eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.8هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
11.5هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸از ويژگيهاي #شهید_ابراهیم اين بود که معمولا کسي از کارهايش مطلع نميشد. بجز کســاني که همراهش بودند و خودشان کارهايش را مشاهده ميكردند. اما خود او جز در مواقع ضرورت از کارهايش حرفي نميزد. 🍃هميشه هم اين نکته را اشــاره ميکرد👇 که: کاري كه براي رضاي خداســت، گفتن ندارد. يا "مشکل کارهاي ما اين است که براي رضاي همه کار ميکنيم، به جز خدا." 💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
🌹🍃 ⭕️خاطره ای زیبا از هادی👇👇👇 💟دو ماه پس از شروع جنگ، ابراهيم به مرخصي آمد. با دوستان به ديدن او رفتيم. در آن ديدار ابراهيم از خاطرات و اتفاقات جنگ صحبت ميکرد💛😊 اما از خودش چيزي نميگفت.☹️ تا اينكه صحبت از نماز و عبادت رزمندگان شد.💕📿 💟يكدفعه ابراهيم خنديد و گفت:😄😌 در منطقه المهدي در همان روزهاي اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند. آنها از يك روستا باهم به جبهه آمده بودند.5⃣ ♥️چند روزي گذشت. ديدم اينها اهل نماز نيستند!😔 تا اينكه يك روز با آنها صحبت كردم. 💟بندگان خدا آدم هاي خيلي ساده‌اي بودند. آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودندفقط به خاطر علاقه به امام آمده بودند جبهه. 😍از طرفي خودشان هم دوست داشتند كه نماز را ياد بگيرند.🎈🌱 💟من بعد از ياد دادن وضو، يكي از بچه ها را صدا زدم و گفتم: اين آقا پيش نماز شما، هر كاري كرد شما هم انجام بديد. من هم كنار شما مي‌ايستم و بلندبلند ذكرهاي نماز را تكرار ميكنم تا ياد بگيريد.☺️🌹 💟ابراهيم به اينجا كه رسيد ديگر نميتوانست جلوي خنده‌اش را بگيرد. چند دقيقه بعد ادامه داد: در ركعت اول، وسط خواندن حمد، امام جماعت شروع كرد سرش را خاراندن، يكدفعه ديدم آن پنج نفر شروع كردند به خاراندن سر!!😂 خيلي خنده‌ام گرفت اما خودم را كنترل كردم.😁🙊 💟اما درسجده، وقتي امام جماعت بلند شد مُهر به پيشانيش چسبيده بود و افتاد.🤷🏻‍♂ پيش نماز به سمت چپ خم شد كه مهرش را بردارد. يكدفعه ديدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز كردند😳 اينجا بود كه ديگر نتوانستم تحمل كنم و زدم زير خنده!😂❤️ 📕 بر گرفته از کتاب سلام بر ابراهیم¹ 🌸🍃 @shahid_hadi124 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
♦️ از کشتی گیرهای قوی و قدر روزگار خود بود. 🔷روزی که به فینال راه پیدا کرد.و میخواست با حریف خود کشتی بگیرید. ♦️حریف مقابلش در گوش ابراهیم گفت که مادر پیرش در بالای سکوها نشسته است. و از ابراهیم خواسته بود که او را پیش مادرش ضایع نکند. ابراهیم هم سرش را به نشانه تایید تکان داد. ♦️خلاصه طوری ضعیف کشتی گرفت که کشتی را به حریفش واگذار کرد. 🔷ما از دست ابراهیم بخاطر کشتی گرفتنش خیلی ناراحت بودیم . ولی ابراهیم خوشحال بود. حریف ابراهیم در حالی که خوشحال بود و گریه میکرد خم شد و دست ابراهیم را بوسید. ♦️خلاصه ابراهیم آرام و با لبخند همیشگی راهی منزل شد. 🔷من هم که از دست ابراهیم کلافه شده بودم ولی وقتی کمی آروم شدم راه افتادم که بروم ♦️یکدفعه حریف ابراهیم را با مادرش دیدم. او مرا صدا کرد. و گفت شما دوست ابرهیم هادی هستید . با عصبانیت گفتم : فرمایش⁉️😡 🔷حریفش بی مقدمه گفت : آقا عجب رفیق با مرامی دارید.. من قبل از مسابقه به آقا ابرام گفتم.شک ندارم که از شما میخورم اما هوای ما را داشته باش. مادر و برادرام بالای سالن نشسته اند. کاری کن ما ضایع نشیم. ♦️بعد ادامه داد رفیقتون سنگ تموم گذاشت .نمیدونی مادرم چقدر خوشحاله. . بعد هم گریه اش گرفت 😰و گفت : من تازه ازدواج کرده ام ، به جایزه نقدی مسابقه خیلی هم خیلی احتیاج داشتم ، نمیدونی چقدر خوشحالم. 🔷مانده بودم که چه بگویم.تازه فهمیده بودم که قضیه از چه قرار است. بعد رو به حریف آقا ابرام کردم و گفتم رفیق جون اگه من جای داش ابرام بودم با این همه تمرین و سختی کشیدن این کار را نمیکردم . این کار مخصوص آدمهایی بزرگ مثل آقا ابرام است. ♦️داشتم در راه فکر میکردم این همه گذشت کردن اصلا با عقل جور در نمیاد. 🔷پوریای ولی هم وقتی فهمید حریفش به پول مسابقه احتیاج داره مسابقه را واگذار کرد و به حریفش باخت. اما ابراهیم ..... یکدفعه گریه ام گرفت که عجب آدمیه این ابراهیم !👌 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌸 هادی علاقه زیادی برای خدمت به مردم داشت 🌸میگفت آدم هر کاری که میتواند باید برای بنده های خدا انجام دهد. 🌸اگر مثلا روزی میشد که کسی برای کمک بهش مراجعه نمیکرد . میگفت میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشه. 🌷دوست داریم ما هم مثل تو باشیم ، ابراهیم جان. پس دعایمان کن🌷 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
و که در مراسم تشییع حاج قاسم٬ آسمانی شدند..💔 این شهید ارادت خیلی خاصی به هادی داشتند. و به آرزوی خود که شهادت هم بود رسید. یادداشتهای شهیده سیده فاطمه سلدات حسینی * در مورد داشتن رفیق شهید*👇👇👇 وقتی با یک شهید رفیق میشی دیگه هیچ چیز نزار حجاب بشه بینتون . مثل رفقای دنیاییت. ...... قهر کن ..... آشتی کن .... دعوا کن ..... حتی رفیقت رو به اسم صدا کن.. بابا رفیقته دیگه..... دنبال برگشت به فطرت هستی همنشین باش ... خدا را عبد قرار داد ... قبل از هر چیزی اول در خونه خدا را بزن. به غیر اون رو نیار. ..... تدبیر داشته باش ... 🌸💫🌸💫🌸 شهیده سیده فاطمه قبل از شهادتش خوابی میبیند و به دوستان خود میگوید. من شهادتم را از حاجی گرفته ام. و در روز تشییع حاج قاسم غسل شهادت میکند . و در روز تشییع حاج قاسم به آرزوی خود که شهادت بود میرسد 🌹 ❣کسانی که دوست داشته باشند میتوانند و جهت شادی روح این دو بانوی شهیده و همه شهدای عزیزمان تقدیم کنند❣
. آقا ابراهیم برای شکستن نفس خودش با وجودی که در بین مردم اون زمان مطرح بود. باربری میکرد. آقا ابراهیم این جور کارها را انجام میداد. تا نشان دهد که هیچ نیست. و هیچ وقت کار را عیب نمیدانست. یا پیرمردان را که در سیلاب گیر کرده بودند کول میکرد. و به طرف دیگر خیابان میبرد. ابراهیم هادی جز شکستن نفسش چیزی دیگری نداشت. آقا ابراهیم این کارها را برای رضای خدا انجام میداد. گمنام برای خدا کار میکرد. گمنامی هم شایسه مردان خدا بود. . و