فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹خاطره مادر #شهید_رسول_خلیلی (محمدحسن) از بوی پیراهن خونین فرزندش
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانه دیگر بگیریم
بیا گم کرده دیرین خود را
سراغ از لاله پرپر بگیریم....
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
امیر #شهید_محمود_منظم_تولایی در تاریخ دوم اردیبهشت ماه سال 1314 در مشهد مقدس بدنیا آمد. در ده سالگی پدر خود را ازدست داد. دوران ابتدایی را تا کلاس چهارم گذراند و بعد از آن بدلیل اینکه در چاپخانه کارمی کرد، تحصیل خود را به صورت شبانه و تا کلاس سوم راهنمایی و اخذ مدرک سیکل ادامه داد.
👤در پانزده سالگی به عنوان سرباز پیمانی وارد ارتش شد، سپس در 24 سالگی به دانشکده افسری راه یافت. دراین دوره جزو بهترین دانشجویانی بودکه با موفقیت دانشکده را با مدرک لیسانس به پایان برد.
💍در ۳۳ سالگی با خانم منیره السادات سیده موسوی مشهدی ازدواج کرد و زندگی مشترک آنها ۱۲ سال و چند ماه به طول انجامید که ثمره این ازدواج چهار فرزند به نام های مهرداد (۱۳۴۸)، مهرناز (۱۳۴۹)، مهران(۱۳۵۲) و مونا (۱۳۵۹) به دنیا آمده است.
🔹در دوران انقلاب - به خصوص در روزهای آخر سعی می کرد، از درگیری نیروهای ارتش با مردم و ایجاد خونریزی جلوگیری کند. با وجود اینکه در زمان پیروزی انقلاب - سی سال در خدمت ارتش بود و می توانست بازنشسته شود ولی حاضر به این امر نشد و می گفت : حالا خدمت برای ارتش و دفاع از میهن ارزش دارد، نه زمان طاغوت.
🌷او از همان نخستین روزهای جنگ به عنوان یک فرمانده مسئول و نظامی متعهد، در فکر رفتن به جبهه بود و حضور در جبهه را به عنوان یک وظیفه برای خودش میدانست.
👌مسئولیت شهید در جبهه، فرماندهی گردان ۱۲۹ پیاده جمعی لشکر ۷۷ پیروز #ثامن الائمه (ع) بود.
✨شهادت : ۵۹.۰۹.۲۹ - مزار حرم مطهر رضوی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
کی فکرشو می کرد روزی برسه کنار مزار حاج محمد، پیکر مطهر رفیق شفیقش آرام بگیره...
زندگی
سراسر آزمون است
و شهادت مهر قبولی . . .
و چه خوب بر دفتر زندگی حاج اصغر هم مهر قبولی خورد . . .
#ما_ملت_شهادتیم🕊
#ما_ملت_امام_حسینیم✌️
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک🌷
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🌱
مهر تو را به عالم امکان نمی دهم
این گنج پر بهاست من ارزان نمی دهم
گر انتخاب جنت و کویت به من دهند
کوی تو را به جنت و رضوان نمی دهم...
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
✍دست نوشته #شهید_حاج_محمد_پورهنگ خطاب به نازدانه هایش...
❤️فاطمه خانم و ریحانه خانم بابا!
بدانید که شما دو گل، عشق من هستید. بدانید که شما را به اندازۀ تمام ستارگان دوست دارم. اگر شما را تنها گذاشتم برای این بود که فدای راه علی (ع) شوم.
😔کودکانی مثل شما به دست کثیفترین و خبیثترین حیوانات انساننما قطعهقطعه می شوند و به خدا من تحمل آن را ندارم...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱
كوله بارى پر ز مهر انبیا دارد شهید
سینه اى چون صبح صادق، باصفا دارد شهید
این نه خون است اى برادر بر لب خشكیده اش
بر لب خونرنگ خود، آب بقا دارد شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم✌️
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
۵ روز مانده...
به سالروز شهادت #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
۹۵.۰۶.۳۱
و
سالروز ولادت #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
۵۸.۰۶.۳۱
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌤چند روز بود كه صبح زود تا ظهر پشت خاك ريز مي رفت و محور عملياتي لشگر را تنظيم مي کرد.
😓هواي گرم جنوب؛ آن هم در فصل تابستان، امان هركسي را مي بريد. يكي از همين روزها نزديك ظهر بود كه آقا مهدي به طرف سنگر بچه ها آمد و با آب داغ تانكر، گرد و خاك را از صورت پاك كرد و سر و صورتش را آبي زد و وضو گرفت و به داخل سنگر رفت.
👤آقا رحيم با آمدن آقاي باكري سر پا ايستاد و ديده بوسي كردند. در همين حين آقا رحيم متوجه لب هاي خشك آقا مهدي شد. رحيم به سراغ يخچال رفت و يك كمپوت گيلاس بيرون آورد، در آن را باز كرد و به آقا مهدي داد.
🌷آقا مهدي خنكي قوطي را حس كرد، گفت : امروز به بچه ها كمپوت داده اند؟
آقا رحيم گفت: نه آقا مهدي! كمپوت، جزء جيره امروزشان نبوده.
🥫باكري، كمپوت را پس زد و گفت : پس چرا، اين كمپوت را براي من باز كردي؟
رحيم گفت؟ چون حسابي خسته بوديد و گرما زده مي شديد. چند تا كمپوت اضافه بود، كي از شما بهتر؟
😒آقا مهدي با دل خوري جواب داد: از من بهتر؟ از من بهتر، بچه هاي بسيجي هستند كه بي هيچ چشم داشتي مي جنگند و جان مي دهند.
رحيم گفت: آقا مهدي! حالا ديگر باز كرده ام. اين قدر سخت نگير، بخور.
آقا مهدي گفت: خودت بخور رحيم جان! خودت بخور تا در آن دنيا هم خودت جوابش را بدهي...
#شهید_مهدی_باکری🦋
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🌱
جاذبه همان چشم های توست؛
نگاهم کن...
که بی تو در زمین و آسمان معلّق خواهم ماند!
#شهید_بی_سر🍎
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور🦋
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊