﷽
،#خاطـراتشهید↶
↺شهید " محمود رضا بیضایی "قبل از ازدواجش همیشه دوست داشت که در آینده دختری داشته باشه و اسمشو بذاره کوثر ؛ بعد ازدواجش هم خدا بهش دختری داد و اسمشو کوثر گذاشت.🕊
↺شب یکی از عملیات ها بهش گفتند که امکان تماس با خانواده هست نمیخوای صدای کوثر کوچولوت رو بشنوی؟؟؟
گفت: از کوثرم گــــــــــذشتم....💔
⇜🔅تلنگر : اونا از "کوثرهاشون دِل کَندن، اما مانمیتونیمـ از گناهامـون دلـ بِکَنیمـ؟
#بهـوقتشهادت🕊🕊
ʝσłꪁ⇘
@shahid_hadi99 Ꮺ
♥
♥
♥
#خاطراتشهید
#شهیدمشلب
↺از زبان دوستش ↜ احمد سلوم⇣
∞ما دوستان شهیداحمد بودیم و متوجه غیبتش می شدیم و از این غیبت کوتاه مدتی که بخاطر رفتنش به جهاد بود احساس ناراحتی میکردیم چون با حضورش بین دوستان احساس برادری شدیدی بینمان ایجاد میشد.
↵او برای ما مثل یک قلب تپنده بود که وقتی (از جهاد) می آمد وقت های زیادی را با ما می گذراند تا روزهای غیبتشی را جبران کند.روزها و ساعات زیادی باهم وقت می گذراندیم و بعد از شهادتش از زمانهایی که در اختیار ما قرار داده بود قدردانی میکنیم چون او اگر میخواست میتوانست تمام وقت خود را فقط با خانواده اش باشد.
↲احمد همیشه لبخند روی لبهایش بود و مثل نور همیشگی بود. همیشه کار و اوقات فراغتش را از هم جدا میکرد و پس از اتمام کار از اولین لحظه ای که به خانه می آمد برای خبرگرفتن از ما و یا هماهنگی برای سرگرمی و دورهمی های دوستانه مان به ما زنگ میزد
همیشه فوتبال یا با کامپیوتر بازی میکردیم.
↺از کوه ها بالا میرفتیم تا به مقام حضرت صالح علیه السلام برسیم و طبق خواسته احمد ناهار و شام میخوردیم،یادم میاد که قرار گذاشته بودیم بار دیگر به آنجا برویم ولی خوش شانس نبودیم...
#شهداشرمندهایم
#شهیداحمدمشلب
#بهوقتشهادت🕊
♥
♥
♥➣ @shahid_hadi99