eitaa logo
شهید مسعود عسگری
978 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
38 فایل
مدافع حرم حضرت زینب س فدایی سید علی تولد:69/6/8 شهادت: 94/8/21 بهشت زهرا س قطعه 26 ردیف 79 شماره 19 خواهر زاده شهيد مدافع حرم مصطفی نبی لو ارتباط با ادمین👇 @masoud1394
مشاهده در ایتا
دانلود
دلنوشته مادر شهید به مناسبت آسمانی من تولد زمینیت مبارک❤️ مسعود جان امروز سومین تولد بعد از آسمانی شدنته🌺 امسال تولدت رنگ و بوی عید به خودش گرفته اونم چه عیدی🌺عیدُ اللّٰهِ اکبر عید ولایت و امامت 🌺 چه تقارنی عید ولایت، تولد پسر ولایی❤️ مسعود عزیزم امسال هم مثل پارسال شب تولدت شام خونه خاله جون مهمون بودیم با یه تفاوت ، پارسال دایی مصطفی کنارمون بود قبل از رسيدن ما داشتن با حسین از عکسات بنر طراحی می کردن ببره سوریه نصب کنه خیلی براش مهم بود تو با توانمندی هایی که داشتی معرفی بشی امسال خیلی جاش خالی بود🌺 خیلی به یاد دایی شهیدت بودیم🌺 دیشب خیلی دیر برگشتیم خونه گوشیمو دستم گرفتم ، پر بود از پیام های تبریک تولدت🌺 مثل همیشه پیام ها زیاد بود و فرصتم کم و باز مثل همیشه نتونستم جواب لطف و محبتها رو بدم و شرمنده شدم مسعود جان ❤️ مسعود جانم❤️ مسعودم امروز با اولین باری که بعد از تولدت دیدمت یه حس مشترک دارم❤️ لحظه اول بخاطر سلامت و زیبایت حس افتخار و غرور داشتم ، امروزم بعد از گذشت نزدیک سه سال بعد از شهادتت بخاطر لیاقتی که داشتی تا خدا خودش خریدارت بشه همون حسو دارم❤️ بازم با تمام وجود افتخار می کنم بخاطر هدیه بی نظری که خدای بزرگ بهم هدیه داده🌺 مسعود جان معمولاً مادرا روز تولد به بچه هاشون هدیه میدن ولی من ازت هدیه می خوام بگیرم عزیز دلم روز تولدت ازت می خوام دستمو بگیری تا رسیدن بخودت ، راهنمام باشی وقتی خیالم راحته که دستم به دستت باشه و کمکم کنی مدافع ولایت باشم https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari اینستاگرام @shahid_masoud_asgari @shahid_masoud_asgari1
يكسال گذشت مصطفى جان اولين سالگرد شهادتت مبارك خوشا به سعادتت ، چه آروم خوابيدى . مهربون برادرم ،جات خيلى بين خانواده و فاميل خاليه همه دلتنگ نگاه مهربون و صداى قشنگ خنده هاتيم يكسال با سختى و دلتنگى گذشت . مصطفی جان ،درسته دیگه جسم پاکت بینمون نیست، دیگه نمی تونیم دست پر مهرتو لمس کنیم دیگه صدای مهربونتو نمی شنویم دیگه از اون شوخی و خنده هات خبری نیست ولی عزیز برادرم ، با تمام وجود بخاطر شهادت و عاقبت بخیریت خدارو شکر می کنیم برادر شهيدم دعا كن تا ما هم مثل خودت ولايى باشيم مثل خودت در راه دين ثابت قدم باشيم دشمن ظالمان و يار محرومان باشيم و آخر سر مثل خودت خدا خريدارمون باشه https://www.instagram.com/p/BpNH7eunVXU/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=rhgmly6gjhqm https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
مصطفی جان داشتم عکس هارو میدیدم رسیدم به این عکس، چهلمین روز شهادت مسعود بعد از مراسم موقع تمیز کردن مزار کنار هم نشسته بودیم، و تعریف می کردم چه غصه هایی بخاطر سنگ و طرز نوشتن متن هاش خوردم... . با دیدن این عکس خاطرات بعد شهادت مسعود اومد جلوی چشمم، روزایی که پدر و مادرمون هنوز زنده بودن روزایی که همه نگران و مراقبم بودید تا مبادا با از دست دادن مسعودم اذیت بشم، و دل من که گرم بود به حضورتون... . با دیدنش یاد روزایی افتادم که توی مهمونی ها از جمع آقایون جدا می شدی و میومدی کنارمون می نشستی، می گفتیم و می خندیدیم، وقتی خانمت می گفت بسه دیگه، برو پیش آقایون، می گفتی می خوام پیش خواهرام باشم، اومدم خواهرامو ببینم، مصطفی جان اون دنیا هم همینو از خدا بخواه، بخواه خواهراتم بیارن پیشت، بگو می خوام پیش خواهرام باشم . به امید روزی که با شفاعت شما باز هم دور هم جمع بشیم. . @shahid_masoud_asgari
مصطفی جان سومین سالگرد شهادتت مبارک عزیز برادرم برای دل خواهرت دعا کن😭 دیگه طاقت ندارم، فتنه های رنگارنگ رو ببینم😭 نمی تونم ببینم خودی ها شدن تریبون دشمن😭 . خوش بحال شما، مسعود و بقیه شهدا کاش من هم کنار شما بودم😭 . مصطفی جان کمک کن مدافع حریم ولایت باشم الان کاری جز خون دل خوردن از دستم نمیاد😭 طلحه و زبیرها مقدس شدن و علی تنها...😭 دعا کن خدا بهمون بصیرت بده تا به جای دشمن، تیرمون به قلب علی نخوره😭 مصطفی جان... خودت داری می بینی، چی بگم😭 . برادرم مسعودم خوش به حالتون😭 دست مارو هم بگیرید😭 .
شهید مسعود عسگری
خاطره آخرین روز ماه محرم سال ۹۴ چند ساعت قبل از شهادت مسعود جانم 👇 #شهید_مسعود_عسگری
صبح آخرین روز ماه محرم سال نودو چهار، چهل و دو روز بود مسعودو ندیده بودیم عجیب اون روز دلتنگ مسعود بودیم دلهامون بی قرار بی قرار بود . محسن برادر بزرگتر آلبوم عکس هارو آورده بود با هم نگاه می کردیم دل هامون بقدری بی قرار بود که دیدن عکس هم نمی تونست آرومش کنه... . (مسعود هفته ای یکی دو بار زنگ میزد با هم صحبت می کردیم . طاقت دوری شو نداشتم چند روز یکبار نگاه تلفن خونه می کردم مسعودو صدا میزدم می گفتم مسعود جان زنگ بزن زنگ بزدن دلم تنگ برات زنگ بزن صداتو بشنوم تا آروم بشم انقدر صداش میزدم تا زنگ میزد... بعضی وقتا تا زنگ میزد می گفت مادر توقع نداشته باشی هر روز زنگ بزنم، شرایطش نیست...) . روز آخر بعد از دیدن آلبوم دلم خیلی بی قرار بود مدام مسعودو صدا میزدم نه صدا زدنی که کسی بشنوه همه چیز در درونم بود تا کسی متوجه نشه می گفتم مسعود جان دیگه شنیدن صدات آرومم نمی کنه مادر بیا ببینمت خیلی دلتنگتم هیچ چیز آرومم نمی کنه حتماً باید ببینمت تا آروم بگیرم حتی اگر شده یکبار بیا ببینمت... . مسعودِ حرف گوش کن همون شب شهید شد و برگشت دو روز بعد ش رفتیم معراج شهدا برای دیدنش بهش گفتم مسعود جان چقدر حرف گوش کن بودی گفتم فقط یکبار ببینمت، اومدی همون یکبارو ببینمو بری! مسعود با جراحت های زیاد و یک چشم تخلیه شده، یه چشم نیمه باز برای دل تنگ مادرش آورده بود! با اون چشم نیمه باز کلی صحبت کردم : گفته بودم یکبار ببینمت تا آروم بگیرم... کنار پیکر پاکش دلم آروم گرفت مسعود وقتی از سوریه زنگ میزد می گفت مادر خیلی دعات کردم دعای میوه دلم در حقم مستجاب شده انقدری که بغیر از مسعود برای داغ مادر، پدر و برادرم هم دارم صبر می کنم... . توی زندگی چقدر به نگاه مسعودم محتاجم . شش ساله صداش می کنم و میگم مسعود جانم محتاج نگاه مهربونتم مسعودم دعاگومون باش دستمونو بگیر تا رسیدن به خودت توی خط ولایت بمونیم بمونیم تا کنار امام زمان عج همراه هم باشیم . خودم گناهکارم و رو سیاه، برای هدایت، عاقبت بخیری، انقلاب، امنیت و تمام حاجت ها پسر رو سفیدمو وسیله قرار میدم به امید گوشه چشمی از عزیز دلم... .