🌱
اگر دلتان سخت به تنگ آمد
با ذکر "حسین" نفس بکشید...
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃
امام رضا(ع) را خیلی دوست داشت. یک سال حدود ۲۰ بار برای پابوسی به مشهد مقدس رفت. اگر کسی دلش میخواست به زیارت آقا برود و پول نداشت یا خودش او را میبرد یا هزینه سفرش را تقبل میکرد...
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#روایت_بانو_پاشاپور_همسر_شهید (خواهر حاج اصغر)
حریم حرم📲
@shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
🍃باورش هنوز هم سخت است وقتی شب ها را با یادش صبح میکنم تاشاید در خواب در کنارش باشم و دستهایش را بگیرم ولی صبح ها با اشکهای جمع شده در چشمانم از خواب بیدار میشوم.
🍃وقتی بیقراری و بیداری های شبانه اش یادم می آید که در ماه های آخر سفرش چگونه در وجودش دیده میشد شاید کمی به آرامشم افزوده میشود که او آماده رفتن بود میدانست که اگر در طول زندگی اش از خیلی از آرزوهایش گذشت ولی اینبار قرار است در جایی قدم بردارد که بی شک به آرزویش خواهد رسید.
🍃با #شهدا باشی شبیهشان میشوی آنقدر شبیه که شهیدت میکنند...
خوش به سعادتت مادرم انقدر در راه شهدا قسم خورده پیش رفتی تا به آرزویت رسیدی...
دعایمان کن همانندت عاقبت بخیر شویم...
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادت_فی_سبیلک
روایت فرزند گرامی #شهید_توران_اسکندری
خادم #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
پ.ن: خانم اسکندری خادم کانالی بودن که بعد از شهادت حاج محمد در تلگرام ایجاد و چند ماه بعد از حاجی در عراق به شهادت رسیدند...
خوش به حالشون💔
شهادت اربعین حسینی (حله) سال ۹۵
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
8.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙نماهنگ کاری برات نکردم| حاج ابوذر بیوکافی
پیشنهاد دانلود/ فوق العاده....💔
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
ماه مهمانی خدا در راه است...
فقط چند قدم مانده به صبح سحرهای ماه مبارک رمضان....
ماه خوب خدا....
ماهی که خدا سفره پهن کرده و بندگانش را دور خود جمع کرده است
نه برای خورد و خوراکش که آن هم نعمتی است و پر از خیر
برای آنکه ما را به آغوش خویش بکشد و با او نجوا کنیم و تک تک عبادات و حتی ثانیه های خواب ما چون پرنده ی سحرگاهی زیباست و پر از اجر
🦋 نجوا می کنیم
و فرشتگان می نویسند...🦋
عجب ماهی
عجب حلوای قندی تو....🌱
همدیگر را از دعای خیر در سحرگاهان فراموش نکنیم 📿
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌱
حسین جانم
خداکند به دلت مهر این غلام اُفتد...
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
#خاطرات_شهدا
#روایت_همسر_شهید
#شهید_سید_ابراهیم_تارا
وقتی من و ابراهیم بعد از عقد به مشهد رفتیم، در آنجا وصیتنامه اش را به من داد. آن موقع من ۱۹ ساله و یک دختر بسیار عاشق و احساساتی بودم. بدون اینکه وصیتنامه را بخوانم آن را پاره کردم. با توجه به اینکه ابراهیم من را خیلی دوست داشت، دیگر وصیتنامه ننوشت، اما همیشه به من می گفت «فراموش نکن بعد از من بگویی بچه ها در کردستان چه زجری کشیدند.»
آن زمان ابراهیم «مسئول امور قضایی واحد اطلاعات منطقه ۷ کشوری» بود. با این مسئولیت سخت به شدت روی مسئله بیت المال حساس بود. ما در کردستان بودیم که جنس قاچاق در آنجا می فروختند. خیلی از مردم این جنس ها را می خریدند. من یک بار گفتم «از این زیر استکانی ها بخریم»، ابراهیم موقع ناراحتی، چشمانش سرخ می شد. او با ناراحتی و چشمانی سرخ شده به من گفت «دیگر اصلاً این حرف را نزن».
من به همراه ابراهیم در کردستان به عنوان پاسدار کار می کردم. هر کدام از ما ۲ هزار تومان حقوق می گرفتیم و آن را تا آخر ماه باید مدیریت می کردیم.
دخترمان سمیه یک ساله بود. او برای من و خودش و دخترمان فقط یک غذا می گرفت. غذا را من و دخترم می خوردیم اگر چیزی از آن می ماند، ابراهیم با نان می خورد. اگر هم غذا نمی ماند، فقط نان می خورد. با اینکه من همکارش بودم سهم غذای من را نمی گرفت. با مأموریت سخت و سرمای منهای ۲۰ درجه باز هم به همین غذا راضی بود. آن موقع غذای سپاه، تن ماهی یا عدس پلو بود. هیچ وقت گوشه های نان را دور نمی ریخت و می گفت گناه دارد. آن زمان واقعاًَ رعایت می کردند از یک خودکار و یک ورق کاغذ تا مسائل بزرگ تر. مواظب بود که هیچ کدام از این ها هدر نرود.
در واقع اگر رزمنده ها توانستند با دستان خالی مقابل آن همه امکانات دشمن بایستند، به خاطر همین اعتقادات بود. به قدری پاک و مخلص بودند که توانستیم پیروز شویم.
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊