eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
211 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
. سلام بر کربلا،‌ ذکرِ لب هر دلِ بی‌تاب تا که رسیدند کربلا حضرت فرمود: اینجا همان جایی‌ست کز من سَر بیفتد اینجا همان جایی‌ست که فرمود حیدر: روی زمین هـفتاد و دو سـرور بیفـتد... وحید محمدی🖌 . . . 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
2.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤 خاطره «فرمانده به تمام معنا» از مدافع حرم اصغر واقعا یک رزمنده مجاهد و یک عارف به تمام معنا بود. اخلاص توی کلام، رفتار و عملش حس می‌شد. هر وقت جلسه داشتیم، بعد از اتمام جلسه که از هم جدا می‌شدیم گاهی برای کاری تماس می‌گرفتم. می‌گفتم: «کجایی؟» می‌گفت: «دمشقم.» ساعت دوی شب! ‌‌هاج‌وواج می‌ماندم که این ساعت دمشق چه می‌کند. یا می‌پرسیدم: «کجایی؟» می‌گفت: «حماة.» می‌رفت سراغ کارش و مدام در چرخش و رفت‌وآمد بود. اصلا در یک چارچوب خاص نمی‌گنجید. فرماندهی که جسور، موفق و بابرنامه بود... اکبرِ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
خانم جوان مسلمان هندی برای دفاع از حجابش، توسط یه مشت گرگ صفت وحشیانه کتک خورد و در آخر جان داد و به شهادت رسید! نمیدانم به کدامین گناه... بای ذنب قتلت؟💔😔 @shahid_hajasghar_pashapoor
بانو برای حجاب تو برای حفاظت تو خون شهدای زیادی ریخته شده. پس این گونه خودت را در معرض دید دیگران قرار نده. چه خواهری که با بی حجابی در انظار هستی و چه خواهری که با نمایش دادن عکس های خود هرچند با حجاب در پروفایل و صفحات مجازی هستی... عزیز برای امنیت و حفظ تو، خون ها ریخته شده. حافظش باش. خودت را به همین سادگی به نمایش نگذار. ارزش تو بالاتر از اینهاست. باور کن. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
. ای سر پناه دائم بی سر پناه‌ها ای مقصد رئوف و پر احساس آه‌ها ای مهربان امام سپید و سیاه‌ها بر ذمه است گر چه تمام‌ گناه‌ها حسین واعظی🖌 عکس از: خضیر فضاله📸 . . . 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
👤آیت الله جوادی آملی می‌گفتند اینکه رسول الله فرمود "النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی" به این معنی نیست که ازدواج سنت من است هرکس ازدواج نکرد از من نیست! 👈بلکه فرموده ازدواج بنابر سنت من است و هرکه از آن روی‌برگرداند از من نیست.. ✍️مصطفی @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
حاج محمد در تیراندازی و امور نظامی مهارت داشت. دلش می‌خواست به خط مقدم برود و مدام آنجا باشد، اما کارهایی که در لاذقیه شروع کرده بود، ناتمام مانده بود. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_پنجم (آخر) #قسمت_ششم گوشه اتاق روی #زمین چمباته زده و سرم را به #دیوار گ
💠 | (آخر) با نوای گرم مجید سرم را از روی دیوار برداشتم و کردم. او هم از صبح به غم هایم کنارم نشسته و به قدری نگران حال بود که هم نرفته و تنها با آهنگ دلنشين صدایش، دلداری ام میداد: «الهه جان! نمیخوای با من حرف بزنی؟» و من حرفی برای گفتن که دوباره سرم را به گذاشتم و در عوض اشک برای ریختن بسیار داشتم و پلک های یاری نمی کرد که چشمانم از حجم غم شده و نم پس نمیداد. دستان غریب و غمزده ام را با هر دو دستش گرفته بود و می دانست دیگرتوانی برای درد دل کردن ندارم که خودش شروع کرد: «الهه! ! به خدا توکل کن! باش عزیز دلم!» حالا من هم درست مثل خودش شده و دیگر پدر و نداشتم که آهی کشیدم و کردم: «مجید، بابام...» و با همه که در حق من و زندگی ام کرده و با آواره کردنم، کودکم را بود، ولی باز هم پدرم بود که بغضی غریبانه شد و در برابر نگاه مهربانش، با صدایی ناله زدم: «مجيدا من همین پارسال مامانم مرد، حالا بابام...» و ای کاش فقط بود و لااقل را به فاتحه ای می کردم که می دانستم به قعر جهنم کرده و این طالع ، بیشتر جگرم را آتش میزد که باز در مرداب فرو رفتم. حالا باز هم دلم در برابر گردباد شک و تردید به افتاده بود که اگر در آن شب های قدر امامزاده روا شده و مادرم شفا گرفته بود، پای نوریه هرگز به خانه ما باز نمیشد و زندگی مان اینچنین از هم نمیپاشید، هر چند بختک خیلی بیشتر از اینها به جان پدرم افتاده بود که چند ماه قبل از فوت مادر، دستش را به شوم با برادران آلوده کرد. ای کاش لااقل چشمانم قدری دست و دلبازی می کردند تا کمی می کردم و جانم قدری سبک می شد که نمیشد و من در بهت که به سر پدر و برادرم آمده بود، تنها به خودم می لرزیدم. مجید پا به پای نفس های ام، میزد و هرچه می توانست از نگاه نگران ولحن لبریز ، خرجم می کرد، بلکه قلب سنگ و سنگینم شکسته و بند زبانم باز شود و باز نمی شد. انگار قرار نبود غم هایم به پایان برسد که تا می خواستیم در خنکای و مهربانی اسید احمد و مامان خدیجه، لَختی آرام بگیریم باز طوفان مصیبت از سمتی دیگر بر سر زندگی مان آوار شد و اینبار چه سهمگینی بود که برادرم به عنوان بازداشت شده و پدرم در غربت اردوگاه تروریست های تکفیری، با شلیک گلوله به سرش شده بود، صحنه هولناکی که حتی از تصورش رعشه بر اندامم می افتاد. حالا این پر از اندوه و ، فرصت خوبی بود تا مرور کنم آنچه در این مدت بر من و خانواده ام گذشت که حدود یک سال و نیم پیش، این وهابی به بهانه شراکتی آنچنانی با پدر پر حرص و طمعم، رفاقتی را آغاز کرده و در این مدت کوتاه کار را به جایی رساندند که پدر و یکی از برادرانم را به وعده دنیا تا سوریه کشانده، جان یکی را گرفتند و با دیگری یار بود که توانست جانش را بردارد و از مهلکه بگریزد که او هم زندگی اش شد. حالا می فهمیدم نخلستان و شراکت و خانوادگی همه بهانه بوده که وهابیت می خواهد با این خوش خط و در میان خانواده ها نفوذ کرده، اموالشان را برای کمک به مصادره کرده و جانشان را به بهای سپر خودشان به ببرند، همان کاری که با خانواده کردند! ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
حاج قاسم خیلی دوسش می‌داشت بهش میگفت؛ تو اصغر نیستی اکبری... @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ تو میر عشقی عاشقان بسیار داری علی موسی الرضا.... 🌷به یاد محب و محبوب (ع)، @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊