eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
255 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
رمان #سپر_سرخ #قسمت_ششم گریه کودک دلم را زیر و رو کرده و من توانی برای پرستاری‌اش نداشتم که بالای س
رمان گروهی از نیروهای داعشی تحت عنوان پلیس مذهبی در شهر و بازار می‌چرخیدند که روبنده برای زنان اجباری بود، شلوار مردان نباید از مچ پا کوتاه‌تر می‌شد و هر کس خلاف این قوانین رفتار می‌کرد، مقابل چشم مردم شلاق می‌خورد و شاید زندانی می‌شد. زندان‌های داعش قفس‌هایی به ارتفاع یک متر بود که مردم بی‌گناه را به مدت طولانی در آن حبس که نه، مثل زباله‌ای مچاله می‌کردند تا استخوان‌هایشان همه در هم خرد شود. حتی ما در بیمارستان با همان روپوش سفید پرستاری، به جای شال یا روسری سفید، مجبور بودیم شال مشکی بپیچیم و تمام مدت با روبنده سیاه کار کنیم که نه فقط در شهر که در تمام بیمارستان‌ها مغز خشک و وحشی داعش حکومت می‌کرد. مجازات توهین به مقدسات داعش، شلیک گلوله به سر بود. حتی ظن جاسوسی برای دولت عراق، به قیمت بریدن سر یا بستن مواد منفجره به گردن تمام می‌شد و مکافات بعضی خطاها از این هم وحشتناک‌تر بود. دیگر همه فهمیده بودند خنجر داعش حنجره شیعه و سنی را با هم می‌بُرَد، مردم باید از شهر فرار می‌کردند و اینجا اول مصیبت بود. حلقه محاصره ارتش برای حمله به فلوجه هر روز تنگ‌تر می‌شد و داعش نمی‌خواست سپر انسانی‌اش را به همین سادگی از دست بدهد که راه‌های خروج از فلوجه را بست و مردم در شهر زندانی شدند. آذوقه در شهر تمام شده و خوراک بسیاری از خانواده‌ها تنها یک وعده آب و خرمای خراب بود. امکانات بیمارستانی به کمترین حد رسیده و همین حداقل‌ها تنها باید در اختیار بیماران و مجروحان داعش قرار می‌گرفت. اگر پزشکی برای رفتن به منطقه جنگی تعلل می‌کرد، اعدام می‌شد و ما مجبور بودیم زیر سایه اینهمه وحشت در بیمارستان کار کنیم که حتی نافرمانی نگاهمان را با گلوله پاسخ می‌دادند. تلویزیون، موبایل و سایر وسایل ارتباطی را از مردم گرفته و باز به همین زنده بودن قانع بودیم تا از وحشت آنچه یک روز اتفاق افتاد، دیگر از زندگی سیر شدیم. تمام این جنایات در برابر چشم مردم به سادگی صورت می‌گرفت و تصویرش به تمام دنیا مخابره می‌شد، در حالیکه ما حتی از ارتباط با دیگر شهرهای عراق محروم بودیم. دیگر هوای فلوجه حتی برای نفس کشیدن هم سنگین شده و هر روز آرزوی مرگ می‌کردم که نه طاقت تعرض داعش و نه توان زنده در آتش سوختن داشتم. پدر و مادرم هر روز التماسم می‌کردند سر کارم حاضر نشوم و می‌دانستم مجازات غیبتم در بیمارستان، خنجر و قفس آتش است که زیر آواری از ترس و وحشت و پشت روبنده در بیمارستان جان می‌کندم تا دوباره به خانه برگردم. ایام نیمه شعبان رسیده و زیر چکمه تروریست‌های داعش دیگر عیدی برایمان نمانده بود. روزها بود به مرگ خودم راضی شده و نمی‌دانستم نصیبم زجرکش شدن است که من فقط برای لحظه‌ای بدون روبنده بالای سر بیماری بودم و همان لحظه یکی از نیروهای پلیس مذهبی داعش به قصد تفتیش وارد بخش شد. چهره کریهش، داعشی بودنش را فریاد می‌زد و فرصت نداد روبنده‌ام را پایین بیندازم که سرم عربده کشید: «از خدا نمی‌ترسی صورتت رو نمی‌پوشونی؟» بند به بند انگشتانم از ترس به لرزه افتاده بود، با همان لرزش دست بلافاصله روبنده را پایین کشیدم و همان یک لحظه، زیبایی صورتم چشم هیزش را گرفته بود که نگاهش از شکاف روبنده میخ چشمانم شد. در مسیرِ در ایستاده و راه فرارم را بسته بود، به خدا التماس می‌کردم راهی برایم بگشاید و قسمت نبود که کُلتش را به سمتم گرفت و به همین جرم، بی‌رحمانه حکمم را خواند: «باید ببرمت پیش والی فلوجه!» با پنجه نگاهش به چشمانم چنگ می‌زد و من نمی‌خواستم به چنگال والی فلوجه بیفتم که معصومانه التماسش کردم: «به خدا فقط یه لحظه روبنده رو برداشتم...» اما رحمی به دل سنگش نبود که امانم نداد حرفم تمام شود و وحشیانه نعره کشید: «خفه شو!» پیرزن بیمار از هول عربده‌های او روی تخت می‌لرزید و کار من از لرزه گذشته بود که تمام تنم رعشه گرفته و از شدت وحشت به گریه افتادم. اتاق بیمارستان با همه بزرگی‌اش برایم مثل قبر شده و او با همین کلت و زنجیری که از جیبش بیرون می‌کشید، قاتل قلبم شده بود. میان گریه دست و پا می‌زدم رهایم کند، مقابل پایش روی زمین چمباته زده بودم تا دستش به دستانم نرسد و او مثل حیوانی وحشی به جانم افتاده بود تا آخر هر دو دستم را با زنجیر بست و از جا بلندم کرد. مقابل چشم همکاران و بیمارانی که وحشتزده تماشایم می‌کردند، در طول راهروی بیمارستان دنبالش کشیده می‌شدم. ضجه می‌زدم تا کسی به فریادم برسد و همه از ترس هیولای داعشی فقط نگاه‌مان می‌کردند تا از بیمارستان خارج شدیم... 📝 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
و چای دغدغه‌ عاشقانه‌ خوبی ست برای با تو نشستن؛ بهانه‌ خوبی ست… ‏ عصرت بخیر ☕️🍩 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی نداشت مادر تو سنگ قبر هم دیگر تو را به صحن و سرا احتیاج نیست.... یاحسن...😭😔 (ع)🏴 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
امام حسن نه به روایتی در شب هفتم صفر نه شب بیست و هشت صفر.... بلکه وقتی شهید شد که واقعه کوچه پیش اومد😭💔 حتما تا آخرین روزهای زندگی مدام برایش آن خاطره تلخ کوچه و در .... بارها زنده شده... وگرنه زن ملعونش را چه به کشتن حضرت با سم.... درد بزرگ تری آقا رو کشته بود قبلا.... یازهرا😭
صدقه برای قلب نازنین آقاجان امام زمان فراموش نشه....
خیلی حضرت زهرا دوست داره برای پسرش حسن (ع) روضه بگیم... آقا خیلی غریبه... اصلا میدونید مادرمون زهرا خودشون میدونند وقتی جلوی بچه اونم پسر اونم غیرت خدا همچین اتفاقی می افتاده... و به خاطر مصلحت ها حضرت که البته کوچک بودن کاری نمی کنند یعنی چه من میگم بی بی پهلو شکسته چقدر دلش رفته برای حسنش اون روز... میگم چقدر به خاطر اون حسی که آقا داشته مادرمون غصه خورده... اصلا اول عزادار امام حسن مادرمون زهرا (س) است... توی همون کوچه .... خدا لعنت کنه اول ظالم عالم رو...
اصلا بگیم مزار اماممون خاکیه به یاد خاطره کوچه.‌‌‌.. بگیم یه وقت ها تاریکه بقیع بگیم به خاطر کوچه‌... بگیم غریبه... چون غریبانه بودن توی کوچه.... من بلد نیستم روضه بگم، اما دلم یهو رفت برای بی بی جان، گفتم بی بی قلبشون آزرده است، قد خمیده است.‌.. عزادار پدر و پسرند.... حس کردم بی بی باچادر خاکی گوشه ای نشسته در غریبی محزون.... دلم سوخت... همین
اما میدونید آقا امام حسن می‌فرمایند به آقا امام حسین هیچ روز و سرنوشتی مثل روز و سرنوشت تو نیست.... صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا... التماس دعا
ما بچه های زهرا (س) اصلا به روضه احتیاج نداریم میگیم کوچه بود و حسن اشکمون درمیاد.... یاغریب یاحسن یاکریم اهل بیت ادرکنا
سلام وعرض تسلیت اتفاقا شما روضه خون خوبی هستید چون باسوز دل بیان کردید . لطفا برای ماهم دعا کنید باحال خوبتون . شب کریم هست و این همه گدا که میرن درخونه حضرت .امیدوارم مارو هم نگاه کنن. ✉️ ----------------- علیکم سلام تسلیت میگم خدمتتون ایام شهادت عزیزان حضرت زهرا (س) رو🏴 زنده باشید، لطف دارید. به حق کریم اهل بیت ویژه نگاهتون کنند دعاگوتون باشند و حتما همینطوره. دعاگو هستم حتما🌹🌹 حاجت روا بشید. پیام ناشناس🌹👇 ✉️daigo.ir/secret/6145971794 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
16213887314724088429955.mp3
2.52M
ای گریه کن ها سنگِ مزار و پرچمِ گنبد ندارد حتی حیاطی مانند صحن جامع مشهد ندارد... (ع)🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 عنایات امام زمان علیه السّلام به سید بن طاووس #قسمت_اول در میان علماى مختلف اعصار كمتر عالمى به پ
💠 عنایات امام زمان علیه السّلام به سید بن طاووس روابط عمیق و مكرّر سید، با حضرت ولىّ عصر علیه السّلام /آخر آن بزرگوار ضمن وصایایى كه به فرزند برومند خود دارد مى‌فرماید: «اى فرزندم محمّد! چون خبر ولادت تو در ایّام زیارت عاشورا در كربلاى معلّى به من رسید در نهم محرّم ”۶۴۳” به شكرانه این مسرّت و احسانى كه از خداوند به سبب ولادت تو به من مرحمت شده بود باكمال مذلّت و انكسار در پیشگاه حضرتش بر پاى خاسته و به امر خداوند، تو را [پیرو] مولانا مهدى علیه السّلام و متعلق به او قرار دادم و مكرّر در حوادثى كه براى تو پیش آمد كرده به حضرتش پناهنده شده و به ذیل عنایتش متوسّل شدم و حضرتش را مكرّر در خواب دیدم و بر ما انعام فرموده و عهده‌دار برآوردن حوائج تو شده است كه وصف آن را نتوانم نمود.» سپس مى‌فرماید: «پس در موالات و دوستى و وفاء به حق آن حضرت و تعلّق خاطر و توجّه قلبى به حضرتش طورى بوده باش كه خدا و رسول و آن حضرت - امام زمان - و پدران بزرگوارش خواسته‌اند و حوائج و خواسته‌هاى آن حضرت را بر حوائج خود مقدّم بدار و در صدقه دادن ابتداء كن به صدقه براى آن حضرت پیش از آنكه براى خود و عزیزانت صدقه دهى و دعاى براى آن حضرت را بر دعاى خود مقدّم بدار... » 📚 منبع: كشف المحجه، ص ۱۵ @shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
لحظه های آخر پیغمبر است روح هستی در میان بستر است... یا زهرا.... اشک پیغمبر از بی کسی حیدر است😭💔
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
تو عزیز دل‌ مایی‌ و به‌ دل‌ جا داری خانه‌ات‌ نیز همین‌ جاست‌ که‌‌ مأوا‌ داری آری‌ ای‌‌ دوست‌ به‌ آقایی‌ تو مُعطَرفم  آنچه‌ خوبان‌ همه‌ دارند تو تنها داری @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
توی روضه‌های امام حسن و امام رضا علیهم السلام از بچگی شنیده بودیم که می‌گفتند پاره‌های جگرشان توی تشت می آمد و عزیزانشان می دیدند. من وقتی وارد اتاق شدم،‌ این صحنه را دیدم. تخت همسرم پر بود از تکه‌هایی از جگر. حالشان بد شده بود. داشتم با چشمم می‌دیدم که ایشان روی تخت افتاده اما باز هم ذهنم اجازه نمی‌داد قبول کنم که زندگی‌شان تمام شده... 🏴 نشر مجدد/ سالروز (ع) الا لعنت الله علی القوم الظالمین 😭💔 @shahid_hajasghar_pashapoor🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏از يک نظر می‌شود گفت در خاندان پيغمبر هيچ کس مظلوم‌تر از نيست، يکی از مظلوميت‌هايش اين است که حتی ما شيعيانش آن طور که بايد و شايد ایشان را نشناختیم، بعضی فکر می‌کنند ایشان برخلاف روحیه ستیز با طاغوت نداشت و اهل سازش با طاغوت بود؛ تهمت از این بالاتر؟ 📝مرحوم علامه مصباح یزدی (ع)🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊