eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
255 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱❤️🌱❤️🌱 ❤️🥀 🌱 (۲) ❤️زودتر از آن‌چه فکر می‌کردم، بساط عروسی‌مان راه افتاد. همشهری بودیم. هردومان توی بیجارِ کردستان به دنیا آمده بودیم، اما آبادی‌هاي‌مان با هم فاصله داشت. 💍دست حوریه‌سادات را گرفتم و آوردم توی یکی از اتاق‌های خانه پدرم. صبح‌ها با برادرهایم می‌رفتیم سرِ زمین کشاورزی پدرمان و غروب‌ها خسته برمی‌گشتیم خانه. زن‌ها هم کارهای خانه را می‌کردند. 🌷حوریه‌سادات به مادرم توی فرش‌بافی و مَشک‌زنی کمک می‌کرد. بعضی روزها هم تمام اتاق‌های دورتادور خانه را جارو مي‌زد. با این که می‌دانستم توی خانه پدرش هیچ‌کدام از این کارها را نمی‌کرده و نوکرشان کمک‌دست مادرش بوده، اما خودش راضی بود و گله یا شکایتی نمی‌کرد. 😍توی فرش‌بافی استعداد هم داشت. رج‌هایی که می‌بافت یک‌دست و مرتب بود. آن‌قدر که هرکس می‌دید خیال می‌کرد بافنده ماهری آن‌ها را بافته! ادامه دارد... ✍در محضر پدر معزز 🖥جنت فکه @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹 🌱❤️🥀🌱❤️🥀🌱❤️🥀🌱❤️🌱
ساعاتی قبل محسن فخری زاده یکی از دانشمندان حوزه هسته‌ای کشور به دست عوامل تروریست در آبسرد دماوند - تهران ترور شد. امیدواریم خبر سلامتی ایشان را بشنویم به زودی😔 دوستان دعا کنید.... @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
خانم : جاسوس اسرائیلی آقا : خائن به ملت والا ندیده بودیم موقع تبادل جاسوس هم خنده ی دیپلمات بزنند!!!! ۹۹.۰۹.۰۷ تاریخ شهادت و ترور دانشمند هسته ای آقای محسن فخری زاده : ۹۹.۰۹.۰۸ جالب نیست!!!؟؟؟ وقاحت تا چه اندازه! درسته ماسک دارید اما اونیکه در مورد ما فکر میکنید، دقیقا خودتونید! وطن فروش خائن!😒😡 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💞🌱💞🌱💞 🌱💍 💞 (۳) 👌بین برادرها، اصغر آقا به نوعی سرگروه و مدیر ما به حساب می‌آمدند. مثل پدر و مادرم، روحیه انجام کارهای جهادی و گروهی داشت و ما به تقلید و تبعیت از ایشان به انجام این امور تمایل بیشتری پیدا می‌کردیم. 📸تصویر امام خمینی و مقام معظم رهبری همیشه در خانه‌مان بود اما خوب یادم هست که اولین بار آقا خطاب کردن رهبر را از از زبان ایشان شنیدم و این خطاب به قدری به دلم نشست که مِن بعد من هم به ایشان آقا گفتم... ادامه دارد... 🦋روایت همسر @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊 💞🌱💍💞🌱💍💞🌱💍💞🌱💞
🌱 رهبر معظم انقلاب : اعمال ما بر امام زمان (عج) عرضه می شود. امام زمان از هر آنچه که نشانه مسلمانی و عزم راسخ ایمانی در آن هست و از ما سر می زند، خرسند می شود. اگر خدای نکرده عکس این عمل بکنیم، را ناخرسند می کنیم. ❤️ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
التماس دعا🌹🌱 شبتون مهدوی🦋☕️🍪
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
❤️🍃 کار سختی نیست طی الارض، با یک السّلام بارها از بین روضه، پر زدم رفتم حرم... @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
▫️ سخن‌نگاشت | پیام رهبرانقلاب در پی شهادت دانشمند هسته‌ای و دفاعی کشور آقای محسن‌فخری‌زاده؛ عاملان و آمران جنایت مجازات و تلاش علمی و فنی شهید پیگیری شود. 🔻 دو موضوع مهم را همه‌ی دست‌اندرکاران باید به جِدّ در دستور کار قرار دهند، نخست پیگیری این جنایت و مجازات قطعی عاملان و آمران آن، و دیگر پیگیری تلاش علمی و فنی شهید در همه‌ی بخشهائی که وی بدانها اشتغال داشت. 💔 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱❤️🌱❤️🌱 ❤️🥀 🌱 (۳) ✨سه سال از شروع زندگی‌مان گذشته بود که یک‌ روز سربازی از طرف سپاهِ دانش (۱) برای آموزش آمد توی روستای‌مان. ▪️ماه محرم سال ۴۱ بود. بعد از نماز توی مسجد روستا سینه‌زنی داشتیم. من باسواد بودم و چندتایی کتاب درباره عاشورا خوانده بودم. دلم می‌خواست درباره قیام امام‌حسین (ع) با مردم حرف بزنم. 🍃بعد از سینه‌زنی برای مردم سخنرانی کردم. همان سرباز به پاسگاه گزارش کرد و صبح فردا فرستادند دنبالم. 👮‍♂رئیس پاسگاه از اقوام پدرم بود. سربسته حالی‌ام کرد که اگر از آن روستا و آن شهر نروم، دستگیرم می‌کنند و معلوم نیست تا کی باید توی زندان بمانم. ✔️بی‌آن که وسایلی برداریم، حوریه‌سادات را بردم خانه پدرش و جریان را برای آقاسیدعلی گفتم. روحیه‌اش را می‌شناختم. شبیه من فکر می‌کرد. پشتم درآمد و خیالم را راحت کرد که کار درستی کرده‌ام. ادامه دارد... ✍در محضر پدر معزز 🖥جنت فکه ------------------------- ۱) سپاه دانش نام یک نهاد آموزش‌دهنده در دوره شاه ملعون محمدرضا شاه پهلوی و نخست وزیری اسدالله علم بود. @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹 🌱❤️🥀🌱❤️🥀🌱❤️🥀🌱❤️🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹دیدار رهبر انقلاب با خانواده شهید مجید شهریاری در سال ۱۳۸۹ 🔹پخش به مناسبت ۸ آذر سالروز شهادت ، دانشمند هسته ای ایران @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🍃
رمان عاشقانه ای برای مسلمانان، جان شیعه، اهل سنت اثری از در پنج فصل 📝شروع فصل اول از تاریخ ۹ آذرماه ۹۹ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💔🌱 در گلو بغضِ غریبی‌ست نمی دانم چیست! دل بریدن زِ تو بابا به‌ خدا آسان نیست... 🍒نازدانه های طلبه ی @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
التماس دعا 💐 شبتون بخیر ☕️🍬🍬
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
‌❤️🍃 خیر یعنی... در جوانی رفته باشی کربلا رحم کن بر من برات کربلا گم کرده ام... @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
💞🌱💞🌱💞 🌱💍 💞 (۴) 🌷پدر و به ویژه مادرم روی تربیت فرزندانشان حساسیت زیادی داشتند و به همین خاطر به مدارسی می‌رفتم که از نظر علمی و معنوی در سطح مطلوبی بودند. 😅من هم در کنار شیطنت خوب درس می‌خواندم. شیطنت‌هایم دلپذیر بود و یا در سایه درس خوان بودنم مخفی می‌ماند یا به خاطر نمرات خوبم و کمک کردن‌هایم به بچه‌هایی که درسشان ضعیف‌تر بود توسط مسئولین مدرسه نادیده گرفته می‌شد. تا جایی که بارها به عنوان شاگرد ممتاز انتخاب شدم. ادامه دارد... 🦋روایت همسر 📸پدر و مادر حاج اصغر و همسر حاج محمد @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊 💞🌱💍💞🌱💍💞🌱💍💞🌱💞
💠 هرآنچه در این صفحات سراسر سرمستی نگاشته ام، از جام جملاتی جانانه تا نغمۀ ناله هایی غریبانه، همه از افاضه فضل خدا بوده و عطر عنایت اهل آسمان و در این میان؛ این سرانگشتان سراپا تقصیر، تنها توفیق نگارش یافته اند. و حالا در نهایت شوق و شرمندگی، این اثر را تقدیم می کنم به ساحت نورانی پیامبر عظیمْ الشأن اسلام، حضرت محمد مصطفی و به تمامی نور چشمانم از عزیزان اهل تسنن و تشیع که کلام بی همتای خداوند متعال به ما فرمان داده است: "وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقوا" و پیامبر رحمت و سرور این امت فرموده اند: "مؤمنان با هم برادرند و خونشان برابر است و در برابر دشمن، متحد و یکپارچه اند." و این سخن امام راحل ماست که خطاب به عزیزان اهل تسنن فرمودند: "ما با هم برادر بوده و هستیم و خواهیم بود. مصلحت ما، مصلحت شماست" و حالا ما به پیروی از عقل و شرع و به اقتدای عشق و ایمان، تا پای جان اهل وحدتیم. ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 | صدای قرائت آیت الکرسی مادر، بوی اسفند، اسباب پیچیده در بار کامیون و اتاقی که خالی بودنش از پنجره های بی پرده اش پیدا بود، همه حکایت از تغییر دیگری در خانواده ما میکرد. روزهای آخر شهریور ماه سال 91 با سبک شدن آفتاب بندر عباس، سپری میشد و محمد و همسرش عطیه، پس از یکسال از شروع زندگی مشترکشان، آپارتمانی نوساز خریده و میخواستند طبقه بالای خانه پدری را ترک کنند، همچنانکه ابراهیم و لعیا چند سال پیش چنین کردند. شاید به زودی نوبت برادر کوچکترم عبدالله هم میرسید تا مثل دو پسر بزرگتر به بهانه کمک خرج شروع زندگی هم که شده، زندگی اش را در این خانه قدیمی و زیبا شروع کرده تا پس از مدتی بتواند زندگی مستقل را در جایی دیگر تجربه کند. از حیاط با صفای خانه که با نخلهای بلندی حاشیه بندی شده بود، گذر کرده و وارد کوچه شدم. مادر ظرفی از شیرینی لذیذی که برای بدرقه محمد پخته بود، برای کامیون برد و در پاسخ تشکر او، سفارش کرد : "حاجی! اثاث نوعروسه. کلی سرویس چینی و کریستال و..." که راننده با خوشرویی به میان حرفش آمد و با گفتن "خیالت تخت مادر!" بار را بست. مادر صورت محمد را بوسید و عطیه را گرم در آغوش گرفت که پدر با دلخوری جلو آمد و زیر گوش محمد غرّ زد که نفهمیدم. شاید خرابی روی دیوار اتاق دیده بود که مادر با خنده جواب داد: "فدای سرشون! یه رنگ میزنیم عین روز اولش میشه!" محمد با صورتی در هم کشیده از حرف پدر، سوار شد و اتومبیلش را روشن کرد که عبدالله صدا بلند کرد: "آیت الکرسی یادتون نره!" و ماشین به راه افتاد. ابراهیم سوئیچ را از جیبش در آورد و همچنان که به سمت ماشینش میرفت، رو به من و لعیا زیر لب زمزمه کرد: "ما که خرج نقاشی مون هم خودمون دادیم..." لعیا دستپاچه به میان حرفش دوید: "ابراهیم! زشته! میشنون!" اما ابراهیم دست بردار نبود و ادامه داد: "دروغ که نمی گم محمد هم پول نقاشی رو خودش بده!" ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🌱 مرا دَمی ز کمندِ غـمت رهـایی نیست که بوده این دل ما دم به دم گرفتارت... 🦋در کنار پدر معزز @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
❤️🍃 بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت از کنار مرقد آن سر جدا باید گذشت… @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹