eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
245 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
تنگه مرصاد که در اون عملیات غرور آفرین مرصاد اتفاق افتاد. و منافقان همینجا زمین‌گیر شدن
ziarate-arbaeen.mp3
19.81M
زیارت اربعین با نوای حاج میثم مطیعی
اسامی شهدای کربلا.... موکبی در همدان
سلام وعرض تسلیت . امروز دوسداشتیم مثل بقیه زیارت اربعین توکربلا میخوندیم ولی خب توفیق نشد.ولی راه برگشت قسمت شد یادمان عملیات مرصاد کنارشهدا خوندیم . این شهدا راه کربلا رفتن مارو باز کردن ✉️ _______ سلام تسلیت میگم چهلمین روز شهادت آقاجان رو قبول باشه ازتون. بله ما هم جمعه شب حرم خواندیم نشد متاسفانه امروز دیگه. به به چه جای خوبی قبول باشه🌹🌺 بله مدیون شهیدانیم ارتباط ناشناس با کانال🌹👇 daigo.ir/secret/6145971794 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬛️ رهبر انقلاب: کارزار بین جبهه حسینی و جبهه یزیدی تمام نشدنی است 🔹فیلم کامل بیانات امروز رهبر انقلاب در جمع دانشجویان عزادار . ۱۴۰۳/۶/۴
دوستانی که در راهید بااحتیاط بیایید.
آیت الله جوادی آملی: نگویید جا مانده‌ایم! کسی که ‎قلب و روحش رفته جامانده نیست. جامانده کسی است که عشق و شور و طلب زیارت به ذهنش هم نمی‌رسد و علاقه‌ای ندارد. اگر به هر دلیلی اشتیاق رفتن هست و شرایطش نیست، خیری بوده و ثواب نیت را برده‌اید. شاکر باشید و نگویید جامانده ایم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 هر چقدر در راه امام حسین (ع) هزینه کنی باز هم کم است.... خانم زهره حمیدی امروز و در روز اربعین حسینی درگذشت... روحشون شاد @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
وقتی خونه رو به مناسبت برگشتنت چراغانی میکنند😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
#سفر_عشق #قسمت_پنجم گفت: هرچی از ارباب بخواهی، هرچه فکرش را بکنی، اجابت می کند. خیلی دعا کرد. برای
یکی دو روز مانده بود به عاشورا. دمق بود. کمی با هم حرف زدیم. گفت: ظاهرا جواب خواستگاری منفی است. اِن شاءالله خیر است. از حضرت عباس (ع) خواستم که هرچه خیر است برایم رقم بزند. شب تاسوعا بود. در حال حرکت به سمت حرم بودیم. رو به حرم دعا کرد و همه چیز رو سپرد به خود حضرت. تلفنش زنگ خورد. شروع کرد به خندیدن. خیلی خوشحال شد. گفتم: چه خبر شده؟ گفت: جواب مثبت رو گرفتم. حضرت عباس (ع) کارم رو ردیف کرد. شروع کرد به گریه کردن. رو به حرم کرد و گفت: آقاجان، من خیلی گنهکارم ولی شما هوای منو دارید. ممنونم. بقیه کارها را هم خودتان ردیف کنید. اِن شاءالله خداوند همسر و فرزندان و بستگان ما را خدمتگذار به اهل بیت (علیهم السلام) قرار بدهد. بعد گفت: از امام رضا (ع) هم خواسته ام به من فرزند دوقلو عطا کند... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
پنج شنبه* هفته گذشته تو میدون آزادی به دخترم گفتم بابا جان دعا کن اونایی که دوست دارن برن نصیبشون بشه.خدارو شکر می‌شنوم خیلیا راهی شدن .خوش به سعادتتون. اینم حاج خانوم کوچولوی من که حاضر شده داره می‌ره هیئت واسه بابای کمترینش دعا کنه . ✉️ ارسالی آقای شهبازی دوست ______ سلام عاقبت بخیر باشه اِن شاءالله دختر نازتون🌹 خیلی ممنونم دعاگوی شما و جمع بودم. *پنج شنبه ۲۵ مرداد/مراسم میدان آزادی ارتباط ناشناس با کانال🌹👇 daigo.ir/secret/6145971794 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💠 تشرف آقای مقدس اردبیلی/ شبی با امام زمان(عج) ساعتی از نیمه شب گذشته بود. پژواک صدای جغدها در حیاط مدرسه می پیچید. طلبه جوان سر از کتاب بلند کرد و با سر انگشتان چشمهایش را مالید تا کمی از خستگی اش بکاهد. میر علام از جایش بلند شد و گیوه هایش را پوشید، در ایوان ایستاد و نگاهش را به چیزی گره زد که سالها او را در آن حجره پاگیرش کرده بود. او رو به گنبد طلایی رنگ امیر المومنین(ع) ایستاد و در حالی که دستانش را روی سینه اش گذاشته بود، سلامی عرض کرد. اما آن شب حال دیگری داشت. وضویی گرفت و راهی حرم شد. جوان نزدیک در که شد، چشمانش را به هم نزدیک کرد. چیز عجیبی می دید. استادش در مقابل در بسته حرم ایستاده بود و قفل های در خود به خود در مقابلش باز می شد. استاد دستانش را روی سینه اش گذاشت و تا نیمه خم شد و سلام داد، لحظه ای نگذشت که از جانب حرم صدای جواب سلام آمد. جوان روی نوک انگشتان پایش پشت سر استاد به راه افتاد. مقدس اردبیلی ضریح را زیارت کرد و در گوشه ای نشست. طلبه جوان در حالی که پشت در گوش ایستاده بود، از تعجب خشکش زده بود. صدای صحبت استاد با کسی می آمد. لحظاتی گذشت، استاد از حرم بیرون آمد و سمت مسجد کوفه به راه افتاد. بالاخره به محراب مسجد رسید. صدای مباحثه علمی استاد با مرد دیگری به گوش می رسید. هوا رو به روشنی بود. جوان در حال خود نبود. در راه بازگشت مقدس اردبیلی شاگردش را شناخت و از کارش آگاه شد. جوان به استاد گفت: ای مولا جان! من از اوّل تا آخر با تو بودم. اکنون مرا آگاه کن که شخص اوّل که در حرم مطهّر با او سخن می گفتی، چه کسی بود؟ و آن شخص که در مسجد کوفه با او هم سخن بودی که بود؟ استاد در فکر فرو رفت و گفت: می گویم ولی باید قول بدهی که تا مرگ من به کسی نگویی. گاهی بعضی از مسائل بر من مشتبه می شود و بسا هست که در شب به نزد قبر امیرالمۆمنین علی (علیه السلام) می روم و در آن مسئله با آن حضرت سخن می گویم و جواب می شنوم. در این شب، مرا حواله به حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) نمود و فرمود: «فرزندم مهدی (علیه السلام) امشب در مسجد کوفه است. برو به نزد او و این مسئله را از او بپرس». و این شخص، حضرت مهدی (علیه السلام) بود. 📚منبع: برکات حضرت ولی عصر(عج)، خلاصه العبقری الحسان، نهاوندی @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اِحسآسِ‌ تَعَلُّق‌ بہ‌ تو‌ آرامِشِ‌ روح‌ اَست اَلحَق‌ که‌ ضَریح‌ تو‌ هَمآن‌ کشتی‌ نوح‌ اَست... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊