از سال ۹۳ مشغولِ #شهید_عاملو هستم؛
مشغله که نه، حیران! شیدا !
فراموش نمیکنم! اولین بار که اسم کاظم به گوشم خورد، در حال برگشت از #مشهد_مقدس و زیارت ولینعمتمان بود. وه که چه نعمتی نصیبم شد.
حالا و توی این ایام هم، دوباره این بندهی حیران، آمده به پابوسش.
خدایا !
سال دارد نو میشود و من همان آدم کهنهی گنهکار و گنهکار کهنهات هستم. چهل سال از عمر بیبرکت گذشت و گناهان هنوز تر و تازهاند.
یادش بخیر . تابستان ۹۳، وقتی اولین بار اسم این #شهید را در یکی از واگنهای قطار اتوبوسی تهران-مشهد از زبان یک بسیجی اهل دزفول(تاجدی) شنیدم، نمیدانستم قرار است شب و روزم با یاد و خاطرات این شهید سپری شود و مأمن گاهوبیگاه این #حقیر سراپا تقصیر بشود جوار قبر نورانیاش.
و الان ؛
الان در کنار حرم و مضجع شریف حضرت رضا(ع) و دارالحجهی نورانی، مشغول نوشتن و اندیشیدن درباره آن بنده مخلص خدا و یار امام زمانیِ حضرت حجت هستم.
خداوندا
حالا که بناست سومین #کتاب را از کاظم شروع کنم، نظری کن که فقط غرض تو باشی و الحق چقدر سخت است وقتی که بخواهی فقط برای خدا بنویسی ...
یک جمله هم خطاب به #شهید_عاملو :
#کاظم جان!
اینکه چه شد این بندهی آلوده، قابلیت پیدا کرد که از تو بنویسد و هزاران سوالی که در این باره به ذهنم هست را میگذارم به کنار و عبور میکنم!
فقط بیا و مرا هم به معشوق خودت وصل کن؛ دست مرا هم بگذار به دست صاحبِ زمان و شهداییام کن...
جمله آخر ؛
خبر آمد خبری در راه است.
هیچ باور نمیکنم قرار بوده انقدر قابل شوم که #دفترچه چندصد صفحهای #خلسه های شهید عاملو برسد به دستم و بنا باشد کتابی بر محور آن دفترچه اسرارآمیز بنویسم.
نه! اشتباه گفتم.
به یقین ، من قابل نشدم. او دست و دلباز است😔
با این حال شاکرم و زبان قاصر است از تشکر حقیقی.
به محضرت حضرت ثامن(ع)
به این دارالحجه شریف
و همین وقت اذان حرم مطهر، از بار اول که روزیم کردی که دست آلوده را به قلم ببرم و از پاکترین بندههایت بنویسم، گیجم. گیج!
اینکه چرا من !؟ و چرا او !؟
پس بگذار که بگذرم ... .
بارالها !
میدانی که از اعماق وجودِ بیقیمتْ شاکرم و همواره مترنّم به ذکر «الحمدلله علی کل نعمه» هستم.
که تحفه دیگری جز این ندارم.
#امام_زمان
#گاهنوشت
@shahid_ketabi