eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
37.2هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌸روایت خانواده شهید از شهید در اجتماعات و _ودینی 📆 ماه رمضان سال 95 بود . 🕊آقاحسین سوریه بود. وبچه ها بدون حضور ایشان در تهران روزه بودند. ♦️با وجود گرمای تابستان بدون هیچ اعتراضی. 🔍 آقا حسین بجز اینکه به مسائل عبادی اهمیت می داد مسائل سیاسی هم برایش خیلی مهم بود. 🔹بخاطر همین یکی از موضوعات مورد توجه ایشان راهپیمایی ها و اجتماعاتی بود که در مناسبتهای مختلف ملی و مذهبی برگزار میشد . 🔶 هم خودش شرکت میکرد هم اطرافیان را به این مهم ترغیب میکرد. 📌راهپیمایی برایش اهمیت ویژه ای داشت. 📍در آن سال یک شب قبل از روز قدس از سوریه زنگ زد. بعداز احوالپرسی گفت : 🍽 برای بچه ها سحری خوبی درست کن تا فردا تو راهپیمایی کمتر اذیت بشن. گفتم : هوای خیلی گرمه ..... گفت : .{وظیفه_دینی_است} من هم آن شب سحری خوب و مفصلی برای بچه ها درست کردم . ⏰ بعد خوابیدیم. 🌓 زمانی از خواب بیدار شدیم که اذان صبح را گفته بودند. 🌞 ساعت 10 صبح دم در شهرک اتوبوسها منتظر بودند تا اهالی شهرک را به راهپیمایی ببرند. من به بچه ها گفتم : امروز خیلی هوا گرمه ،شماهم سحری نخوردین ⁉️ من خودم میرم شما نیایید . بچه ها قبول نکردند .❗️ زهرا فرزند کوچک ما یکسال و چهار ماهش بود ، اون رو گذاشتیم تو کالسکه و با فاطمه و علی اکبر چهارتایی رفتیم راهپیمایی .✅ هوا 🔥خیلی خیلی گرم بود . آسفالت خیابان بحدی داغ شده بود که فکر میکردی به کف پاهات میچسبه 💥 بچه ها رو بردم زیر آب ماشین های آتشنشانی که اونجا بود .💦 از شهرکی ها جدا شدیم و از اتوبوسها خیلی دور شدیم.🚍 بعد از راهپیمایی مجبور شدیم با مترو برگردیم. 🚈 به هر زحمتی بود با گرمای شدید هوا به خانه رسیدیم. 🏚 یکی دو ساعت از افطار گذشته بود که آقا حسین زنگ زد. ☎️ حاج حسین پرسید : رفتین⁉️ جواب دادم : بله و ماجرا را برایش تعریف کردم .📞 خیلی خوشحال شد. 💔 ❌ بعد با بچه ها صحبت کرد و از آنها تشکر کرد و آفرین گفت به 👌 🌷 🕊 💚 کانال و 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd