eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
211 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌺🍃 ✨فراز اول✨ إِلٰهِى لَاتُؤَدِّبْنِى بِعُقُوبَتِكَ، وَلَا تَمْكُرْ بِى فِى حِيلَتِكَ، مِنْ أَيْنَ لِىَ الْخَيْرُ يَا رَبِّ وَلَا يُوجَدُ إِلّا مِنْ عِنْدِكَ؟ وَمِنْ أَيْنَ لِىَ النَّجاةُ وَلا تُسْتَطاعُ إِلّا بِكَ؟ لَا الَّذِى أَحْسَنَ اسْتَغْنىٰ عَنْ عَوْنِكَ وَرَحْمَتِكَ، وَلَا الَّذِى أَساءَ وَاجْتَرَأَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ ، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ خدایا، مرا به کیفرت ادب منما و با نقشه‌ای با من نیرنگ مکن، پروردگارا از کجا برایم خیری هست، درحالی‌که جز نزد تو یافت نمی‌شود و از کجا برایم نجاتی است، درحالی‌که جز به تو فراهم نمی‌گردد، نه آن‌که نیکی کرد از کمک و رحمتت بی‌نیاز شد و نه آن‌که بدی کرد و بر تو گستاخی روا داشت و تو را خشنود نساخت از عرصه قدرتت بیرون رفت... 💔پروردگارا 💔پروردگارا 💔پروردگارا... 🌿| @shahid_hajasghar_pashapoor 🌺🍃🕊🍃🌺🍃🕊🍃🌺
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
3.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 یک خیابان‌کرده ‌مجنـونم تو میدانی ‌کجاست....؟! آن ‌خیابان‌ کوی جانان‌ قطعه‌ای از کربلاست.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت #گذر_ایام #فصل_اول #قسمت_اول پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در خ
📖 فهمیدم که ایشان حضرت عزرائیل است. ترسیده بودم اما با خودم گفتم اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است پس چرا مردم از او می‌ترسند می خواستند بروند که با التماس جلوی رفتن او را گرفتم و خواهش کردم مرا ببرند. التماس های من بی فایده بود با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم راس ساعت ۱۲ ظهر بود... موقع زمین خوردن هواروشن بود نیمه چپ بدنم به شدت درد گرفت خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیدا درد میکرد. خواب از چشمانم رفت این چه رویایی بود. واقعا من حضرت عزرائیل را دیدم ایشان چقدر زیبا بود؟! روز بعد از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم همه سوار اتوبوس ها بودند که متوجه شدم که رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتن سریع موتور را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم در مسیر برگشت سر یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد کرد آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و از پشت پیکان روی زمین افتادم نیمه چپ بدنم به شدت درد می کرد. راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید میلرزید فکر کرد من حتما مرده ام با خودم گفتم پس جناب عزرائیل به سراغ ما هم آمد. آنقدر تصادف شدید بود فکر کردم الان روح از بدنم خارج میشود به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ۱۲ ظهر بود نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد! یکباره یاد خوابم افتادم با خودم گفتم این تعبیر خواب دیشب من است. من سالم میمانم حضرت عزرائیل گفت که وقت رفتنم نرسیده. زائران امام رضا(علیه السلام) منتظرن باید سریع بروم از جا بلند شدم راننده پیکان گفت شما سالمی گفتم بله. موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم با اینکه خیلی درد داشتم به سمت مسجد حرکت کردم راننده پیکان داد زد : آهای مطمئنی سالمی؟ بعد با ماشین دنبال من آمد او فکر می کرد هر لحظه ممکن است که زمین بخورم. کاروان زائران مشهد حرکت کردند. درد آن تصادف و کوفتگی عضلات من تا دوهفته ادامه داشت. بعد از آن فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد اما همیشه دعا می کردم که مرگ ما باشهادت باشد.. ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
در عالم کار شهدایی اتفاقات جالبی می افته. ظهری داشتم برای یک شهیدی متنی حاضر میکردم دستم خورد و به جای برش متن ترجمه رو زدم و متنی که اومد عجیب بود! متنی که زدم "ناگهان باز دلم یاد تو افتاد و شکست..." اما ایتا از اونجایی که ترجمش روی عربی فعال بود، متن من رو عربی حساب کرد و به فارسی متن جالبی رو ترجمه کرد!! اون متن این بود: فراموش نکنید که با من در مورد آنچه می خواهید و آنچه می خواهید صحبت کنید... واقعا شگفت انگیز بود.... اِن شاءالله شهدا دستگیر همه ی ما باشند.
همه خاطرات از حاج اصغر آمیخته به خنده و شوخی است. همیشه دنبال خوب کردن حال دیگران بود. محال بود مسئولیتی قبول کند و آن را به سرانجام نرساند. در روزهای آخر هم منطقه ای که فرماندهان دستور آزاد شدنش را داده بودند، به یاری رزمندگان دیگر به طور کامل آزاد کرد و بعد به شهادت رسید و این یعنی آخرین ماموریت خود را هم تکمیل کرد و بعد رفت. نشر به مناسبت 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهید مهدی حسینی از دوستان و همرزمان شهید حاج محمد پورهنگ بود. اتفاقا همون سالی که ایشون شهید شد، آقامهدی هم شهید شد. ۱۲ مهر ۱۳۹۵ اول محرم... شهید به دوستشون می گفتن یه چیزی دلم رو می سوزونه من به حاج محمد قول داده بودم شیرینی داغ دمشقی براش بگیرم. حتما در آن سرا حاج محمد به استقبالش رفته‌‌‌‌.... خوش به سعادتشون💔
🕊🌺🍃 ✨فراز دوم✨ 💫بِكَ عَرَفْتُكَ وَأَنْتَ دَلَلْتَنِى عَلَيْكَ وَدَعَوْتَنِى إِلَيْكَ، وَلَوْلا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى أَدْعُوهُ فَيُجِيبُنِى وَ إِنْ كُنْتُ بَطِيئاً حِينَ يَدْعُونِى، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى أَسْأَلُهُ فَيُعْطِينِى وَ إِنْ كُنْتُ بَخِيلاً حِينَ يَسْتَقْرِضُنِى، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى أُنادِيهِ كُلَّما شِئْتُ لِحاجَتِى وَأَخْلُو بِهِ حَيْثُ شِئْتُ لِسِرِّى بِغَيْرِ شَفِيعٍ فَيَقْضِى لِى حاجَتِى؛ ❤️تو را به تو شناختم و تو مرا بر هستی خود راهنمایی فرمودی و به‌ سوی خود خواندی و اگر راهنمایی تو نبود، من نمی‌دانستم تو که هستی، 💖سپاس خدای را که می‌خوانمش و او جوابم را می‌دهد، گرچه سستی می‌کنم گاهی که او مرا می‌خواند 💝و سپاس خدای را که از او درخواست می‌کنم و او به من عطا می‌نماید، گرچه بخل می‌ورزم هنگامی که از من قرض بخواهد ❤️و سپاس خدای را که هرگاه خواهم برای رفع حاجتم صدایش کنم و هر جا که خواهم برای رازونیاز با او بی‌پرده خلوت کنم و او حاجتم را برآورد... 🌿| @shahid_hajasghar_pashapoor 🌺🍃🕊🍃🌺🍃🕊🍃🌺