محمود کریمی1391-15.mp3
زمان:
حجم:
9.14M
🏴روضه #شهادت_امام_کاظم(ع)
🎙محمود کریمی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
33.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴ویژه شهادت امام موسی کاظم (ع)
گدای خونه
#حاج_ابوذر_بیوکافی🎙
#هیئت_عاشورائیان
@AbozarBiukafi_ir
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«دخیلک یا آقا موسی بن جعفر»
چه تک و تنها، چه غریبونه یه نفر کنج این زندونه...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
مواظب باشید چیزهایی که شما را از هم گله مند و بیزار میکند، از شما سر نزند! درست نگاه کنید ببینید شوهر شما یا زن شما روی چه چیزهایی خیلی حسّاس است، از آنها اجتناب کنید، بعضیها بیاعتنایی میکنند مثلاً فرض بفرمایید که زن ازیک عادتی که مرد دارد بدش میآید، این مرد هم بیاعتناست و آن عادت را باز تکرار میکند! این بد است! همین طور زنها. فرض بفرمایید زنهایی هستند که هوسهای شخصی خود را ( فلان چیز را بخریم فلان جا برویم و ...) بر راحتی و آسایش شوهر ترجیح میدهند. چه لزومی دارد؟ اصل کار، شما دو نفر هستید! همه دنیا فرع شمایند! همدیگر را داشته باشید با همدیگر مهربان باشید.
رهبر معظم انقلاب ۱۳۷۱.۹.۲۴
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🕊#پرواز روایت شهادت روحانی فدائی حرم، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ قسمت پانزدهم 🍃زمان زیادی نداشتیم. باید
🕊#پرواز
روایت شهادت روحانی فدائی حرم، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
قسمت شانزدهم
🍃زمان زیادی از پرواز نگذشته بود که متوجه شدیم خبری از سیستم سرمایشی نیست و مجبوریم گرمایی که لحظه به لحظه ببشتر می شد را تحمل کنیم. البته انتظار دیگری هم از این پرنده کوچک نداشتیم. اما بچه ها کلافه شده بودند و شروع کردند به نق زدن های مداوم که دیگر تبدیل به گریه شده بود. هر ترفندی که بلد بودیم برای ساکت کردنشان انجام دادیم. سعی کردیم حواسشان را از گرما پرت کنیم اما هیچ کدام چاره ساز نبود. زمان پذیرایی فرا رسید. یک لیوان شربت گرم به همراه کیکی شبیه کیک یزدی که ظاهرش چندان جذاب هم نبود. ریحانه بغلم بود و گریه هایش دیگر گوش خراش شده بود. شربت هم راضی اش نکرد. مثل مرغی که در قفسی گرفتار شده، مدام تلاش می کرد تا راه نجاتی پیدا کند. صندلی جلوی ما خانم عربی نشسته بود که با دوستانش دو ردیف فاصله داشت ولی از همانجا با هم صحبت می کردند. ریحانه که حسابی آشفته شده بود با پایش به صندلی جلویی کوبید. از بخت بد، صندلی خراب بود و به راحتی جابجا شد و کمی از شربتی که در لیوان آن خانم بود، ریخت روی لباسش.
🍃ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
@pelak_channelخوب گوش کن.mp3
زمان:
حجم:
7.97M
در مملکت ما دوبار اعلام جنگ شده...
#حاج_حسین_یکتا🎙
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🕊#پرواز روایت شهادت روحانی فدائی حرم، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ قسمت شانزدهم 🍃زمان زیادی از پرواز نگذشت
🕊#پرواز
روایت شهادت روحانی فدائی حرم، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
قسمت هفدهم
🍃کمی عربی بلد بودم. با همان مقدار کم و دست و پا شکسته معذرت خواهی کردم و گفتم تقصیر غیر عمدی دخترم بود. او اما انگار که خسارت جبران ناپذیری دیده بود، شروع کرد با صدای بلند داد و فریاد کردن و بقیه دوستان را هم در جریان گذاشتن. دوباره معذرت خواهی کردم اما انگار که زخم تازه ای خورده باشد، عصبانی شد و حتی مهمانداران را هم در جریان گذاشت. با صدای او بچه ها هم گریه شان بیشتر شد.
آقایان که وضعیت را دیدند، برای اینکه کمی از سختی مسیر بکاهند، سر خنده و شوخی را باز کردند و شروع کردند به سر به سر هم گذاشتن.
🍃اوضاع عجیبی بود. صدا به صدا نمی رسید. از یک طرف گرمای بیش از حد و فضای کم هواپیما، از طرف دیگر غرغرهای مسافر جلویی و در نهایت صدای گریه بچه ها که در گوشم می پیچید، حسابی خسته ام کرده بود.
خلبان هم که انگار خوابش برده باشد، قصد نداشت زاویه هواپیما را تنظیم کند. فکر می کنم نیمی از مسیر را به صورت مورب پرواز کرد.
این نیم ساعت پرواز، برای من طولانی ترین مسیری بود که تا آن موقع پیموده بودم.
بالاخره هواپیما نشست اما درد آن مسافر هنوز التیام نیافته بود و تا لحظه فرود، لطفش را از ما دریغ نکرد.
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊