتی برگشت 47 سال از عمرش می گذشت. پیر و شکسته شده بود و موی سیاه در سر نداشت؛ دندانهایش همه ریخته بود و اینها همه آثار ها بود. دیدار چهره تغییر کرده اش را از یادم برد. پسر چهار ماه مان حالا 18 ساله شده بود و برای اولین بار پدرش را می دید... اینها گوشه ای از صحبت های خانم همسر است؛ درد روزهای نبودن و 18 سال همسر کم کم داشت به دست فراموشی سپرده می شد که برای همیشه این دو را از هم جدا کرد و دیدار را به انداخت.. راوے : 🌷 💚 کانال و 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
❣بسم الرب الشهدا ❣ 💞زمانی که تو سوریه زندگی میکردیم لباس های ریحانه و مهرانه (فرزندان شهید ) را که استفاده و تکراری شده بود را جمع کردم و کنار گذاشتم که بدهم به بچه های سوری بعد به اقا مهدی گفتم می شود لباس های بچه ها را بدهی به کسی که نیاز دارد توی جنگ نیازشان می شود و شاد می شوند گفت:《نه بهتر است چند دست لباس تو و تازه بخری برای بچه های نیازمند اینطوری بیشتر دلشان شاد می شود》😍 💖اگر کسی برای بار اول می خواست بیاید منزل ما آقا مهدی می گفت چند نوع غذا درست نکن یا سفره را خیلی رنگین نکن بگذار راحت باشند و دفعه بعد هم 😊 راوی: همسر_شهید 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
❣دوست داشت ایستاده شهید شود❣ چهره خاصی داشت، و من علّتش رو بعدها فهمیدم، قد بلندی داشت و چهارشانه بود،‌ با محاسن بلندی که داشت خیلی به دل می نشست، همیشه آخرای نماز برای بچه‌ها شور می خوند و ما سینه می زدیم... با یک شور خاصی می خوند: "شهِ با وفا ابوالفضل" خیلی قشنگ می خوند، و ما رو دیوونه می کرد که من بعدها فهمیدم چون چهره او شباهت خاصی به حضرت ابوالفضل داشت به خاطر همین شباهتش وقتی برای ما می خوند ما رو بیشتر به شور می‌آورد، توی عملیاتها هم وقتی به چهره او نگاه می کردیم روحیه ما چند برابر می شد این اواخر مهدی با همان پای قطع شده باز هم به جبهه می اومد، همیشه می گفت: آدم نباید در مقابل این دشمن خوابیده شهید بشه دوست داشت ایستاده شهید بشه، بعدها هم شنیدم وقتی که ترکش خورده بود خودش رو گیر داده بود به سیم خاردارهای ارتفاعات کانی مانگا، می دونست که قراره شهید بشه، شنیدم که دستاشو پیچیده بود دورسیم خاردارها تا نیافته، و ایستاده شهید شد... 💔 🌷 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸 http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
سر قبر که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو من هم دستم را روی قبر شهید تورجی ‌زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید... اما دوباره تاکید کرد تو که می‌دانی من چه می‌خواهم پس دعا کن تا به خواسته‌ام برسم... را از شهید تورجی زاده خواست... 🌷 راوی : اللهم عجل لولیک الفرج ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🇮🇷بسم رب الشهدا و الصدیقین🇮🇷 #مـعـرفــی_شـــهــدا نام و نام خانوادگى: موسى‏الرضا بیانى نام پدر: اب
محمد عباس زاده مقدم - دوست شهيد - می گويد: «ايشان شاگرد من بودند. يك روز با كُتى كه روى سرش بود، وارد مغازه شد و از او پرسيدم: چه شده است؟ گفت: پشت مغازه پيرمردى محتاج بود، چون او مرا می شناخت، نخواستم كه مرا بشناسد، كت را روى سرم انداختم و به او كمكى كردم.» همچنين می گويد: شهيد كتاب‏ هاى مطهّرى و دستغيب را مطالعه مى‏ نمودند. صحبت‏ هايش بر اساس همين كتاب ‏ها بود. می گفت: اگر كمكى می کنيد، فقط ما بين خود و خدايتان باشد.» «زمانى به این نیّت به جبهه رفتم كه كشورم را از چنگال بعثیان كافر آزاد سازم. زمانى به این نیّت به جبهه رفتم تا انتقام خون برادران و دوستان و همرزمانم را بگیرم. زمانى به این نیّت كه جبهه به وجود من نیاز دارد، امّا حال احساس مى‏كنم،این من هستم كه به جبهه نیازمندم؛ چرا كه این جبهه است كه در آن همه چیز پیدا مى‏شود. معنویّت، انسان سازى، خداشناسى،خودشناسى، امتحان دادن، چگونه زیستن و چگونه مردن. آرى این جبهه است كه انسان را از مادیّات و زرق و برق دنیوى دور مى‏كند ومانعى به نام مرگ را از بین مى‏برد. امیدوارم خداوند بزرگ این بنده‏ى حقیر و نالایق و گناهكار را مورد لطف خویش قرار دهد، زیرا كه اورحمان است و رحیم.» از خانواده‏ام بى نهایت عذر خواهى مى‏كنم،زیرا كه نه فرزند خوبى براى مادرم بودم و نه برادر خوبى براى برادران و خواهران. از همسرم تشكّر مى‏كنم كه در زندگى مرا بسیار كمك مى‏كرد. از همه مى‏خواهم كه مرا حلال كنند. من از همه تقاضا دارم كه براى من اشك نریزند.» 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🇮🇷بسم رب الشهدا و الصدیقین🇮🇷 🌷#مـعـرفــی_شـــهــدا💞 شهید محمود کاوه فرماندهی تیپ ۱۵۵ ویژه شهدا نام
. ◈مفقود الاثر می گفت:" دوست دارم مفقودالاثر باشم، این آرزوی قلبی من است.آخر در مقابل خانواده هایی که جوانانشان به شهادت رسیدند، ولی نشانی از آنان نیست، شرمنده ام". در روستای خودشان چند جوان شهید مفقودالجسد بودند، واقعا احساس شرمندگی می کرد. می گفت:" آرزو دارم حتی اثری از بدن من به شما نرسد". در نامه ای که برای دخترش، بنت الهدی فرستاد، نوشته بود:" دخترم شاید زمانی فرا رسد که قطعه ای از بدنم هم به تو نرسد، تو مانند رقیه امام حسین _علیه السلام_ هستس، آن خانم لااقل سر پدرش به دستش رسید، ولی حتی یک تکه از بدن من به دست شما، نمی رسد". یکی از رزمندگان که از جبهه برگشته بود تعریف می کرد، که از او شنیده:" دوست دارم مفقودالاثر بمیرم، اگر شهادت نصیب من شود، دوست دارم مفقودالاثر باشم چون قبر زهرا_سلام الله علیها_ هم ناشناخته مانده است". ◑فرازی از . شهید محمود کاوه دشمن بايد بداند و اين تجربه را كسب كرده باشد كه هر توطئه‌اي را كه عليه انقلاب طرح‌ريزي كند،امت بيدار و آگاه با پيروي از رهبر عزيز،آن را خنثي خواهد كرد. آينده جنگ هم كاملاًروشن است كه پيروزي نصيب رزمندگان اسلام خواهد شدو هيچگاه، ما نخواهيم گذاشت كه خون شهيدانمان هدر رود.اگر امروز به انقلاب ما خدشه وارد شود، بدانيد كه به مسلمانان جهان خدشه وارد شده است، به آنها آسيب رسيده است و اگر به انقلاب ما رونق داده شد، آنها پيروز شده‌اند 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🇮🇷 .🌷 آرمان که مریض شده بود، بردمش پیش دکتر؛ تا فهمید دکتر خانم هست و میخواد آرمان رو معاینه بکنه، گفت من نمیام. گفتم: پسرم این خانم دکتر هستند، میخوان فقط معاینه ات بکنند. گفت: نه پدرجان! طبق فتوای حضرت آقا تا وقتی که میشه به پزشک محرم مراجعه کرد نباید پیش پزشک نامحرم رفت... ⚡️روای:پدر شهید. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 سردار : ماشاالله رشیدی متولد: 1344 محل تولد : طغر الجرداز توابع شهرستان کوهبان شهادت: 7 بهمن 65 عملیات : کربلای 5 🌷 راست میگفت...از دنیا که بگذری.. به راحتی از جانت هم میگُذری... دیدم پاهاش زخمی و خونی شده به سردار بی سر شلمچه ماشاالله رشیدی گفتم کفشهات کو؟؟؟؟ گفت دادم به اون بسیجی کفشش پاره بود و نمی توانست تو ورزش صبحگاهی همپای دیگران بدود.... گفتم پس خودت چی؟ پاهات رو ببین خونی و زخمی شده که......... گفت اشکال نداره گفتم یعنی چی؟ گفت اگه از یک کفش نتونم بگذرم چطور از جونم بگذرم؟؟؟ 🌷 همه ما رفتنی هستیم پس چه بهتر که در راه خدا برویم پس من میروم تا در آغوش گرم خون به پیکرم ندای هل من ناصر ینصرونی رهبرم را در سرخی خون و گرمی شهادت بپذیرم.... 🌸شادی روح این شهید عزیزصلوات 🌸 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 نام و نام خانوادگی:محمد هادی ذوالفقاری تولد: 67/11/13 – تهران شهادت: 93/11/26  –  مکیشفیه سامراء محل خاکسپاری : نجف ، وادی السلام ، سمت هود و صالح بعد از سید علی قاضی مزار یادمان : گلزار شهدای تهران ، قطعه ی 26 ، ردیف1، شماره 25   🌷 سال 1367 بود که محمدهادی یا همان هادی به دنیا آمد.او در شب جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه به دنیا آمد.                  وقتی تقویم را که می بینند درست مصادف است با شهادت امام هادی (علیه السلام ) بر همین اساس نام او را محمدهادی می گذارند. عجیب است که او عاشق و دلداده امام هادی (علیه السلام) شد و در این راه و در شهر امام هادی (علیه السلام) یعنی سامراء به شهادت رسید. خانواده‌ هادی می گویند : هادی اذیتی برای ما نداشت. آنچه می خواست را خودش به دست می آورد. از همان کودکی روی پای خودش بود. مستقل بار آمد و این، در آینده زندگی او خیلی تأثیر داشت. هادی از اول یک جور دیگری بود. حال و هوا و خواسته‌هایش مثل جوانان هم‌ سن و سالش نبود. دغدغه‌مندتر و جهادی‌تر از جوانان دیگر بود. او ویژگی های خاصی داشت : همیشه دائم الوضو بود. مداحی می کرد. اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت. اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد.  وقتی که شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست. هادی علاقه ی زیادی به شهید ابراهیم هادی داشت و همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی نصب داشت.ودر خصلت ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود. 🌷. برای من مجلس عزا نگیرید چون من به چیزی که می‌خواستم رسیدم و برای امام حسین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها ) مجلس بگیرید و گریه کنید.   پشت سر ولی فقیه باشید و با بصیرت، چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید.   از خواهران می‌خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا رعایت بکنند نه مثل حجاب‌های روز، چون این حجاب‌ها بوی حضرت زهرا(سلام الله علیها) را نمی‌دهد.   جهان در حال تحول است دنیا دیگر طبیعی نیست،امام زمان (عجل الله تعالی و فرجه الشریف) را تنها نگذارید  وصیت من به طلاب این است که اگر برای رضای خدا درس می‌خوانند و هدف دارند بخوانند و اگر اینطور نیست نخوانند. 🌸شادی روح این شهید عزیز صلوات🌸 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 سردار شهید حسین شاه کوهی همدانی نام پدر: علی محل تولد: آبادان تاریخ تولد: ۱۳۲۹/۹/۲۴ تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۷/۱۶ محل شهادت: سوریه نحوه شهادت: اصابت گلوله سن شهادت: ۶۵ 🌷 او در دوران جنگ تحمیلی، خود را مقید به سرکشی به خانواده‌های شهدا و نیروهای خود می‌دانست. سال‌ها بعد او به همسر خود پیشنهاد داده بود به خانواده‌ شهدای افغانستانی (فاطمیون) و پاکستانی (زینبیون) مدافع حرم سرکشی کند.  حاج حسین در دهه‌ هشتاد صندوق قرض‌الحسنه‌ عدل اسلامي را در همدان با کمک خيرين تأسیس کرد. خانم پروانه چراغ نوروزی همسر شهید همدانی یکی از خصلت‌های وی را ارتباط با جوانان می‌داند. راه‌اندازی اولین کانون بسیج جوانان در همدان یکی از اقدامات شهید همدانی در همین راستا بود. همچنین به ثبت و ضبط خاطرات و وقایع اهمیت می‌داد. حاج حسین همدانی یکی از مؤسسین بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس همدان بود 📚کتاب خداحافظ سالار نوشته‌ی حمید حسام، درباره‌ی زندگی پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی است که خاطراتش را از دوران کودکی تا سال‌های پس از انقلاب روایت می‌کند ☘شادی روح پاک سردار شهید حاج حسین شاه کوهی همدانی صـلـوات☘ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید رضا چراغی نام کامل رزاق چراغی لقب_ شمشیر لشکر تاریخ تولد_۲۷ فروردین ۱۳۳۶ محل تولدروستای ستق ساوه شهادت۱۳۶۲ محل شهادت منطقه فکه، عراق نحوه شهید شدن اصابت گلوله توپ محل دفن ایران اطلاعات نظامی فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله 🌷 ویژگی‌های اخلاقی رضا اهل پارسایی، تقوا و دیانت بود و همواره نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات تقیه خاص داشت. از دنیا و زخارف آن پرهیز می‌کرد و اهل ریا و ریاست نبود. رضا عاشق شهادت بود. در طول جنگ، یازده بار مجروح شد و خودش گفته بود که اگر خدا بخواهد، بار دوازدهم شهید می‌شوم و چنین هم شد. شهید چراغی در مسئولیت‌هایی که به عهده می‌گرفت، جدی و پرکار بود. نسبت به حفط بیت‌المال سخت حساس بود و هرگز از آن استفاده شخصی نمی‌کرد. 🌷 یکی از همرزمانش می‌گوید: «دشمن در ارتفاع ۱۴۳ فکه پاتک سنگین زده بود. به هر ترتیبی بود، خود را به آنجا رساندم. رضا چراغی، عباس کریمی و اکبر زجاجی در حال شلیک آرپی‌جی ۶۰ بودند. دشمن پاتک سنگینی زده بود. هر چه اصرار کردم که عقب برگردند، قبول نکردند. روی ارتفاع فقط شش نفر سالم مانده بودند که می‌جنگیدند؛ رضا چراغی، عباس کریمی، اکبر زجاجی و سه نفر بسیجی که سخت درگیر بودند.‌ دشمن تصور می‌کرد که نیروی زیادی روی ارتفاع هستند. عصر که دوباره به ارتفاع رفتم، دیدم عباس کریمی و دو نفر از بسیجیان، پیکر غرقه به خون چراغی را با برانکارد حمل می‌کنند.» 🌼شـادی روح پـاک شهید رضا چراغی صـلــوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 سـردار تـفـحص شـهـیـد مجید پازوکی نام پدر : شمس اله محل تولد : تهران تاریخ ولادت: ۱۳۴۶/۱/۱ تاریخ شهادت : ۱۳۸۰/۰۷/۱۷ محل شهادت: فکه مدت عمر: ۳۶ سال محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا تهران قطعه ۲۷ 📚کتاب مربوط به این شهید: رد پایی در رمل - یادگاران۲۹ -دل من هیچ 🌷 سال۷۱ بود که همسرم برای اولین مرتبه من را برای بازدید از مناطق عملیاتی به منطقه «فکه» برد. تپه های دشت عباس رفتیم، هنوز تانک های سوخته، پلاک ها و مین های خورشیدی و والمری و خیلی وسیله های دیگر روی زمین بود و زیر خاک نرفته بود. حتی می شد در برخی قسمت ها استخوان های شهدا را دید. در واقع بسیاری از قسمت های منطقه، بکر و دست نخورده بود. در سال ۱۳۷۱ با آغاز کار تفحص لشکر ۲۷محمدرسول الله در منطقه جنوب او نیز به خیل جستجوگران نور پیوست. با تمام سختی های منطقه و ناراحتی جسمی ،عاشقانه به دنبال پیکر شهدا می گردید.اما حتی همسر و فرزندانش از سمت و درجه او بی اطلاع بودند، چرا که شهرت و مقام نزد او بی ارزش بوده است. 🌷. شهید مجید پازوکی در وصیت‌نامه خود نوشت: وصیت من به تمام راهیان شهادت حفظ حرمت ولایت فقیه و مبارزه با مظاهر کفر تا اقامه‌ حق و ظهور، ولی خدا امام زمان (عجل الله)نکند، ولی خدا را تنها بگذارید و خدای نکرده مثل امام علی (علیه سلام) غریب شود؛ به‌هوش باشید. روزی می‌رسد که امام زمان می‌آید و شرمنده‌ او نباشید با عشق به شهادت و آماده شدن برای قیام مهدی (عجل الله). 🌼شـادے روح پـاڪ شهید مجید پازوڪی صـلـوات🌼 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید مدافع حرم محمدعلی خادمی تاریخ تولد: 1360/5/1 محل تولد: مشهد تاریخ شهادت:  1394/6/21 محل شهادت: حلب مزار شهید: مشهد، بهشت رضا(علیه سلام) 🌷 شهید محمدعلی خادمی بسیار فرد مهربان دلسوز و فداکار بود؛ و همچنین بهترین پدر دنیا و بهترین همسر دنیا..  اولین اعزامش چهار ماه طول کشید ؛ وقتی علت را جویا شدیم متوجه شدیم همرزم‌های شهید از ایشان خواسته اند که به ایران نیاید!!! چون ایشان فردی شاد و سرزنده بودند و دلخوشی و دلگرمی زیادی به دوستانشان میدادند شهید محمد علی بعد از آمدن به ایران نیز همیشه آماده به رفتن بود میگفت : اگر شیعیان بدانند سوریه چه خبر هست پیاده به کمک می روند... ایشان با چشم گریان میگفتند: بگذارید بروم؛اگر جای من بودید و می‌دیدید؛ خودتان به سوریه برای دفاع از حریم حرم میرفتید هر کاری میکرد میگفت: بمونه یادگاری... یادمه یه روز حیاطو شست رو به آسمون کرد و خدا رو شکر کرد خندیدم و گفتم چی میگی؟ گفت: خدارو کر کردم بعد من شما یه سر پناه دارین... اون زمان ما تازه خونه خریده بودیم، میگفت: برم کبوتر میشم میام لب بوم، بهم سنگ نزنید و میخندید... مدت‌ها بعد از شهادتش کبوتر فید اومد خونمون .... حالا پسرم خیلی خوشحال شده و میگه: بابام اومده... راوی: همسر شهید 🌼شــادی روح پـــاک شهید محمد علی خادمی صـــلـوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌷 حدود عصر روز دوم استقرار گردان ما در خط بود كه نيروهای پياده عراقی از طريق كرانه اروند صغير تهاجم خود را آغاز كردند . هدف اصلی اين حمله كه از جناح چپ انجام مي گرفت ، تصرف پل ارتباطی روی نهری بود كه تعدادی از نيروهای ما مسئوليت دفاع از آن را به عهده داشتند . اگر عراقی ها موفق می شدند اين پل را تصرف كنند تمامی محدوده پشت خط پدافندی ما مورد تهديد قرار می گرفت و شرايط بغرنجی را به وجود می آورد . از اين رو تمام همت و تلاش ما هم اين بود تا به هر شكل ممكن اين نقطه حساس را حفظ كنيم . در آن شرايط بحرانی برادر عسگری را ديدم كه با شليك آرپی جی به طرف نيروهای عراقی سعی در متوقف نمودن آنها داشت . ولی آرپی جی كارآيی چندانی نداشت چون نفرات دشمن در پناه دژ حاشيه اروند بودند و ما فقط كلاه آهنی و آنتن بيسم های آنها را مي ديديم . در اين هنگام رضا گفت : «خيلی نزديك شدن ، چه كار كنيم» من به او گفتم : هر طوری كه می تونی سعی كن به اين طرف راه پيدا نكنند . ايشان يك قبضه تيربار داشت و با كمك يك نفر ديگر كمی جلوتر رفت تا زاويه بلكه بتواند زاويه ديد و تير خودش را بهتر كند و مسلط تر باشد. فقط او را می ديدم كه به طور مداوم رگبار مي بست و عراقی ها را روی زمين می ريخت. شجاعت عجيبی داشت، به وضوح معلوم بود كه دو نفری توانسته بودند انبوه نيروهای مهاجم دشمن را زمين گير كنند. اين وضعيت ادامه پيدا كرد تا اين كه درگيری تن به تن شد و صدای تيربار او ديگر نمی آمد. عراقی ها به قدری نزديك شده بودند كه با پرتاب نارنجك به طرف رضا و رزمنده همراه او تصميم داشتند او را از بين ببرند. رضا هم با نارنجک می جنگيد و اجازه نفوذ نيروهای دشمن را نمي داد. با رشادت و شجاعت توصيف ناپذيری كه رضا و بقيه بچه های گردان به خرج دادن پاتک دشمن رفع گرديد و آنها مجبور به عقب نشينی شدند . در آخرين لحظات اين درگيری شديد يك نارنجك جلوی پای رضا افتاد و با انفجار آن ايشان به شدت مجروح شد . ما پيكر مجروح اين رزمنده دلاور را داخل پتو گذاشتيم و به طرف عقب به راه افتاديم حدود 40 – 50 متر نرفته بوديم كه ايشان بر اثر شدت جراحت و خونريزی به شهادت رسيد و به ملكوت اعلی پيوست . اگر شهيد رضا عسگری نبود و كار شجاعانه ای كه او انجام داد احتمال می رفت خط سقوط و عراقی های كافر بتوانند در خط نيروهای خودی نفوذ كنند . راوی : برادر نبی اله غريبی 🌼شـادی روح پــاک شهید رضا عسگری صـلوات 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 سردار شهید حمید پرکار فرزند: الهوردی تاریخ تولد :1340 محل تولد : مراغه تاریخ ومحل شهادت : 1365/10/4 شلمچه (عملیات کربلای 4) . ❣شهیدی که ... در کربلای چهار اذانش ناتمام ماند... منتظر شروع عملیات بودیم، بالاخره سپیده از راه رسید. صدای اذان عادل محمدرضا نسب و برادر پرکار، خفته‌ها را از خواب بیدار کرد. همه آستین‌ها را بالا زده و وضو گرفتند. در چند قدمی عادل که اذان می‌گفت. حمید همراه «منصور خدایی» (دیدبان گردان) ایستاده بود. اذان داشت به انتها می‌رسید که ناگهان غرشی رعب آور در همه جا پیچید، غرش توپخانه‌ی دشمن بود. گلوله‌ای میان حمید و عادل افتاد و ترکش‌هایش قیامتی به پا کرد. هر سه باهم شهید شدند، پرکار روی دست‌های رزمندگان بلند شد، خون از نوک انگشتانش بر زمین می‌چکید، لبانش تکان می‌خورد آنان اذان و نماز ناتمام خود را با آخرین ارتعاشات گلوی خونین شان به پایان رساندند. 🌷. ای  شهیدانی که امام ومقتدای خویش را آیت حق یافتید ودر بازار عاشقی به او نقد، جان باختید و با یاران طاهر خود در بهشت موعود وجایگا هی نمونه، که هم اکنون نیز هر هفته وعده گاه رهروانتان می باشد جای گرفتید. ای برادران وخواهرانم !مواظب باشید عنکبوت غفلت بر دیوار وجودتان لانه نکند وموریانه ی وسوسه ، بر دلتان نیفتد؛ محکم باشید وصبور ،صادق وصالح ،خاشع وراکع ؛قرآن زمزمه لبتان ؛دعا سلاحتان ؛مسجد سنگرتان ؛نبرد تا شهادت شعارتان باد 🌼شـادی روح پــاک شهید حمید پرکار صـلوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید جواد الله کرم نـام پـدر :فرج اله تـاریخ تـولـد :۱۳۶۰/۰۴/۰۲ مـحل تـولـد :تهران سـن :۳۵ سـال وضـعیت تاهل :متاهل شهادت: ۱۳۹۵/۰۲/۱۹ کـشور شـهادت :سوریه :حلب عـملیـات :خان طومان :توسط تروریست های تکفیری مـحل مـزار :بهشت زهرا سلام الله علیها موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا قـطعـه :۵۰-ردیـف:۱۱۸-شـماره :۱۸ 🌷 شاکرالانعمه خودش را موظف می دید برای هر نعمتی  که خدا بهش داده شکر بجا آورد خیلی وقت ها سجده شکرش هم بجا می آورد. هربار که باران می آمد سجده شکر می رفت. از نعمت های خدا بدون شکر نمی گذشت. این همه گناه از ما این همه نعمت از تو یک بار درخت پر باری دید حسابی رفت تو فکر محو درخت شده بود و در حال و هوای خودش بود همینطور که چشم از میوه ها برنداشته بود گفت: «این همه گناه از ما این همه نعمت از تو» شــهادت شب بود، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی می‌کردیم، جواد گفت: بچه‌ها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم، به شوخی گفتم: «جواد نکنه داری شهید می‌شی» گفت: «آره نزدیکه» هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظه‌ای سکوت کردند. یکی از بچه‌ها دوربین آورد و گفت: «بگذار چند تا عکس بگیریم» قبول کرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم، فردا جواد شهید شد. 🌼شـادی روح پـاک هـمـه شهیدان و شهید جواد الله کرم صـلوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 پدر: سیدحسین تولد : 1347 _شهرستان خمین شهادت : 1367 بعد از 6 سال به وطن بازگشت و در گلزار شهدای خمین آرام گرفت . 🔖 ✍ باید از ارزش های دینی تا پای جان، دفاع کرد و برای حفظ اسلام و حجاب در جامعه، به جبهه می روم تا به دیدار حق نائل شوم این حرف‌های دل برادرم سید رضا جانم بود که بر زبان جاری شده بود.بسیار باایمان بود 🌼 مادر عزیزم می گوید: « گفته‌هایش را نمی‌توانستم باور کنم. هر چند با خوشرویی این کلمات را تکرار می‌کرد، اما خیلی جدی بود. وقتی این جمله را شنیدم دلم لرزید. می‌خواستم او را از رفتن منصرف کنم ولی دیدم ساکش را برداشت، خداحافظی کرد و رفت.» 🌱 چند سالی بیشتر طول نکشید تا خبر مفقود شدنش را آوردند و مادر هر روز و هر شب برای آمدنش با چشمانی اشک بار دست به دعا بر می‌داشت، تا خبری از برادرم به دست بیاید. و ما شش سال چشم به راه بودیم تا خبری از برادرمان برسد، خدا دعایمان را مستجاب کرد و با پیکر پاک برادر وداع کردیم.😭 ⚡️چقدر دلم برایش تنگ شده 💔 داداش رضاجانم برای همه ی ما دعا کن و شفاعتمون کن⚡️ 🔹 ارسال شده توسط خواهر بزرگوار شهید 🌱 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و _صلوات 🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌸 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124