🖤🍃
ما را خدا به عشق حسین آفریده است
از او کریم تر همه عالم ندیده است
این پرچم سیاه عزا آبروی ماست
ما را به برکتش خود زهرا خریده است
مجتبی قاسمی🖌
عکس از: محمد القرعاوی📸
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#عصرتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
@shahid_hajasghar_pashapoorKarimi-Shab3Moharram1397[02].mp3
زمان:
حجم:
6.38M
🏴
به قولت عمل کن دوباره
منو بغل کن که داره
کبوترت می میره بهونت رو میگیره...
🎙محمود کریمی
🌷تقدیم به بی بی جانم #حضرت_رقیه (س)، دختران شهیدان پاشاپور و پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
18.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بابا یتیم یعنی
دست نوازشم نیست...😭
🏴روضه تقدیم به محب و محبوب #حضرت_رقیه(س)، #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
⚫️ #شهادت_حضرت_رقیه(س)
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🥀
🏴
سلام بر تو ای عبد مطیع خدا...
حضرت علی علیه السلام فرمودند:
اینجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است، شهیدانی که نه شهدای گذشته و نه شهدای آینده به پای آنها نمی رسند.
تهذیب، ج ۶، ص ۷۳ و بحار، ج ۹۸، ص ۱۱۶📚
عکس از: خضیر فضاله📸
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#عصرتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌷🍃
ای برادرانم!
از شما میخواهم که در راه خدا #کار کنید و نگذارید (دشمنان) به این انقلاب ضربه بزنند. از شما میخواهم که اگر خدا خواست و من شهید شدم، راه من را ادامه دهید و امام را دعا کنید.
ای خواهرانم!
از شما میخواهم که مرا ببخشید و #حجاب خود را حفظ کنید. بچههایی تربیت کنید که به درد این جامعه بخورند. به پسرهای خود بگویید راه من و شهیدان دیگر را ادامه دهند و از شما میخواهم که نگذارید کسی به این انقلاب ضربه بزند.
#شهید_علیرضا_صداقت🍃
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌷🌿
پدر و مادرش به رحمت خدا رفته بودند. وقتی آمد گفت: حاج خانم! من یک عبا دارم و یک قبا. هیچ چیزی ندارم.
گفتم: عوضش دین که داری؟ دین که باشد، همه چیز هم هست. ثروت چیست؟ به دخترم گفتم از لحاظ مالی هیچ خواستهای نباید داشته باشی. دخترم هم گفت که برای من هم، دینداری مهم است.
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#روایت_مادر_معزز_حاج_اصغر (مادرخانم حاج محمد)
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🏴
اِکشف کربی به حق اخیک الحسین(ع)
عمریست که ورد زبانم حسین توست
شاهنشه ملک وجودم حسین توست
عباس حک شده بر قلب من ببین
هم قلب و هم شریانم حسین توست
مهدی وکیلی🖌
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#عصرتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱
تاثیر فعالیتهای #شهید_حاج_محمد_پورهنگ در بین مردم سوریه تا به آنجا پیش رفت که دشمن برای شهادتش راه دیگری را پیش گرفت؛ ترور بیولوژیکی از طریق مسمومیت با آب، که در عرض ۴۹ روز باعث شهادت این مدافع حرم روحانی شد...
#هشت_روز_مانده_تا_شهادت🥀
#دفاع_پرس🖌
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
@shahid_hajasghar_pashapoorپویانفر28-صفر-زمینه9602.mp3
زمان:
حجم:
15.64M
حی علی خیر العمل
رو کنید به سوی کریم...😭
▪️زمینه| #شهادت_امام_حسن_مجتبی (ع)
🎙محمدحسین پویانفر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_ششم میدانستم پیشنهاد زیرکانه ای داده ام تا حقیقتاً به مبانی
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_هفتم
همین اختلافات #جزئی مرز بین شیعه و سُنی شده بود و من میخواستم او هم کنار من در این سمت #خط_کشی باشد که با کلامی غرق محبت تمنا کردم: "خُب من دلم میخواد همین اختلاف کوچولو هم حل شه!" و همانطور که کمرم را کشیده بودم تا قدری #دردش قرار بگیرد، با آخرین رمقی که برایم مانده بود، نبرد اعتقادی ام را آغاز کردم: "بیا از اعتقاد به خلفای اسلام شروع کنیم..."
و هنوز قدمی پیش نرفته بودم، که درد وحشتناکی در دل و کمرم پیچید و نتوانستم #حرفم را تمام کنم که ناله ام زیر لب، خفه شد. با هر دو دست کمرم را گرفته و دیگر نمیتوانستم #تکانی به خودم بدهم و فقط دهانم از شدت درد باز مانده بود. مجید از این #تغییر ناگهانی ام، وحشتزده به سمتم آمد و میخواست کاری کند.
تمام بدنم از درد رعشه میکشید. تا به حال #چنین درد سختی را #تجربه نکرده و مجید بیشتر از من ترسیده بود و نمیدانست چه کند که #سراسیمه دمپایی اش را پوشید تا کمکی بیاورد و هنوز چند قدمی روی ماسه ها ندویده بود که #طوفان دردم قدری قرار گرفت و با ناله ضعیفم صدایش کردم: "مجید! نمیخواد بری. بیا، بهتر شدم."
و شاید این تجربه جدیدی بود که باید در اواخر ماه هفتم #بارداری تحملش میکردم و تحملش چقدر سخت بود که پیشانی ام از شدت #درد، خیس عرق شده و نفسم بند آمده بود. مجید دیگر دمپایی اش را در نیاورد، کنار زیرانداز روی #ماسه_ها مقابلم زانو زد و با نگرانی پرسید: "بهتری الهه؟"
سرم را به #نشانه تأیید تکان دادم که دیگر توانی برای حرف زدن نداشتم و مجید که از دیدن این حال #خرابم، به وحشت افتاده بود، با خشمی #عاشقانه تشر زد: "از بس خودت رو اذیت میکنی! تو رو خدا تا به دنیا اومدن این بچه، به هیچی فکر نکن! به خودت #رحم کن الهه!"
با پشت دستم، صورت خیس از #عرقم را پاک کردم و با صدای ضعیفم پاسخ دادم: "فکر کنم زیاد نشستم، کمرم خشک شد."
کمکم کرد تا از جا #بلند شوم و همین که سرِ پا ایستادم، سرم #گیج رفت که با دست دیگرم شانه مجید را گرفتم تا زمین نخورم. حال سخت و #بدی بود تا بلاخره به خانه رسیدیم و روی #تختخواب دراز کشیدم. مجید غمزده کنار تختم نشسته و نمیدانست چه کند تا حالم جا بیاید و به هیچ بانویی #دسترسی نداشتیم تا برایم تجویزی #مادرانه کند و من همانطور که به پهلو دراز کشیده بودم، رو به مجید زمزمه کردم: "ای کاش الان مامانم اینجا بود!"
که در این شرایط سخت و #حساس، محتاج حضور مادرم یا حداقل #زنی دیگر بودم و در این کنج غربت، مجید همه کس من بود. #مجید دستم را گرفت و پیش از آنکه به زبان بیاید، گرمای محبتش را از حرارت انگشتانش احساس کردم که با لبخندی #غمگین دلداری ام داد: "قربونت بشم الهه جان! #غصه نخور! ما خدا رو داریم!"
و این هم هنوز از #طومار تاوانی بود که باید به بهای عشق مجید به تشیع میدادم و #خاطرش به قدری عزیز بود که با این همه سختی باز هم خم به ابرو نیاورم، ولی نمیتوانستم سوز #زخم بی وفایی خانواده ام را فراموش کنم و نه تنها از سر #درد و کمر درد که از این همه بی کسی، در بستری از غم غربت به #خواب رفتم.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊