💫آرام خوابیده بود. امیرحسین را برای خداحافظی آوردیم و روی سینه شهید گذاشتیم. پدر و پسر چند لحظهای در کنار یکدیگر بودند. این آخرین دیدارشان بود...
🕊بعد از شهادت محمدحسین، خیلیها از من میپرسیدند: چطور میتوانی اینقدر آرام باشی؟!
در جوابشان میگفتم: محمدحسین به آرزویش رسیده، چرا ناراحتی کنم؟! خدا این قربانی را بپذیرد!
برای خودم هم جالب بود. شاید اگر قبلا این حرف را از کسی توی این موقعیت میشنیدم، فکر میکردم که داغ است و دارد شعاری صحبت میکند، اما اینطور نبود.
🔹واقعا به چیزی که میگفتم اعتقاد داشتم. میدانستم که حسین آنجا هم تمام حواسش به ماست و تنهایمان نمیگذارد. آخر محمدحسین خیلی مهربان بود. آنقدر زیاد که گاهی خودم متعجب میماندم و میگفتم مگر میشود یک نفر اینقدر عاطفی باشد و مهر و محبت داشته باشد.
توی خط که بود پیامهای قشنگی برایم میفرستاد. یک بار برایم نوشت:
⏱گرچه با ساعتِ من
ثانیهای بیش نبود…
ساعتی را که ❤️کنار«ت» گذراندم،
خوش بود…
۱۶ آبان، پنجمین سالگرد شهادت شهیدی از #شهدای_خان_طومان، #شهید_محمدحسین_محمدخانی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🌱
مهدی جان😞
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🦋🌱
أيُّهَا النّاسُ! مَن جادَ سادَ، ومَن بَخِلَ رَذُلَ، وإنَّ أجوَدَ النّاسِ مَن أعطى مَن لا يَرجوهُ
اى مردم! هركس ببخشد، سَرورى مى يابد و هركه بخل بورزد، به پستى مى گرايد. بخشنده ترينِ مردم، كسى است كه به فردى ببخشد كه اميدى به او ندارد.
امام حسین (ع) |کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۴۲
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
1.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جان در ره خانه ی اهل بیت می دهند، اما نمی گذارند که دست تجاوزگر به حرم ایشان برسد. آخر مگر غیرتشان اجازه می دهد، مگر وجودشان اجازه میدهد که شخصی بخواهد به حرم اهل بیت دست درازی کند؟ اگر این اتفاق بیفتد، پس شوق حسینی شدنشان چه می شود؟ آنها می خواهند راه مولایشان را در پیش گیرند! پس به جنگ با تجاوزگران می روند. چه گروه ها که کشته نمی شوند و جانشان را در این راه از دست نمی دهند. اما آنها هدفی دارند. هدفی والاتر از زندگی و آن هم حفظ حرمت اهل بیت است که بر هر چیزی ارزش دارد. آری مدافعان حرم به جنگ میروند که اقتدار اسلام زیر سوال نرود.
__________
#شهید_بی_سر
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#لبیک_یا_رسول_الله
✍پیجرسمی فرمانده ی پایگاه کوثر (مسجدحضرتولیعصر عج)
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_چهل_و_دوم ابوالفضل از خستگی نفس کم آورده و دلش از غصه غربت #سوریه میسوخت
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_سوم
بوی افطاری در خانه پیچیده و ابوالفضل عجله داشت به #زینبیه برگردد که بلافاصله از جا بلند شد. شاید هم حس میکرد حال همه را بهم ریخته که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی سادهای از اتاق بیرون رفت و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم.
روی ایوان تا کفشش را میپوشید، با بیقراری پرسیدم : «چرا باید بریم؟» قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد : «زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر میکردم نشد. مجبور شدم تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا...» که صدای مصطفی خلوتمان را به هم زد : «شما اگه میخواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم.»
به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت #احساسش پیدا بود. ابوالفضل قدمی را که به سمت پلههای ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید : «یعنی دیگه نمیخوای کمکم کنی؟»
مصطفی لحظهای نگاهش به سمت چشمان منتظرم کشیده شد و در همان یک لحظه دیدم ترس رفتنم دلش را زیر و رو کرده که صدایش پیش برادرم شکست : «وقتی خواهرتون رو ببرید #زینبیه پیش خودتون، دیگه به من نیازی ندارید!»
انگار دست ابوالفضل را رد میکرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم و ابوالفضل دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد : «زینب جان یه لحظه برو تو اتاق!»
لحنش به حدی محکم بود که خماری خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم. مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده و هیچ حسی حریف مهربانیاش نمیشد که رو به من خواهش کرد : «دخترم به برادرت بگو #افطار بمونه!» و من مات رفتار ابوالفضل دور خودم میچرخیدم که مصطفی وارد شد.
انگار در تمام این اتاق فقط چشمان مرا میدید که تنها نگاهم میکرد و با همین نگاه، چشمانم از نفس افتاد و او یک جمله از دهان دلش پرید : «من پا پس نکشیدم، تا هر جا لازم باشه باهاتون میام!»
کلماتش مبهم بود و خودش میدانست آتش #عشقم چطور به دامن دلش افتاده که شبنم #شرم روی پیشانیاش نم زد و پاسخ تعجب مادرش را با همان صدای گرفته داد : «انشاءالله هر وقت برادرشون گفتن میریم زینبیه.»
و پیش از آنکه زینبیه به آرامش برسد، #فتنه سوریه طوری به هم پیچید که انبار باروت داریا یک شبه منفجر شد. #ارتش_آزاد هنوز وارد شهر نشده و #تکفیریهایی که از قبل در #داریا لانه کرده بودند، با اسلحه به جان مردم افتادند...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱
پـدر که نباشد؛
یک جای کار می لنگد
انگار دختر بـودن با پدر است
که معنا پیدا میکند...
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ❤️
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شبتون حسینی❤️
دلتون بی غم، تنتون سلامت اِن شاءالله🍎
🦋🌱
مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ
آنکه خدا خیرش را بخواهد عشق حسین را به قلب او می اندازد و حب زیارتش را به او الهام می کند.
🌷امام صادق (ع) |وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۴۹۶
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹