سَلـٰامبَـرابراهـیم❀.•
بچههاطرحهمگانیتغییرپروفایلبهعشق امامحسنجانمون💛✨ ببینمچیکارمیکنید😍 منتظرپروفایلایسبزخوشگ
وااایچقدشماهاخوبین😌✨
پروفایلا#تقریباستشد😍💚
امامحسنےهاڪمنمیزارن💪
تحدیر جزء 12.mp3
4.77M
🌙: #ویژهبرنامهماھمبارڪرمضان
تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖
بھ صورت تحدیر(تندخوانے)
[• #جزءدوازدهم.ـ •]
@shahid_hadi99
#دخترانههاےآرام
#ز_تبارزهرا🌿.•
چادرےڪه برسرم است
بھترین است
علم فاطمے ما است
اون ڪسے ڪه با زور سرش ڪرده و شرمساره از چادر نمیدونه ڪه چه سعادتے نصیبش شد
من بھش میگم
عزیزم چادرتو محڪم بگیر ڪه بزرگترین سرمایه زندگیت این چادره
.
#عاشقانھمھدوۍッ
『 @shahid_hadi99 』
سَلـٰامبَـرابراهـیم❀.•
#دخترانههاےآرام #ز_تبارزهرا🌿.• چادرےڪه برسرم است بھترین است علم فاطمے ما است اون ڪسے ڪه با زور س
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزے ام ڪــن سحـرے، گوشۂ
بین الحرمیـــن😍
هوسے جز سفرِ ڪــــــرب و بلا.....
نیست مــــــــرا
@shahid_hadi99
🦋🌿
🌿
↵خݩده هایشاݩ ݩشاݩه اسٺ
مۍ خواهݩد ایݩ را بفهماݩݩد
هرکه با خدا باشد میخݩدد
♥از ٺه ٺه وجودش♥
#پروف
#شهیدجهادعمادمغنیه
#آسمانۍشو
🌿
🦋🌿➣ @shahid_hadi99
🦋🌿
🌿
↵ڪاش میشد ڪه ٺو با
♥معجزهـ اۍ برخیزۍ♥
#پروفـ
#شهیدقاسـمسلیماݩی
#ســرداردلها
🌿
🦋🌿➣ @shahid_hadi99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدآیِجآن
•
خدا میتواند خرابیهای بندهاش را جبران کند ولی غیر خدا نمیتوانند !
•
خدا میفرماید:
من میتوانم سیئات را به حسنات تبدیل کنم؛
تو خراب کردی؛
من درستش میکنم :)♥️
•
👤حاجآقاپناهیان
#عاشقانھمھدوۍッ
『 @shahid_hadi99 』
#هادے_دلہا
#پارت_هفتادوسوم
🍀راوے محسن🍀
حس و حالم با هر مأموریت فرق داشت..
دلم خبر از #رفتن میداد ولی بی نهایت نگران زینب بودم😢
تا سوار ماشین شدم شماره حسن برادر کوچکترم رو گرفتم
_الو سلام حسن جان کجایی داداش؟
حسن: سلام داداش من مغازه ام
_اوکی پس من میام مغازه تا یه ربع دیگه اونجام
( من متولد شصت و نه بودم
حسن هفتادی بود باید قبل رفتنم یه سری حرف ها با هم بزنیم. حسن مغازه مکانیکی داشت)
تا وارد مغازه شدم به شاگردش گفت :
یاسر جان لطفا برو اون روغن ترمز هارو از حاجی بگیر
حسن: سلام چه عجب اخوی از اینورا
_ سلام حسن آقای گل نه که ما شما رو میبینیم
دارم میرم مأموریت😊
حسن: خب به سلامتی
_ این بار به نظرم فرق میکنه
حسن حرفم رو رک میزنم
حس میکنم این رفت برگشتی نداره
دلم میخواد مثل یه برادر پشت زینب باشی😊
حسن: این چه حرفیه ان شاءالله میری صحیح و سالم برمیگردی
من غلام زن داداش و بچه اش هستم
_ سلامت باشی داداش
من دارم میرم خونه با مامان کار دارم
میای بریم؟
حسن: اره بریم
وارد خونه که شدم مامان خیلی ناراحت بود که تنهام وقتی کل ماجرا رو بهش گفتم ناراحت شد ولی باید کار رو تموم میکردم :
مادرم اگه اتفاقی برام افتاد دلم نمیخواد حتی یک ثانیه حسین رو از زینب جدا کنید یا مجبورش کنید ازدواج کنه☹️
اگه هم خواست ازدواج کنه پشتش باشید😊
مهریه زینب 14 سکه است که گردن منه
پرداختش میکنم
مادرم ببین اگه #شهید شدم دلم نمیخواد آب تو دل زینب تکون بخوره
زینب همش هجده سالشه
باید مواظبش باشی
مادر: این حرف ها چیه میزنی دلم رو میلرزونی😢😔
ان شاءالله صحیح و سالم بر میگردی
نگران زینب نباش برو خدا به همرات
_ من باید برم پیش خانم رضایی
یادت باشه کارت تو کمدم فقط مال زینبه
مادر: چشم
کی میری
_ فردا
حلال کن پسرت رو، خیلی اذیتت کردم😔
مادر : تو مایه افتخار منی
برو خدا به همراهت😍😊
بعد از خونه مادر رفتم پیش خانم رضایی
وصیت نامه و کلید کمدم رو دادم
بهشون
از کارت بانکی و نامه به زینب که تو کمدمه بهش دادم
بالاخره هفت فروردین شد ما به سراوان اعزام شدیم....
ادامه دارد...
نام نویسنده؛بانومینودری
#کپی_باذکرآی_دی_ڪانال_ونام_نویسنده_وگرنه_حرام_است
@asheghane_mazhabii
#هادےدلـــــہا
#پارت_هفتادوپنجم
هفت روز از رفتن محسن میگذشت.
روز و شب، غذا خوردن و نفس کشیدن برام معنی نداشت😔
من قبلا داغ #برادر جوانم رو دیده بودم ولی به سختی داغ #شوهر جوانم نبود😭😭
اون موقع هیچکس نمیتونست بهم بگه بالای چشمت ابروه
گوشیم زنگ خورد به اسمش نگاه کردم
"" "باباعلی" ""
_ الو سلام بابا
بابا علی: سلام دخترم خوبی؟
باباجان من به پدرت زنگ زدم
عصری همه میایم خونت، فاطمه و حسن هم با من میان
_ باشه تشریف بیارید
رفتم تو اتاق خوابمون عکس عروسیمون به دیوار اتاقمون بود
_محسن زود رفتی خیلی زود دارن میان که برام تصمیم بگیرن
میدونی تو این هفت روز چه حرفایی شنیدم😭😔
محسن من نمیخوام اسم هیچ مردی به جز تو بیاد تو شناسنامه ام توروخدا نذار از هم جدامون کنن😔😭😭
نکنه باباعلی بخواد حسین رو ازم بگیره
محسن من از دنیای بعد از تو میترسم😰
تو همون حال خوابم برد
تو این باغ خیلی سرسبز بودم و لباسهایی که تنم بود مثل لباس احرام بود
محسن:زینبم!😍
_ محسن کجا رفتی چرا تنهام گذاشتی؟😭
محسن: بیا عزیز دلم من همیشه پیشتم تو همیشه زن منی
ما یه خانواده ایم
من، تو، حسین
دیگه نبینم بیخودی نگران آینده باشی😍❤️
پاشو برو مهمونات اومدن😊
با صدای زنگ در چشمامو باز کردم
چشمام از اشک میسوخت
چادرم رو سر کردم و در رو باز کردم
_سلام خوش اومدید بفرمایید تو
باباعلی:سلام دخترم خوبی؟
بعد از پنج دقیقه بابا مامان خودمم اومدن
بعد از سلام علیک باباعلی شروع کرد
باباعلی: حاج حسن من خواستم بیاید تا این حرفها رو در حضور شما به زینب جان بگم
زینب جان محسن قبل شهادتش خیلی سفارش تو رو به ما کرده
ماهم اومدیم بگیم تو و بچه ای که بارداری یادگار محسن مایی
ولی خیلی جوانی برا تنها زندگی کردن
تو چه بری خونه پدرت چه بیا خونه من دختر منی
فقط بری خونه یعنی میخوای ازدواج کنی
اما اگه بیای خونه ما عزیزی پیشمون بیشتر عزیز میشی
_ من فقط زن محسنم، میام خونه پدر شوهرم به شرطی که شما تا آخر عمر من رو دختر خودتون بدونید نمیخوام اسم کسی به جز محسن بیاد تو شناسنامه ام
بابا علی : تو شمع خونه مایی عزیز دلم
حاج حسن فعلا وسایل زینب جان خونه شما باشه تا بعدا چندتا واحد پیش هم بخریم
بابا : بله حتما
ادامه دارد...
نام نویسنده؛بانومینودری
#کپی_باذکرآی_دی_ڪانال_ونام_نویسنده_وگرنه_حرام_است
@asheghane_mazhabii
#هادےدلـــــہا
#پارت_هفتادوچهارم
🍀راوی زینب 🍀
دوهفته از رفتن محسنم میگذشت یکی دوباری تلفنی حرف زده بودیم چند باری هم تو واتساپ حرف زده بودیم.
این بار برخلاف همیشه که محسن میرفت کانال های خبری رو چک نمیکردم، هر روز کانالها رو چک میکردم.
از خواب پا شدم، کانال خبری رو چک کردم. دیدم اون خبری رو که نباید میدیدم😰😱
"" " دیشب در حمله تروریستی در سراوان تعدادی از نیروهای سپاه و ناجا به #شهادت رسیدن💔
شهدای سپاه عبارتند از:👇
محسن چگینی🕊
احمد مصطفوی🕊
مهدی لشگری🕊
و پاسدار سید محمد علوی🕊
به درجه رفیع شهادت نائل شدند.""
دستم روی شکمم اشکام ریختن😭😭
محسن رفتی😭😭😭💔
به دوساعت نکشید همه اومدن فقط جیغ میزدم.😭😭 تو بغل بهار از حال میرفتم😞
پیکر محسن ظرف یک روز برگشت.
بهار توررررررو خدا ببینمش
یه لحظه فقط
تو رو خدا یه لحظه محسنم رو ببینم😍😍😍😭😭😭😭😭
بهار : خواهرت بمیره آخه بارداری عزیزم😢😔😰
_ محسن پاشو😭😭😭
پاشو😔
من چیکار کنم بی تو آخه😭
پاشو زینب داره جون میده😩😭
محسن پاشووووو عزیز دلم💔😭
من حتی نمیتونم روی نازت رو ببینم😭😭😭
مامان جون محسنم رو چطوری شهید کردن😭😭
حسن: زن داداش بیا دستاش رو ببین
آخ چقدر سخته مردت رو حتی نتونی برای بار آخر ببینی😭😭
محسن رو روی دستها میرفت و من رو بزور پشتش میبردن😭😭
پسرم بابات رفت💔😔
من به چشن خویشتن دیدم که جانم رفت😭😭😭😭...
ادامه دارد...
نام نویسنده؛بانومینودری
#کپی_باذکرآی_دی_ڪانال_ونام_نویسنده_وگرنه_حرام_است
@asheghane_mazhabii