🌱
از تمامی خانواده، بستگان و دوستان میخواهم که پشتیبان #انقلاب اسلامی باشند و رهبر معظم انقلاب را در این راه پر خطر تنها نگذارند تا اِنشاءالله پرچم نظام اسلامی به دستان مبارک #امام_زمان (عج) برسد.
من در این راه #هیچ_ترسی از مرگ ندارم زیرا راه ما حق است و دشمنانمان باطل. همیشه از خدای خویش خواستهام مرگ این حقیر در رختخواب رقم نخورد بلکه لیاقت و سعادت #فداشدن در راه اسلام و تشیع اهل بیت (ع) را از خدای خویش خواستار بودهام.
#فرازی_از_وصیتنامه
#شهید_وحید_زمانی_نیا
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
اَللهُمَ لَیِّن قَلبی لِوَلیِّ اَمْرک🦋
التماس دعا دارم ✨🕊
شبتون مهدوی☕️🍫🍬
💔🌱
هر روز صبحِ زود، به آقا سلام کن
یا گریه کن برای غمش یا سلام کن
گر مثل من به کرب و بلایش نرفته ای
هر جا نشسته ای ز همانجا سلام کن
✍رضاقاسمی
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#صبحتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🌱❤️🌱❤️🌱
❤️🥀
🌱
#از_عشق_تا_عشق (۲۴)
📆هر یکی دو ماه میآمد ولي هربار میپرسیدم کِی کارش توی #سوریه تمام میشود، جواب درست و حسابی نمیداد.
👺كمكم فهمیدیم سر و کله گروهی توی عراق و سوریه پیدا شده که بهشان میگویند #داعش.
آن اوایل چیز زیادی ازشان نميدانستيم تا این که چندتا خبر و فیلم ازشان دیدیم. سنگدلی و #خشونتشان معلوم بود. دلم شور افتاد. نمیدانستم اصغر توی سوریه چه میکند و شرایط آنجا چطوری است.
🍃یکبار که برای مرخصی آمد خواستم دیگر نرود. توی چشمهایم نگاه کرد و گفت: «اگر من نروم، جواب #حضرت_زینب را میدهی؟» شرمنده شدم و دوباره راهیاش کردم.
ادامه دارد...
✍در محضر مادر معزز #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
🖥جنات فکه
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🌱❤️🥀🌱❤️🥀🌱❤️🥀🌱❤️🌱
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_اول #قسمت_چهل_و_یکم [عبدالله] سرش را پایین انداخته و با سرانگشتش گلهای ف
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_اول
#قسمت_چهل_و_دوم
وارد اتاق شدم و خواستم روی تختم دراز بکشم که عبدالله صدایم کرد: "الهه!" برگشتم و دیدم در چهارچوب درِ اتاق ایستاده و نگاهش همچنان سرد و #سنگین است. لب تختم نشستم و او بی مقدمه پرسید: "چرا به من چیزی نگفتی؟" نگاهش کردم و با صدایی که از عمق صداقتم بر می آمد، جواب دادم: "به خدا من از چیزی خبر نداشتم." قدم به اتاق گذاشت و همچنانکه به سمتم می آمد، با لحنی #گرفته بازخواستم کرد: "یعنی تو از نگاهش هیچی حس نمیکردی؟"
و آفتاب نگاه نجیبش با همان پرده حیای همیشگی در برابر چشمانم درخشید تا صادقانه #شهادت بدهم: "خودش نیس، ولی خداش هست! هیچ وقت تو نگاهش هیچی ندیدم!" و شاید لحنم به قدری صادقانه بود که بلاخره حصار سرد رفتارش شکست، کنارم نشست و زیر لب زمزمه کرد: "من بهش خیلی #نزدیک بودم، هر روز میدیدمش، ولی هیچ وقت فکرش هم نمیکردم!"
سپس نگاهش را به عمق #چشمانم دوخت و با تردیدی که در صدایش موج میزد، سؤال کرد: "الهه! مطمئنی که میخوای اجازه بدی بیان خواستگاری؟!!!" و در مقابل نگاه پرسشگرم، لبخندی زد و با لحنی برادرانه نصیحتم کرد: "الهه جان! #مجید مثل بقیه خواستگارات نیس! اون داره تو این خونه زندگی میکنه! خوب فکر کن! اگه یه بار به عنوان خواستگار بیاد تو این خونه و بعد تو جواب رَد بدی، دیگه رفت و آمد هر دوتون توی این خونه خیلی سخت میشه! اگه #مطمئنی که قبولش داری، اجازه بده!"
از شنیدن این حرف، پشتم لرزید. تصور اینکه خواستگارم، در طبقه بالای همین خانه #حضور دارد و نتیجه هر چه شود، باز هم او همینجا خواهد بود، ترسی عجیب در دلم انداخت. عبدالله نفس بلندی کشید و گفت: "البته حتماً مجید هم به این قضیه فکر کرده! حتما اونم میدونه که اگه این #خواستگاری به هر دلیلی به هم بخوره، زندگی اش تو این خونه دیگه مثل قبل نیس! پس حتماً پای حرفی که زده تا آخر میمونه! ولی تو هم باید تکلیفت رو با خودت روشن کنی!" چشمانم غمگین به زیر افتاد و عبدالله با گفتن "تو رو خدا #خوب فکر کن!" از کنارم بلند شد و از اتاق بیرون رفت.
با رفتن او، حجم سنگینی از احساسات بر دلم آوار شد. از محبتی که داشت بی سر و صدا در گوشه های #قلبم جوانه میزد تا ترسی که از حضور نزدیک او آن هم در هر شرایطی، در دلم افتاده بود و آنچه بیش از همه بر دیوار شیشه ای قلبم ناخن میکشید، #تشیع او بود که خاطرم را آشفته میکرد.
احساس میکردم در ابتدای راهی طولانی و البته پُر #جذبه ایستاده ام که از پیمودنش ترسی شیرین در دلم میدوید و دلم آنچنان به پشتیبانی خدای خودم گرم بود که ایمان داشتم در انتهای این مسیر سخت، آسمانی #نورانی انتظارم را میکشد. آینده روشنی که آرزوی قلبی ام را برآورده خواهد کرد! آینده ای که این جوان شیعه را به یاری خدا و با همراهی من، به سوی مذهب اهل تسنن متمایل میکند و این همان اطمینانی بود که عبدالله از من #طلبش میکرد!
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
✨🍃
بارها به دانشجوها و رفقا گفتهام که به قول شهید بهشتی "برای انجام کاری پست و حکم مأموریت لازم نیست".
گفت: مأموریت طبق آیات قرآنی به ما داده شده است. کار کردن برای مردم، اطاعت امر رهبری کردن، تکلیف خدا را انجام دادن، پست و جایگاه نمیخواهد.
#حاج_حسین_یکتا🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🕊
دلِ ما را...
به حرم وصل کنید
شاید از سوی رضا
برگِ براتی برسد...
✋😔 #به_تو_از_دور_سلام
🌷به یاد محب و محبوب #امام_رضا (ع)، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🔬📚
🌷شهید بزرگوار سالها توانست بهعنوان حلقهی مرکزی فعالیتهای علمیِ هستهای و دفاعی منشأ خدمات باشد. ایشان در حوزهی تخصصی جایگاه خودش را که در حوزهی دتکتورهای هستهای (۱) بود خوب میدانست؛ امّا وقتی در کنار دیگر دوستان مینشست هیچوقت بهعنوان مدعی و حرف آخر، حرف نمیزد.
👌این خصلت اجازه داده بود که فخری زاده بهعنوان یک مدیر دوستداشتنی برای همه ی خادمین علم و خادمین ملت بزرگ ایران باشد و این ویژگی آنها را جذب ایشان کرده بود؛ امّا ابعاد دیگری هم در وجود فخریزاده بود که این شهید بزرگوار را به عنوان قطب حرکتی شهیدانی چون علیمحمدی، شهریاری و دیگر عزیزان قرار داده بود، آن هم جنبههای معنوی و عرفانی این عزیز بود.
📖ایشان با حافظ خیلی مأنوس بود. وقتی شما وارد اتاق فخریزاده میشدید، دورتادور اتاق، اشعار حافظ بود که شما را مجذوب میکرد. وقتی با ایشان سر صحبت را باز میکردی دنیایی از عمق، عرفان و شناخت را با خودش همراه داشت...
✍روایت دکتر طهرانچی از شخصیت علمی و مدیریتی #شهید_محسن_فخری_زاده
-------------------------------
پ.ن : ۱) آشکارسازهای هسته ای، دستگاههایی که برای ردیابی و یا شناسایی تشعشعات هستهای بکار میروند.
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
رخسار شهیدِ کربلا را صلوات
سالارِ قیامِ نینوا را صلوات
جانها به فدای نامِ والای حسین
آن نورِ دو چشمِ مصطفی را صلوات...
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹