eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
211 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ا‌َربَعیـن‌ ڪربُبَـلای‌ِ هَمـه‌ را‌ اِمضـا‌ ڪُن این‌ گِدا‌ بَهر‌ِ زیارَت‌ نِگران‌ اَست‌ حُسِیـن(ع) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
❇️ سخنان منتشرنشده شهید مصطفی ردانی‌پور درباره ولایت فقیه شهید حجت‌الاسلام مصطفی ردانی‌پور فرمانده قرارگاه فتح بود که با وجود دو بار مجروحیت و جانبازی از ناحیه دست لحظه‌ای همرزمانش را تنها نگذاشت و سرانجام در عملیات والفجر ۲ در مردادماه سال ۱۳۶۲ به شهادت رسید و همان‌طور که آرزویش بود جاوید الاثر شد. طلبه : «امام مقتدای ما فرمودند تا آن وقتی که روح در بدن ما هست و خون در رگ‌های ما جاری است باید مبارزه کنیم. اسلام ما، ایمان ما چنین اقتضا می‌کند. آن وقت می‌توانیم بگوییم که مسلمان هستیم واِلّا مسلمان نیستم و پیغمبر (ص) ما چنین بود تا آخرین لحظه عمر جنگید. امیرالمؤمنین (ع) حتی یک هفته قبل از شهادتشان لشکر جمع‌آوری می‌کردند که با معاویه بجنگند با اینکه می‌دانستند شهید می‌شوند، وظیفه‌شان را انجام می‌دادند. امام حسین (ع) ایستاد تا آن وقتی که همه را داد و از میدان بیرون نشد. سرباز اسلام و امام زمان (عج) و امام امت و سرباز ولایت فقیه و جمهوری اسلامی چنین باید باشد.» @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
سلامتی دو تَن یحیای حماس و یحیای یَمن 😉 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بالاخره قسمت شد و امروز راهی امامزاده اسماعیل سمت چهارراه سیروس شدم. به خاطر گرمای هوا اکثرا تعطیل هستند، ما هم پاره وقت شد کارمون گفتن برید و باخودم گفتم بذار جایی که مدتیه فکرش هستم برم.... ☺️ اینجور شد که اومدم مترو مولوی و از اونجا برم امامزاده دعاگوی جمیع عزیزان باشم. حالا اونجا بسته نباشه😉😉
به‌به نمی دونستم این شهید در این امامزاده هست☺️
در امامزاده سیداسماعیل نوه ی عزیز امام هادی دعاگو هستم☺️
فقط زیارت نامه این عزیز رو پیدا نکردم. یه حال و هوای کربلائی پیدا کردم. چون اومدم داخل این دو خانمی که اومدن امامزاده استراحت رو دیدم. اهل گرگانند و مسافر تهران شده بودن. گفتم هوای اونجا خنک چقدر اذیت شدین پس اینجا، گفت آره اونجا خیلی خنکه 😉 حالا اولین باره انگار تهران اینجوری میشه گفتم بله. قسمت بود چون مسافرا شارژر نداشتن و من بهشون دادم. خدا چاره سازه بله. چرخه اس دیگه😊 کاش یه پارچ شربت داشتم و از این مهمانان پذیرایی میکردم در این ایام.‌‌.. خنک... برای همین حسابی هوای کربلا کردم چون یهو پیاده میرفتی و عطش.... شربت میگرفتی یا یخمک حالت خوب میشد. هرچند خودم به شدت هوس چایی کردم😁 یادمه نجف رسیدیم خیلی تشنم بود و اتفاقا اصلا لیوان غیر خودم استفاده نمیکنم هیچ وقت، از عطش تا دیدم اون دست خیابون میگن ماء یعنی آب... بدو رفتم و خوردم حالا بگذریم از اینکه کار بهداشتی نبود😅😅 ولی عطش دیگه.... بمیرم برای عزیزامون توی کربلا خداکنه نصیب شه😉
حال و هوای یکی از دوستانم که از سادات هستند و اتفاقا اصالتا گرگانی☺️ و بچه تهران دعاگوت هستم عزیز
بعد از خوردن یه فالوده شیرازی پیش به سوی امامزاده هفت دختران امام کاظم فقط اگر اینجا یه سوپر مارکت بزنی حتما کارت می گیره. چون آب خوردن پیدا نکردم ☺️ یعنی مغازه نبود و فالوده بود