شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
رمان #سپر_سرخ #قسمت_چهل_و_یکم باورم نمیشد تنها چند ساعت پس از عقدمان به سرنوشت همسر سابقش دچا
رمان #سپر_سرخ
#قسمت_چهل_و_دوم
اینبار نه اعتراض که عاشقانه التماسم کرد: «آمال! من هفت سال منتظر این لحظه بودم که بیای پیشم، حالا که بلاخره تو رو بدست اوردم با دلم راه بیا!»
دیوانهوار با آبرویم بازی کرده بود، تا سرحدّ مرگ دلم را لرزانده و با وحشتناکترین تهدیدها مرا از خانواده و وطنم ربوده بود و حالا انتظار داشت همراهش شوم اما همین چند کلمهای که با محبت خرجم کرد، بغضم را شکست: «اگه واقعاً دوستم داری، یکم فرصت بده!»
از اینکه به اندازه همین تقاضای ساده او را محرم دردهایم دانسته بودم از تهِ دل خندید و چه خندهای که همزمان اشکش چکید و لحنش لرزید: «هرچی تو بخوای عزیزم!»
او به من مهلت داد و هرچه میگذشت و هرچه محبت میکرد، در دل من ذرهای اثر نداشت که درد آنهمه شکنجه روحی از خاطرم نمیرفت و میدانستم با اولین ساز مخالفتم، دنیا را روی سرم خراب خواهد کرد و همین هم شد.
حدود دو هفته از حضورم در منزلش گذشته و من همچنان تنهایی را به همراهی او ترجیح میدادم و خبر نداشتم چه شب سختی در انتظارم نشسته که درِ خانه به ضرب باز شد و فریاد عامر چهارچوب تنم را لرزاند: «آمال! کجایی آمال؟»
کنج اتاق نشیمن روی مبلی نشسته بودم و از ترس فریادش، از جا پریدم. درِ خانه را پشت سرش با تمام قدرت به هم کوبید، حتی کفشش را در نیاورد، با بیتعادلی به سمت من میآمد و دیوانهتر از همیشه عربده میکشید: «مگه نگفتم این موبایل رو بذار کنار؟»
و پیش از آنکه فرصت پاسخی پیدا کنم، موبایل را از دستم چنگ زد و کف زمین کوبید. صورتش خیس عرق بود، سفیدی چشمانش به سرخی میزد و با هر نعره، از بوی تند دهانش حالم به هم خورد: «تا کِی میخوای منو پس بزنی؟»
از شدت وحشت زبانم بند آمده و او نقطه ضعفم را میدانست که با دستش چانه لرزان از ترسم را محکم گرفت و زیر گوشم زوزه کشید: «نکنه هوس کردی عکست رو بفرستم رو اینترنت؟»
باور نمیکردم الکل مصرف کند و شاید همین مستی غیرتش را از بین برده بود که حالا همسرش بودم و دوباره تهدیدم میکرد تا با همان عکس آبرویم را ببرد.
لب و دندانم از ترس به هم میخورد و او طوری مست کرده بود که حتی فرصت نداد کلامی بگویم و با مشت به صورتم کوبید.
یک لحظه هیچ چیز ندیدم و تنها درد شدیدی را احساس میکردم که تمام جمجمهام را گرفت و شدت ضربه به حدی بود که نقش زمین شدم.
در تنگنایی از درد و وحشت زیر دست و پایش بودم و الکل کاری با عقلش کرده بود که نمیفهمید با چه شدتی کتکم میزند و حتی فرصتی برای التماس نبود. لگدهای محکمش کمر و پهلویم را در هم خرد میکرد، با مشتهای پی در پی در سر و صورتم میکوبید و حتی به اندازۀ یک ناله امانم نمیداد.
درد تمام استخوانهایم را در هم میکوبید؛ مطمئن بودم امشب از زیر دستش زنده بیرون نمیروم که با هر نفس به خدا التماس میکردم نجاتم دهد و رحمی به دل مستش نبود که به قصد کشتن کتکم میزد و من زیر هر ضربه، با نفسهایی شکسته حضرت زهرا (علیهاالسلام) را صدا میزدم.
نمیدانم چند دقیقه طول کشید تا بلاخره دست از تنبیهم کشید و شاید دیگر رمقی برایش نمانده بود که چند قدم عقب رفت و بیحال روی کاناپه افتاد.
جرأت نمیکردم از روی زمین بلند شوم، هنوز دستانم روی سرم حفاظ بود، همچنان از شدت درد زیر لب ناله میزدم و با همان چشمان وحشتزدهام دیدم سرش روی پشتی کاناپه رها شد و مثل کسی که مرده باشد، خوابش برد.
باورم نمیشد هنوز زنده هستم؛ دلم میخواست از این خانه فرار کنم و میدانستم عامر به مجازات این گریختن، تهدیدش را عملی کرده و با آبرویم قمار میکند که حتی راه فرار به رویم بسته بود.
تمام ذرات بدنم از درد میلرزید و دیگر حساب این زندگی دستم آمده بود که پذیرفتم به بهای زنده ماندنم کنیز عامر باشم و تلخترین روزهای زندگیام از همان شب شروع شد.
هرازگاهی با نورالهدی درددل میکردم و او کاری از دستش برنمیآمد که هربار با دلسوزی پاپیچم میشد: «من که بهت گفته بودم عامر با همسر سابقش چیکار کرده، چرا قبول کردی زنش بشی؟»
نمیدانست عامر مرا مجبور کرد و خبر نداشت ذرهای غیرت برای برادرش باقی نمانده که اگر لحظهای باب میلش نباشم، در عالم مستی با همان عکس جعلی آزارم میدهد و با هرچه به دستش برسد، بدنم را کبود میکند.
حدود چهار سال در غربت آمریکا و وحشت خانۀ عامر گذشت و فقط خوشحال بودم خدا به ما فرزندی نمیدهد که نمیخواستم پارۀ تنم هم شریک اینهمه بدبختی باشد.
از بازگشت به عراق خبری نبود و من ناامید از این زندگی، فقط زنده بودم و خبر نداشتم خداوند چه معجزهای برایم در نظر گرفته که همزمان با روزهای آغازین پاییز ۲۰۲۳، خبری عجیب دنیا را تکان داد...
#ادامه_دارد
#فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
نصرالله معین نجف آبادی معروف به معین خواننده ایرانی شب گذشته در کنسرت لس آنجلس از خواندن موزیک "بی بی گل" امتناع کرده و به تماشاچیان که بارها از او خواستند این ترانه را بخواند پاسخ داده که این ترانه فلسطین ستیزی است.
پ.ن: یه سری هم توی فضای مجازی حسابی به این بنده خدا توهین کردند.... یکی هم شرف داره براشون بد شده.... جالبه!
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
4.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فردا صبح پسر فاطمه (س) یک تنه به صف سپاه دشمن یورش میبرد.
وظیفه تک تک افراد جامعه چیست؟
حضور در نماز جمعه این هفته.
#لبیک_یاخامنه_ای✋✌️
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
4.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 هم اکنون| حرم #امام_رضا(ع)
تعویض پرچم گنبد مطهر امام هشتم علیه السلام پس از گذشت پنج روز از عزای عمومی...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
علی پورکاوهenc_16609953465489912534873 (1).mp3
زمان:
حجم:
5.78M
شب جمعه
شب زیارتی امام حسین (ع)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
.
سلام می دهم
و دلخوشم که فرمودید
هر آنکه در دل خود یاد ماست زائر ماست...
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
22.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 شعرخوانی آقای احمدبابایی در مصلای امام خمینی(ره)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌷 رهبر انقلاب در خطبه عربی: رژیم صهیونی، بیریشه و مصنوعی و ناپایدار است و هرگز بر حماس و حزبالله پیروز نخواهد شد
رهبر انقلاب هماکنون در خطبههای عربی در نمازجمعه تهران:
این رژیم خبیث، بیریشه و مصنوعی و ناپایدار است و صرفاً با تزریق حمایتهای آمریکا خود را بِزحمت بر سر پا نگه داشته است؛ و این هم دیری نخواهد پایید؛ باذن اللّه... امروز بتدریج خود باند جنایتکار صهیونیست هم به این نتیجه رسیدهاند که بر حماس و حزباللّه هرگز پیروز نخواهند شد.
۱۴۰۳/۷/۱۳
🌷 #جمعه_نصر
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
جمعه نصرمهدی رسولی - جمعه نصر.mp3
زمان:
حجم:
11.8M
🎙 مداحی آقای مهدی رسولی در مراسم بزرگداشت مجاهد کبیر و پرچمدار مقاومت #شهید_سید_حسن_نصرالله از سوی رهبر انقلاب اسلامی در مصلای امام خمینی(ره)
بارون اومده
حاج قاسم برات مهمون اومده....
🔹️ #جمعه_نصر
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊