سَلـٰامبَـرابراهـیم❀.•
لفت ندین دیگ🙁 اگه مشکلی هست که لفت میدین ، بهمون بگید اصلاح شه نظراتتون هم بگید؛ پیشنهادی چیزی ...
سلام علیکم ☺️
این پیام فک کنم واسه ولادت اقا امام رضا هست 😅
خیلی هم خوب 💛
چشم منتظر باشید
#ز_تبار_زهرا
وقتی چشم هایت را بر حرام میبندی...
وقتی با آهنگ نجابت و وقار...
از جاده تلخ گناه...
پیروز مندانه می گذری...
وقتی پاکی وجودت را...
از گناه های چرکین میپوشانی...!
آنگاه پیشکش توست بلندای آسمان ها...
که حیایت؛فریاد "لبیک یا مهدی" سر میدهد...
و تو میمانی و ♥️حس زیبای بندگی♥️
@shahid_hadi99
#خنده_تا_خاڪریز
🍒|°کمپوت گیلاس
عملیات «فتحالمبین» بود و ما در نقاهتگاه شهید ڪلانترے شهر اندیمشڪ مستقر بودیم.
متأسفانه بعضی از پرستارها حتے به ڪمپوتهاے مجروحین هم رحم نمےڪردند. معمولاً ڪمپوتهاے گیلاس را خودشان مےخوردند و ڪمپوتهاے گلابے را براے مجروحان مےگذاشتند. گاهے پیش مےآمد ڪه مجروحین ڪمپوت گلابے دوست نداشتند و نمےخوردند.
من و دوستانم از این قضیه خیلے ناراحت بودیم و هر چقدر هم تذڪر مےدادیم ڪارساز نبود. تا اینڪه یڪ روز تصمیم گرفتیم، ڪاغذ روے تمام ڪمپوتها را پاره ڪنیم تا نوع ڪمپوت برایشان قابل تشخیص نباشد. البته زیر قوطےهاے ڪمپوت گیلاس یڪ علامت خیلے ڪوچڪ گذاشته بودیم تا وقتی براے مجروحان ڪمپوت مےبریم، ڪمپوت گیلاس برداریم و فقط خودمان از آن اطلاع داشتیم.
آن روز پرستارها هر ڪمپوتے را باز مےڪردند، با دیدن گلابے ها حسابے حرص مےخوردند و مدام مےگفتند: «ڪدام نامردے این ڪار را ڪرده است؟» با این ڪارمان هم آنها را تنبیه ڪردیم و هم اینڪه تا چند روز سوژه خنده خودمان به راه بود.😂😂
«خدیجه بابایے» بانوی امدادگر دفاع مقدس و همسر شهید «محسن بلندیان» اعزامے از قزوین
↝°@shahid_hadi99
سَلـٰامبَـرابراهـیم❀.•
: #یڪ_ورق_زندگے.• براے خداحافظے بر میگردمـ↻•° #پارتشصتوهشتم در مدت استقرار ،چندین بار به هم
:
#یڪ_ورق_زندگے.•
براے خداحافظے بر میگردمـ↻•°
#پارتپایانے
همسر شهید بلباسے آمد ڪنارم ایستاد.شوهر او هم در شلمچه به شهادت رسیده بود ڪه در دست عراقے ها بود.من و او به ڪمڪ مسئولین تا نزدیڪ آن منطقه پیش رفتیم و پشت سیمهاۍ خاردار نشستیم.حسرت چشمان او در آن روز صدها بار از حسرت چشمان من بیشتر بود.
چشمان من در حسرت مڪانے بود ڪه نورعلے در آن به شهادت رسیده بود اما چشمام او هم در حسرت مڪان شهادت و هم به دنبال جسم شهیدش بود.او با حسرت به چپ و راست چشم مےچرخاند و نمےدانست شوهرش در ڪدامین منطقه از دشت وسیع پیش رو،آرام ترین خوابش را تجربه مےڪند.
---------------
با همهۍ سختےها فرزندامم را به مدرسه رساندم.
مریم دختر بزرگم دیپلم گرفت.ازدواج ڪرد و به خاطر موقعیت شغلے همسرش به تهران رفتند و در آنجا زندگے مےڪنند.یگانه تنها دختر آنهاست.
محدثه دخترم دومم بعد از اخذ دیپلم ادامه تحصیل داد و در رشتهۍ ریاضے در مقطع ڪارشناسے فارالتحصیل شد و اڪنون در مقطع ڪارشناسے ارشد ریاضے مشغول به تحصیل است.او هم ازدواج ڪرد و ستیا تنخا دختر اوست.
صاحبه دختر ڪوچڪم بعد از گرفتن دیپلم در رشتهۍ حقوق در مقطع ڪارشناسے فارغ التحصیل شد.ازدواج ڪرد و امیرعلے تنها پسر اوست.
سالهاۍ بے نورعلے بودن و بے او ماندن به هر طریقے ڪه بود و با وجود همهۍ سختے ها و تلخےها سپرۍ شد.
اما امروز موفقیت فرزندانم را مےبینم به خودمان مےبالم.خوشحال مےشوم و همهۍ رنج و تعب آنروزها از تنم بیرون مےرود و مےگویم:
_خدایا!تو را شڪر ڪه اگر ڪمڪ تو نبود من چگونه بار این مسئولیت را بر دوش مےڪشیدم و سالم بر زمین مےگذاشتم؟خدایا!امیدوارم تو از من راضے باشے و نزد همسر شهیدم سربلند باشم و توانسته باشم امانت دار خوبے براۍ شما باشم
پ.ن:والسلام !(:
ادامھدارد...
📚بر اساس خاطراتے از سڪینھ عبدۍ همسر سردار شھید نورعلے یونسے
|° کپی به شرط دعای خیر
↝•°@shahid_hadi99
سَلـٰامبَـرابراهـیم❀.•
: #یڪ_ورق_زندگے.• براے خداحافظے بر میگردمـ↻•° #پارتپایانے همسر شهید بلباسے آمد ڪنارم ایستاد.ش
رفقای جان سلام علیکم خوبین الحمدلله ☺️💛
خب خب این رمان (کتاب ) هم تموم شد
امیدوارم لذت برده باشید 💚😌
به نظرتون بازم رمان اینجوری بزاریم!!
اگه موافقین بیایین بهم بگین
فقط تا امشب فرصت هست نظر بدین .
@fh_aliyari