eitaa logo
خاطرات و کرامات شهید عاملو
2هزار دنبال‌کننده
842 عکس
350 ویدیو
21 فایل
مؤلف: @alirezakalami صاحب ۱۲ عنوان کتاب ازخاطرات #شهدا نویسنده سه کتاب از شهید عاملو با عناوین #سه_ماه_رویایی و #رویای_بانه و #شهید_کاظم_عاملو 👈برای دسترسی سریع به #فهرست مطالب کانال، ابتدا پیام «سنجاق‌شده» را کلیک کنید، سپس به سراغ #هشتک‌ها بروید 🫡
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹‌ : برای شهیـد شــدن باید شهـادت را آرزو ڪرد. من خــودم بـە این یقین رسیده و با اطمینان می‌گویم : هرکس شهید شده خواستہ ڪہ شهید بشود. شهادتِ شهید فقط دســت خـــودش است. @shahid_ketabi
🔻.. پرسیدم: «علی آقا، شنیدم بچه‌های لشکر انصار، شما رو خیلی دوست دارن. میگن شما از توی زندانیا، جرم بالاها و اعدامیا رو می‌برید جبهه و اونقدر روشون کار می‌کنید که یه آدم دیگه‌ای میشن!» على آقا لبخندی زد و پرسید: «از کی شنیدی؟» با افتخار و غرور جواب دادم: «خُب شنیدم دیگه.» بعد خیلی با ادب مثل گزارشگرها پرسیدم: «این آدما خطرناک نیستن؟ تا بحال مشکلی براتون پیش نیاوردن؟». 🔸 علی آقا با اطمینان گفت: «نه؛ اصلاً و ابداً. من به نیروهام همیشه میگم....» لبخندی زد و ادامه داد: «به شما هم میگم زهرا خانم؛ تو جامعه حرف اول رو می‌زنه. اگه ما روی اخلاقیات خوب کار کنیم، جامعه ایده آلی داریم. اگه اخلاق افراد جامعه،اسلامی و درست باشه؛ کشور مدینه فاضله میشه. ما باید وارد قلب و دل مردم جامعه بشیم تا مملکت در مسیر الهی قرار بگیره. من سعی می‌کنم با نیروهام اینطوری باشم و تنها چیزی هم که تو زندگی خیلی خوشحالم می‌کنه، اینه که یه آدمی که راه اشتباه می‌رفته، بیارم تو مسیر اصلی و الهی. امام فرمودند: «جبهه، دانشگاه آدم سازیه.» اگه ما پیرو خط امامیم، باید عامل به فرمایش‌های امام باشیم ..». 📚 برگرفته از کتاب «گلستان یازدهم » بقلم بهناز ضرابی زاده/ نشر سوره مهر خاطرات همسر شهید @shahid_ketabi
.. زمین گِلی و خیلی لیز بود. هر چند قدم دو یا چند نفر نشسته بودند و ما را به سمت جلو راهنمایی می‌کردند: «بروید جلو، ماشاالله، عراقی‌ها فرار کردند.» 🔸 چند قدم که رفتیم، از روی بدنی رد شدم که در حال جان دادن بود؛ جانم فشرده شد. اولین‌بار بود که چنین لحظه‌ای را مشاهده می‌کردم چه حالی به من دست داد. ۲-۳ متر آن طرف‌تر نوجوان کم سن و سالی آه و ناله می‌کرد و کمی آن طرف‌تر؛ دو نفر، یکی را که ترکش خمپاره خورده بود می‌بستند ولی هیچ کدام را در تاریکی نمی‌شناختم. 🔸 ناگهان به خود آمدم؛ خدایا چه می‌بینم؟ خدایا چه دردناک و چه مظلومانه، بچه‌ها درون خاک و گِل و خون می‌غلتند. دلم خدا را صدا کرد و قلبم فشرده می‌شد. خدایا این بچه‌ها، به چه جرمی مظلومانه و چطور در این جزیره‌ی دورافتاده جان می‌دهند ؟ کجایند مادرانشان ؟ اشک می‌خواست فوران کند که با خود گفتم؛ آیا الآن وقت گریه و زاری است؟ آیا باید سست شد؟ یا حسینِ مظلوم ع، الآن دیگر وقت رزم است و الان باید مقاوم بود؛ گریه به جای خودش .. 📚 خاطرات برگرفته از کتاب «عملیات فریب» نوشته مرتضی قاضی(پسرخاله عزیز) نوشته‌ها مربوط به دفترچه‌ای است که آن را در حین عملیات والفجر ۸ به نگارش درآورده است. @shahid_ketabi
🔆 بعد از پیروزی انقلاب، رئیس مجلس اعلای شیعه لبنان هواپیمایی اجاره کرد و حدود هشتاد نفر از شخصیت‌های لبنانی را آورد ایران. افرادی که وزیر و وکیل و چهره‌های سیاسی بودند. رفتیم ساختمان نخست وزیری. وقتی موقع خواب شد، گفتند: کجا بخوابیم؟ 🔻 عرف این بود که اقلا باید در هتلی پنج ستاره اسکان‌شان می‌دادند. چمران خیلی راحت گفت: صندلی‌ها را جمع کنید و همین جا روی زمین بخوابید !! حسابی تعجب کرده بودند. برای اعتراض به محمد شمس‌الدین مراجعه کردند. 👈 دکتر وقتی متوجه اعتراض‌ها شد، گفت: کشور ما کشور انقلاب است و هتل هم میانه‌ای با انقلاب ندارد. یا همین جا بخوابید و یا اگر هتل می‌خواهید بدانید انقلابی نیستید. 🔸 بالاخره همه آن شب در همان ساختمان و روی زمین خوابیدند. راوی: سید محمد غروی 📚 برگرفته از کتاب ناشر: یا زهرا (س) صفحه ۲۵ @shahid_ketabi