#داستان_مراسم_دفن #شهید_محمد_توجی_زاده
⭕️(به روایت علی تورجی زاده برادر بزرگوار شهید تورجی زاده )
🔰ترکش خمپاره به بازوی راست و قسمت چپ پهلو اصابت کرده بود . طبق وصیت لباسهای او را عوض کردیم .
🔰 #محمد نیروی رسمی سپاه بود . اما تقریباً هیچگاه از لباس سپاه استفاده نکرد ! می گفت : این لباس #حرمت دارد . #مقدس است . اما قبل از دفن این لباس را بر من بپوشانید . می خواهم با این لباس وارد #محشر شوم .
🔰پس از آماده کردن پیکر #شهید ، به حسینیه بنی فاطمه (سلام الله علیها) رفتیم . قرار بود مادر و اعضای خانواده به آنجا بیایند . بیشتر ناراحت پدر بودم . او ناراحتی قلبی داشت . از همه بیشتر هم #محمد را دوست داشت . #محمد وصیت کرده مادر و پدرش او را داخل قبر بگذارند !😔💔
🔰پیکر شهید وارد حسینیه شد . مادر جلو آمد . برخی از بستگان ما که انقلابی نبودند حضور داشتند . مادر درب تابوت شهید را باز کرد !😔 از داخل کیف خودش شانه و عطر را در آورد ! موهای پسر را شانه کرد . به او عطر زد . بعد شروع به سخنرانی کرد !
🔰من مات و مبهوت نظاره می کردم . تنها چیزی که فکر نمی کردم همین بود . مادر داغ دیده با صلابت شروع به صحبت کرد . از انقلاب گفت . از شهدا و راه آنها . از امام حسین (علیه السلام) و ... بعد هم دعا کرد . مادر اجازه نداد کسی گریه کند . حتی دخترانش . گفت : پسرم راضی نیست .
🔰 پیکر #محمد طبق وصیت ، توسط پدر و مادرش داخل قبر قرار گرفت ! همه خواسته های محمد انجام شد .
🔰شب جمعه اول ماه رمضان مصادف با #هفتم_محمد بود . قرار شد ابتدا مراسم افطاری برقرار شود بعد دعای کمیل.
🔰یکی از دوستانش آمده بود . خیلی گریه می کرد . بعد گفت : من چند روز قبل از شهادت با #محمد صحبت کردم.
🔰 #محمد گفت : من دوست دارم در مراسم من ابتدا به مردم شام بدهند بعد دعای کمیل باشد.من با خودم گفتم : مگر می شود !
🔰اما حالا بدون اینکه ما دخالتی داشته باشیم این خواسته #محمد هم انجام شد .💟
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124