eitaa logo
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
527 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
86 فایل
"﷽" رفیق‌من،آرزو‌نڪـن‌شھید‌بشۍ؛ آرزوڪن، مثل‌شھـدا‌زندگۍڪنۍ♡:) ڪانال‌ِدیگمون: #نحوه‌آشنایےوعنایاٺ‌شھید @shahidhadi_61 تبادل: @shahidhadi_tb1 ڪُپے‌ڪردۍ‌دعاۍ‌فرج‌بخون 🕊 مطالب‌‌رگباری‌ڪپے‌نشه‌دوست‌عزیز🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🎀 💚 وقت‌رمان📚 احمد را از همان روزهای قبل از انقلاب و جلسات قرآن داخل مسجد می شناختم. از همان دوران نوجوانی با بقیہ ی همسالان خودش بازی می کرد ، می گفت ، می خندید و... اما به یاد ندارم که از او مکروهی دیده باشم. تا چہ رسد به اینکہ گناه کبیره از او سر بزند. زندگی او مانند یک انسان عادی ادامہ داشت، اما اگر مدتی با او رفاقت داشتی، متوجہ مے شدی که او یکی از بندگان خالص درگاه خداست. یک بار برنامہ‌ ی بسیـج تا ساعت 3 بامداد ادامہ داشت . بعد احمد آهستہ به شبستان مسجد رفت و مشغول نماز شب شد. من از دور او ا نگاه می کردم. حالت او تغییر کرده بود. گویی خداوند در مقابلش ایستاده و او مانند یک بنده‌ ی ضعیف مشغول تکلم با پروردگار است عبادت عاشقانہ‌ی او بسیـار عجیب بود. آنچہ کہ ما از نماز بزرگان شنیده بودیم در وجود احمد آقا می دیدیم. قنوت نماز او طـولانی شد. آن قدر کہ برای من سوال ایجاد کرد. یعنی چہ شده؟! بعد از نماز بہ سراغش رفتم. از او پرسیدم : احمـدآقا توی قنوت نماز چیزے شده بود؟ احمد همیشہ در جواب هایش فکر می کرد. برای همین کمی فکر کرد و گفت : نہ، چیز خاصی نبود. می خواست طبق معمـول موضوع را عوض کند. اما آن قدر اصرار کردم کہ مجبور شد حرف بزند : (( در قنوت نماز بودم کہ.... بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ است •• @shahid_hadi99 ••