eitaa logo
خاطرات و کرامات شهید عاملو
2هزار دنبال‌کننده
862 عکس
349 ویدیو
20 فایل
مؤلف: @alirezakalami صاحب ۱۲ عنوان کتاب ازخاطرات #شهدا نویسنده سه کتاب از شهید عاملو با عناوین #سه_ماه_رویایی و #رویای_بانه و #شهید_کاظم_عاملو 👈برای دسترسی سریع به #فهرست مطالب کانال، ابتدا پیام «سنجاق‌شده» را کلیک کنید، سپس به سراغ #هشتک‌ها بروید 🫡
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمی‌خواهم عکسش رو ببینم ! چند روز پیش بچه‌دار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه‌ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. گفتم:"هان، آقا مهدی خبری رسیده؟" چشم‌هایش برق زد. گفت:" خبر که... راستش عکسش رو فرستادن". خیلی دوست داشتم عکس بچه‌اش را ببینم. با عجله گفتم:"خب بده، ببینم". گفت:" خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم. قیافه‌ام را که دید، گفت:" راستش می‌ترسم؛ می‌ترسم توی این بحبوحه‌ی عملیات، اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش". نگاهش کردم.چه می‌توانستم بگویم؟ گفتم:" خیلی خب، پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می‌بینم". ــــــــــــــــــــــــ خاطره‌ای از شهید مهدی زین الدین/ تو که آن بالا نشستی،ص۳۹ @shahid_ketabi
مناجات بی‌نظیر نوجوان ۱۶ ساله !👆👇 دوست دارم گوشه‌ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به نقطه‌ای خیره کنم، تو هم مقابلم بنشینی و متوجه‌ات شوم. هی نگاهت کنم. آنقدر که از هوش بروم. بعد به هوش بیایم و ببینم سرم روی دامن شماست. حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می‌خورد. آن وقت با اشتیاق در آغوشت بگیرم و بعد ... تو با دست‌های خودت، اشک‌های مرا پاک کنی ... مولای من؛ سرم را به سینه‌ات قرار دهی، موهایم را شانه کنی. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داده. بعد به من وعده شهادت بدهی. آن وقت با خیال راحت در آتش عشق مثل شمع بسوزم و آب شوم، روی دامانت بریزم و هلاک شوم و جان دهم ... دوست دارم وقتی نگاهم می‌کنند و باهام گرم می‌گیرند و میل با هم بودن را دارند، احساس غرور و خودپسندی و بزرگی و خوب بودن و برتری نکنم. در عوض بترسم و شرم کنم از آن روزی که پیش همین دوستان پرده را بالا زنی و مرا پیش چشم پاکشان افشا کنی. آن وقت من از خجالت بگویم: یا لیتنی کنتُ ترابا ... ای کاش من خاک بودم ... خدایا؛ به من لیاقت خوب بودن دادی و این طور بین دوستان نشانم دادی، پس لیاقت حقیر شمردن خود در مقابل آن بزرگان را هم بده تا گمراه نشوم ... خدایا؛ من از روشنی روز فرار کردم و به سیاهی شب پناه آورده، به این امید که در پناه تو باشم و با تو درد دل کنم ... مرا از تاریکی شب چه باک و ترس که سیاهی را در درون سینه‌ام دارم و در تاریکی شب می‌نشینم که در تاریکی، سیاهی قلبم را پاک کنی. خدایا؛ تو با بندگانت نسیه معامله می‌کنی و گفتی: «ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت.» اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می‌گوید: گناه کن و درعین حال مزه‌اش را به تو می‌چشانم ...! پس خدا؛ برای خلاصی از این هوس‌ها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه‌هاست. 🕊🌹♥️ ولادت: ۱۱ اردیبهشت ۱۳۴۸ تهران شهادت: ۲۴ بهمن ۱۳۶۴ عملیات والفجر ۸ فاو مزار: بهشت زهرا(س) قطعه‌ ۲۷ ردیف ۳ شماره‌ ۱۱ @shahid_ketabi
🌹خیلی امام رضایی بود. تقریبا همه کسانی که او را می‌شناختند، این را می‌دانستند. هر وقت عازم مشهد می‌شد، چند نفر را هم همراه خود می‌کرد و گاهی خرج سفرشان را هم می‌داد. آنقدر زود دلش برای امامش تنگ می‌شد که هنوز عرق سفرش خشک نشدہ، دوبارہ راهی می‌شد. می‌گفت: «امام رضا خیلی به من عنایت داشته. کم‌لطفیه اگه نرم دیدنش!» همیشه  باب‌الجواد را برای ورود انتخاب می‌کرد. گاهی ساعت‌ها می‌نشست همانجا و چشم می‌دوخت به گنبد و با حضرت حرف می‌زد. می‌گفت: «اگه اذن دخول خوندی و چشمِت تر شد، یعنی آقا قبولت کرده.» مانند خیلی از بزرگان حرم را دور می‌زد و از پایین پا وارد حرم می‌شد. مدتی در صحن می‌نشست و با امام درد و دل می‌کرد. سفر کربلا را هم از گرفته بود. موقع برگشت روی یکی از سنگ‌های حرم تاریخ سفر بعدی‌اش را می‌نوشت و امام هم هر دفعه آن را امضا می‌کرد… "شهید مدافع حرم "   @shahid_ketabi
💠 زرنگی در وقت نماز !! ✍️آن روز، به مسجد نرسيده بود. برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش. داشتم يواشکی نماز خواندنش را تماشا می‌کردم. حالت عجيبی داشت. انگار خدا، در مقابلش ايستاده بود. طوری حمد و سوره می‌خواند مثل اين که خدا را می‌بيند؛ ذکرها را دقيق و شمرده ادا می‌کرد. بعدها در مورد نحوه‌ نماز خواندنش ازش پرسيدم، گفت: «اشکال کار ما اينه که برای همه وقت می‌ذاريم، جز برای خدا! نمازمون رو سريع می‌خونيم و فکر می‌کنيم زرنگی کرديم؛ اما يادمون ميره اونی که به وقت‌‌ها برکت می‌ده، فقط خود خداست». 📚مسافر کربلا، ص ٣٢، @shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴برای شهیدی که ارباً اربا شد همه در راهپیمایی ۲۲بهمن شرکت خواهیم کرد @shahid_ketabi
🔰 ۷۰ نفر از مردم بابل به خاطر سفر رضاخان خفه شدند 🔸روزی رضاخان به مازندران مسافرت کرد، قرار شد یک روز در بابل توقف نماید، ولی در آنجا بسیاری از مردم به خاطر مصادره املاکشان توسط شاه به گدایی افتاده بودند، شهردار به خاطر اینکه رضاخان گدایان شهر را نبیند آنها را جمع کرد ودر حمام های عمومی شهر زندانی کرد تا رضاخان از شهر خارج شود، ولی به دلیل بارندگی شدید رضاخان 3 روز در شهر ماند، پس از رفتن رضاخان وقتی در حمام ها را باز کردند60_70نفر به دلیل نرسیدن غذا و نبود هوا از گرسنگی و خفگی مرده بودند. 📚منبع: کتاب تاریخ بیست ساله ایران/نوشته حسین مکی(نماینده مجلس در زمان پهلوی) /جلد6/صفحه101_102 @shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دستگیری ژنرال ! آن موقع که صدام خیلی شهرها را بمباران می‌کرد، حسن نامه‌ای به او نوشت: «اگر جناب صدام حسین ژنرال است، پس به راحتی می‌تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه‌ای که می‌پسندد، بجنگد؛ نه این که با بمب افکن‌های اهدایی شوروی محله‌های مسکونی و بی‌دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد». در جواب نامه حسن، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه‌اش به دشت عباس فرستاد تا به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. سال‌ها قبل در اسکاتلند، حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش‌های منتخب جهان دیده بود. آن‌جا گروه حسن اول شد و عراقی‌ها هفتم شدند. حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و با یک طرح غافلگیرانه ژنرال عبدالحمید را قبل از رسیدنش به خاک ایران اسیر کرد!😁 ــــــــــــــــــــــ خاطره‌ای از شهید حسن آبشناسان/ امتداد۴۱،ص۴ @shahid_ketabi
می‌گفت.. ای‌خواهران!جهادِ شما‌ شماست.. واثری‌که‌حجاب‌شما‌می‌تواند‌بررویِ‌ مردم‌بگذارد، خونِ‌مانمی‌تواند‌بگذارد!' شهید‌محمدرضاشیخی @shahid_ketabi