#هادےدلـــــہا
.
#پارت_هشتم
.
🍀 راوےداناےڪل 🍀
.
خانواده عطایی فرد دور هم نشسته بودند
مادر: حسین جان.. پسرم
.
حسین: جانم مادر
مادر:حسین جان بهمن ان شاءالله 25سالت میشه
.
حسین:خب!!
مادر:اگه نظرت مثبته برم خواستگاری فاطمه سادات😊
.
غذا پرید تو گلو حسین
.
حسین: نه مادر من !!من اصلا ده روزه دیگه عازمم اجازه بدید برم اگه صحیح و سالم برگشتم چشم☺️
.
زینب: مگه قراره نیایی داداش😢
.
حسین: بالاخره جنگه دیگه..😊
.
زینب دیگه ناهار نخورد.
حسین بعد از ناهار از خونه زد بیرون.
.
اول یه تابلو گرفت شماره خانم...گرفت
.
حسین: سلام خواهر بله من نیم ساعت دیگه پیش شمام
.
نیم ساعت بعد به محل که معراج الشهدا بود رسید.
.
همه بچه هابودن.با تک تکشون خدافظی کرد...
اما باخانم ...کاری داشت..
.
_سلام اخوی! زینب خوبه؟
.
حسین: براتون یه ویس تو تلگرام فرستادم اینم یه نامه و تابلو شماره شما رو هم نوشتم که اگه #جانباز یا #اسیر شدم باهاتون تماس📲بگیرن... خواهرم جان شما و جان زینب.. دوست دارم خیلی مراقبش باشید..
.
_ان شاءالله شهید بشین
.
حسین: از زینب #دل_کندم.. ولی #نگرانشم..
.
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری
#کپی_باذکرآی_دی_ڪانال_ونام_نویسنده_وگرنه_حرام_است
•°✨🍂
@shahid_hadi99
#هادےدلـــــہا
#پارت_دوازدهم
ازهمان سال 92 که لیاقت مدافع بی بی رو پیدا کردم.. نگرانیم #تو بودی.. اما اینبار که آمدم از تو #دل_کندم. برای آنکه نگران #صبروتحمل تو بودم.
این خواهرگرامی را انتخاب کردم که بعد از من #مراقب_تو باشد #توکل به درگاه خداوند ودست درازی به خانم رضایی تا ادامه این راهو #زینبی_وار طی کنه.
امیدوارم خیلی زود با این خواهر بزرگوار دوست شوی تاخیالم راحت شود.
دوستدارتو.. برادرت حسین🌷✍
وقتی نامه ی حسین عزیزم تموم شده بود دم در خونه بودم.
زنگ زدم وارد خونه شدم میخواستم برم تواتاقم
_سلام
مامان: سلام
_زینب جان حسین که رفته..توهم میری تو اتاقت.. من دلم به کی خوش باشه خب؟😒
زینب:من خوبم..😊
مامان: الله اکبر مشخصه😒زینب امروز یه خانمی اومده بود خونه میگفت از طرف 🌷حسـین🌷 اومده.
برگشتم کامل به سمتش ینی پریدم به سمت مامان
_اسمش چی بود؟؟؟؟!😳😨
مامان: خانم رضایی😒
_رضایی😳شماره نداد؟؟آدرس نداد؟؟
مامان: آروم باش.. تواتاقته😒
دویدم سمت اتاقم🏃♀
_سلام خانم رضایی ببخشید🙈
خانم رضایی: سلام زینب قشنگم.. خوبی خانم گل😊
باحرف خانم رضایی اشکم دوباره جاری شد
_ممنون😭
خانم رضایی:
_الهی من بمیرم برای دلت.. ناهار خوردی؟؟😒
_نه😭
خانم رضایی:
_عزیز دلم ناهارتو بخور استراحت کن ساعت 6 میام دنبالت بریم جایی..😊
_آخه😢
خانم رضایی: آخه بی آخه.. 😠ناهارتو کامل میخوریا😊
_چشم😢
خانم رضایی: یاعلی😊❤️
_یاعلے💔
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری
#کپی_باذکرآی_دی_ڪانال_ونام_نویسنده_وگرنه_حرام_است