eitaa logo
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
527 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
86 فایل
"﷽" رفیق‌من،آرزو‌نڪـن‌شھید‌بشۍ؛ آرزوڪن، مثل‌شھـدا‌زندگۍڪنۍ♡:) ڪانال‌ِدیگمون: #نحوه‌آشنایےوعنایاٺ‌شھید @shahidhadi_61 تبادل: @shahidhadi_tb1 ڪُپے‌ڪردۍ‌دعاۍ‌فرج‌بخون 🕊 مطالب‌‌رگباری‌ڪپے‌نشه‌دوست‌عزیز🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🎀 وقت رمان📚 «آخرین‌ حماسہ» راوی : (رحیم‌اثنی‌عشرے) خدا را شڪر میڪنم.‌ من‌ در‌ آن‌روز‌ها ‌یڪ‌ دفترچه‌ همراهم‌ داشتم ‌ڪه‌کوچڪترین‌ وقایع‌ را‌ یادداشت‌ میڪردم! حدود‌ سه‌دهہ‌ از‌ آن‌زمان‌ گذشته‌ اما‌ گویی‌ همین‌ دیروز‌ بود‌ ڪہ… اواسط‌ بهمن‌ از‌ منطقہ‌ پدافندۍ‌ مهران ‌به‌ دو کوهہ‌ برگشتیم. بوے‌ عملیات‌ را همه‌ حس‌ میڪردند یڪ‌ شب‌ برادر‌مظفری‌ جانشین‌ گردان برای‌ ما‌ صحبت‌ڪرد. ایشان‌ گفت‌ که‌ با‌‌ پایان‌‌یافتنِ‌ زمان‌ حضور‌ شما‌ در‌ جبهه،ـمیتوانید‌ تسویہ‌ ڪنید و‌ برگردید اما‌ عملیات‌ نزدیڪ‌ است‌ ، اگر‌ بمانید‌ بهتر‌ است اڪثرِ‌ بچہ‌ها‌ گفتند‌: اما چند‌نفرے‌ از‌ ما‌ جداشدند ‌که‌ هیچ‌بویی‌ از‌ معنویت‌‌ نداشتند. یادم‌ هست‌ کہ ۱۵بهمن ، ما را‌ به‌ اردوگاه‌ عملیاتی بردند، یڪ‌هفتہ‌ آنجا‌ بودیم‌. ‌خبر‌ شروع‌ عملیات‌ والفجر ۸ را در بیستم‌ بهمن همان‌ جا‌ شنیدیم. دو روز‌ بعد‌ ما بہ‌ ابادان‌ رفتیم. روزِ‌ بعد‌ ما را‌ به سولہ‌ کنارِ‌اروند‌ آوردند. روز ۲۴بهمن‌ ما را‌ بہ‌‌ آن‌سوے‌‌ اروند‌ منتقل‌ ڪردند دوشب‌ در‌ سنگرهاۍ‌ پشتیبانی‌ حضور‌ داشتیم بہ‌ ما‌ گفتند‌ مرحلہ‌ دوم‌ عملیات‌ در راه‌ است این‌ مرحلہ‌ بسیار‌ سخت‌تر‌ از‌ مرحلہ‌اول‌ است چون‌ دشمن‌ در‌ هوشیارے‌ کامل‌ است. شبِ ‌۲۷بهمن‌ بود. برادر‌نیری ، وصیت‌نامہ‌ ی خود‌ را‌ نوشت موقع‌ غذا‌ یڪ‌ حلوا‌ شڪری‌ را‌ باز‌ ڪرد و‌ گفت: بچه‌ها‌ بیایید‌‌ حلواے‌ خودمان‌ را‌ تا‌ قبل‌ از‌ شهادت‌ بخوریم نماز‌ مغرب‌ و‌ عشاء‌ ڪہ‌ تمام‌شد‌ آماده‌ حرڪت‌ شدیم فرمانده‌گردان‌ و‌ مسئولِ‌محور‌ براے‌ ما‌ صحبت‌ ڪردند گفتند: شما‌ از‌پشتِ‌ منطقہ‌ عملیاتی‌‌ باید‌حرکتِ‌ خود‌ را آغاز‌ڪنید! شما‌ مسیرِ‌جادہ‌ خور‌ عبدالله‌ را‌ جلو‌ می‌روید از‌ ڪار باتلاق‌ها‌ عبور‌ میڪنید‌ و‌ از‌ مواضعِ‌گردان‌ حمزه‌ هم‌رد‌ میشوید. ڪمی‌جلوتر‌،به‌ یک‌‌ پُلِ‌ مهم‌ میرسید این‌ پُل‌ باید‌ منهدم‌ شود! چون‌ در‌ ادامه‌ عملیات‌ احتمال‌ دارد ‌ڪہ‌ نیروهاے‌ زرهی‌ دشمن‌ باعبور‌ از این‌پل‌،نیروهاے‌ مارا‌ محاصره‌ڪنند… صحبتهاے‌ فرمانده‌ بہ‌ پایان‌ رسید اما‌‌ باتوجہ‌ بہ‌ هوشیاریِ دشمن‌ و شدتِ‌ آتش، احتمال‌ موفقیتِ‌ ما‌ ڪم‌ بود. برای‌ همین‌گردان‌ دیگرے‌برای‌ پشتیبانی‌ گردان‌ ما‌ آماده‌شد. شرایطِ‌ بدے‌ در‌ خود‌ احساس‌ میڪردم.مسئول‌دسته‌ ی ما، رو بہ‌ من‌ ڪرد و گفت: دوست‌داری‌ ؟! گفتم: هرچۍ‌خدابخواد، من‌ اومدم‌ که‌ وظیفم‌ رو‌ انجام‌بدم. گفت: پس‌هیچی، مطمئن‌ باش‌ براے‌ شهادت‌ باید‌ کسی‌ همینطورۍ‌ شهید‌ نمیشه! حرڪتِ‌گردان‌ آغاز‌ شد‌. هیچڪس‌ نمی‌دانست‌ تا‌ ساعاتِ‌ دیگر‌ چه‌ اتفاقی‌‌می‌افتد. بہ قلــم🖊: گروه‌فرهنگےشهیدابراهیم‌هادے ☺️ ••@shahid_hadi99 •• 🍃🎀