#نتیجه_ی_محبت_به_کودک_سوری
آقاجوادبرای ماتعریف میکرد:
عادت داشتم وقتی واردروستاهاومحله هاکه میشدم آبنبات هایی که داخل جیبم داشتم رابه آنهاتعارف میکردم وآنهانیزخرسندمیشدند
یه روزدریکی ازروستاهاکه درحال عبوربودیم
ناگهان یه نفرآمدجلوی ماشین ماراگرفت وازما خواهش کردبااو همراه شویم،امابه دلیل مسائل حفاظتی احتیاط کردیم وازاوخواستیم توضیح دهدچه اتفاقی افتاده؟!
فردروستایی به ماگفت:عناصرتکفیری منزل برادر وی راتصرف کرده وخانه شان رامقرفرمانده ای خودکرده اند.
من به اوگفتم چرااینهارابه مامیگویید؟!
به ارتش بگوییدتاآنهابررسی کنند
امااوگفت :"به دلیل بعضی پیوندهای خویشاوندی درعناصرتکفیری باارتشی هااحتمال لودادن او وجودداردومن امتناع می کنم".
وتعریف کرد:من فرزندکوچکی دارم یک بار باخرسندی به خانه آمدوبه ماگفت:یک رزمنده ایرانی ازماشین پیاده شدقدری بامهربانی باما بازی کردوبه ماآبنبات دادو...
من نیزباتعریف هاونشانه هایی که فرزندم ازشما دادبهتردیدم این مطلب راباشمادرمیان بگذارم!
بااعتمادبه اوباایشان همراه شدم ومنزل برادرش راکه مقرفرماندهی تکفیری ها شده بودرادیدم وبرگشتم
کاراطلاعاتی رابرروی آن خانه شروع کردیم ومتوجه شدیم ۱۷ نفرازعناصرتکفیری درآن منزل حضور دارند وبعدازانجام عملیات برعلیه جبهه ی مقاومت برای تجدیدقواوطراحی عملیاتهای بعدی درآن خانه جمع می شدند
پس از تکمیل اطلاعات دریک موقعیت مناسب مختصات محل رابه نیروهای پشتیبانی نشان داده وبااجرای یک آتش دقیق وهدفمندتمامی نفرات تکفیری به درک واصل شدند
پی نوشت:این ماحصل دل مهربان شهید جوادبودوبایک آبنبات کاربسیاربزرگی انجام داد
@shahid_javad_allahkaram