حاج محمود کریمیenc_16704373412281595127668.mp3
زمان:
حجم:
5.36M
دنیا عجب خاکی روی سرم ریخته....💔
#فاطمیه🏴
@shahid_hajasghar_pashapoor🏴
💔
مجنونهــا را
در بیابانهــــــای
منتهــی بہ حُسین
می شود یافت...
#رزقک_شهادت
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله🍃
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
آنان که قلبشان ز تو رخصت گرفته بود
سربندشان به نام تو زینت گرفته بود...
از لحظه ای بگو که شلمچه غرور داشت
صدها محب فاطمه در آن حضور داشت
#ایام_فاطمیه🏴
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
❤️🍃
باز
آینه و آب و سینیِ چای و نبات
باز پنج شنبه
و یاد شهدا با صلوات
🌷مزار مطهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور و #شهید_حاج_محمد_پورهنگ در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
این دختر با این قیافه به ظاهر مظلوم "گوهر ادب آواز" عضو ۲۱ ساله منافقین بوده!
سال ۶۱ به خودش بمب می بنده با ظاهر یه زن باردار، اصرار میکنه که از آیت الله دستغیب باید شخصا سوالی بپرسه. وقتی نزدیک میشه به صورت انتحاری ایشون و ۱۲ نفر دیگه رو شهید میکنه!
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاحالا این حرفای امام رو شنیده بودید؟
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
خانہ ے آخرتم هسٺ قدمگاه حبیب
سر درِ قصر مزارم بنویسید حسیڹ
هر ڪہ پرسید چہ دارد مگر از دارِ جهاڹ
همہ ے دار و ندارم بنویسید حسیڹ
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله🍃
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
1.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یلدا؛
دوست داشتنِ توست
همانقدر طولانی و همانقدر
تمام نشدنی . . .
#شهید_نوید_صفری_طلابری
#دلتنگتم💔
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🕊 #پرواز روایت شهادت روحانی فدائی حرم، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ قسمت هشتم 🍃هرچه به حرم نزدیکتر می شدیم
🕊 #پرواز
روایت شهادت روحانی فدائی حرم، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
قسمت نهم
🍃یک ساختمان قدیمی و نسبتا زیبا نظرم را به خودش جلب کرد. روی یکی از دیوارهایش نام صلاح الدین ایوبی را دیدم. سردار مسلمانی که در جنگ های صلیبی فتوحات زیادی کسب کرده بود اما تاریخ شاهد ظلم هایی است که از جانب او در حق شیعیان روا شده است.
🍃بالاخره به حرم رسیدیم. بعد از بازرسی وارد صحن مطهر شدیم. یک حیاط زیبا و سرپوشیده. جمعیت زیادی در صحن نبودند. بچه ها دوست داشتند بازی کنند و من تشنه زیارت بودم.
🍃گفت: این اولین زیارت توست. من بچه ها را نگه می دارم. تو با خیال راحت برو زیارت.
گفتم: پس تو چی؟ زود می روم و بر می گردم تا تو هم بتوانی زیارت کنی.
گفت: من قبلا هم آمده ام. بچه ها پیش من می مانند. تو برو و برای من هم دعا کن.
خیلی خوشحال شدم. تشکر کردم. بچه ها و وسایلشان را گذاشتم پیشش و بعد از کلی سفارش، برای زیارت رفتم.
بچه ها تازه راه رفتن را یاد گرفته بودند. کفش هایی که برایشان خریده بودیم، سوت داشت. هر قدم که می رفتند و صدای سوت را می شنیدند، قدم بعدی را سریع تر بر می داشتند.
صدای سوت کفششان دائم توی گوشم بود و خیالم راحت بود که در حال بازی هستند.
🍃ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊