محمد رضا خیلی با انرژی بود و شوخ طبع. در دوران خادمی، با تمام خستگی های ناشی از کار ، شیطنت هایش به جا بود هر شب با خادم ها جشن پتو و... اجرا میکرد.
مسئولمان دائما به من و محمد رضا تذکر میداد که کمتر شیطنت کنیم.
یادم هست که یک بار آن برادر مسئول عصبی شد و سرمان داد کشید.
من از این رفتار خیلی ناراحت شدم وحتی تصمیم گرفتم که برگردم و ادامه ندهم.
اما محمد رضا آرام و ساکت بود و چیزی نگفت و با همان اخلاص همیشگی به خادمی اش ادامه داد.
وسرانجام عاقبت اینخادمی،...
"باشهادت گرهخورد..."🌿
|خاطرات
#شهیدمحمدرضا_دهقانامیری