eitaa logo
شهید مسعود عسگری
999 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.9هزار ویدیو
38 فایل
مدافع حرم حضرت زینب س فدایی سید علی تولد:69/6/8 شهادت: 94/8/21 بهشت زهرا س قطعه 26 ردیف 79 شماره 19 خواهر زاده شهيد مدافع حرم مصطفی نبی لو ارتباط با ادمین👇 @masoud1394
مشاهده در ایتا
دانلود
١٣٩٨ مسعود جان چهارمين سال تحويل بعد از شهادتت با مهمونا و دوستانت كنار مزارت بوديم . با اينكه سال تحويل نيمه شب بود و هوا خيلى سرد بود، بازم دوستاى با معرفتت سال تحويل كنارمون بودن . وقتى داشتم از خونه حركت مى كردم مثل سال هاى گذشته دلم گرفته بود با خودم قرار ميذاشتم بعد شش سال پى در پى كه بخاطر از دست دادن عزيزانم سال تحويلو با اشك چشم شروع مى كردم . امسال اشكى نريزم ولى با فكرشم بغض مى كردم. . دوستاى با معرفتت پيام ميدادن و مى گفتن دارن ميان كنارت با اينكه از ته دل به وجودشون افتخار مى كردم و خوشحال بودم ولى نمى تونستم دلمو آروم كنم، تا اينكه يه مهمون كوچولو و دوست داشتنى حالمو تغيير داد، حسين كوچولو ، ظاهراً ديشب كوچكترين مهمونت بود . دوستاى با معرفتت، توى سرماى هوا با خانواده هاشون اومده بودن، با بچه هاى كوچيك . امسال مهموناى جديدم زياد داشتى كه با نشستن نزديك مزارت ، راه جلو اومدن دوستارو سد كرده بودن. . مسعود جان از خدا براى دوستات و خانوادهاشون سلامتى و عاقبت بخيرى بخواه دوستايى كه نزديك سه سالو نيمه وجودشون قوت قلبمون بوده و دلمون به وجودشون گرمه . شرمنده خانواده دوستاى مجردتم هستم، چهارمين ساله موقع سال تحويل كنار خانوادهاشون نبودن براى اونها هم از خدا خوشبختى و عاقبت بخيرى بخواه . ان شاءالله امسال يكى يكى با خبر ازدواجشون دل امام زمان و مارو شاد كنن. . دلنوشته مادر شهید به مناسبت تحویل سال نو @shahid_masoud_asgari
#مادر_پسر_شهيد #خاطره_مادر_شهید #شهيد_مسعود_عسگرى . نوجوونى #مسعود ، بعد از تعطيلات نوروز ، تصميم گرفتيم براى چند روزى به شمال كشور #سفر كنيم . در بين راه از ماشين پياده شديم .كنار جاده روى كوها #برف بود كمى از #كوه پايين رفتيم و كنار #رودخونه بچه ها مشغول #بازى شدند . مسعود يك تفنگ ساچمه اى داشت . محسن و مسعود با تفنگ ، #هدف گيري و شليك مي كردند .من و محمد مهدى كه اون موقع خيلى كوچولو بود ، روى يك تخته سنگ نشسته بوديم و تماشا مى كرديم . مسعود اسلحه اش رو به من داد و گفت مادر نوبت شماست اون بطرى كه وسط آبه نشونه بگير و بزن .منم اسلحه رو گرفتم و شروع كردم به #تير_اندازى . تيرهاى اول كلاً به خطا مى رفت و با بچه ها مى خنديديم ، مسعود با اسرار از من خواست... ادامه در کانال #شهید_مسعود_عسگری 👇👇👇 @shahid_masoud_asgari
. نوجوونى ، بعد از تعطيلات نوروز ، تصميم گرفتيم براى چند روزى به كشور سفر كنيم . در بين راه از ماشين پياده شديم .كنار جاده روى كوها 🏔🗻⛰ بود كمى از كوه پايين رفتيم و كنار بچه ها مشغول شدند . مسعود يك تفنگ ساچمه اى داشت . محسن و با تفنگ ، 🔫و شليك مي كردند .من و محمد مهدى كه اون موقع خيلى كوچولو بود ، روى يك تخته سنگ نشسته بوديم و تماشا مى كرديم . اسلحه اش رو به من داد و گفت نوبت شماست اون بطرى كه وسط آبه نشونه بگير و بزن .منم رو گرفتم و شروع كردم به . تيرهاى اول كلاً به خطا مى رفت و با بچه ها مى خنديديم ، با اسرار از من خواست خودم اسلحه رو خم كنم و داخلش تير بذارم و شليك كنم . خم كردن اسلحه براى من خيلى سخت بود به مسعود مى گفتم اگر مى خواهى من شليك كنم بايد خودت اسلحه رو مسلح كنى ولى قبول نمى كرد و مى گفت كارى نداره چند بار تكرار كنى راه مى افتى خلاصه تا من تيرم به هدف بخوره خيلى طول كشيد ، خيلى به بچه ها خوش گذشت . بعد از تيراندازى ، براى نظافت محمد مهدى از رودخانه آب برداشتم و در حال نظافت محمد مهدى بودم ، پدر بچه ها كه تا اون موقع توى ماشين خوابيده بود ، بيدار شد و صدامون زد كه بيايد سوار شيد ، حركت كنيم وقتى خواستم از جام بلندشم ، ديدم ديگه نمى تونم حركت كنم .محسن و مسعودو صدا زدم . دوتايى كمك كردن و به سختى از تپه بالا رفتيم و با زحمت زياد منو سوار ماشين كردن . توى اين سفر من در حال درد كشيدن بودم و بچه ها نگران من بودن فقط يك بار به خاطر بچه ها با زحمت زياد به لب ساحل رفتم . هيچ وقت دوست نداشت من تماشاچى باشم و هميشه منم داخل بازي مى كرد ولى ايندفعه سردى هوا و تلاش زياد براى خم كردن اسلحه به كمرم آسيب زد . بعد از اين داستان مسعود هميشه توى كارها من بود تا به كمرم فشار كمترى بياد . و بعد از شهادتش با دعاى ، الحمدلله ديگه كمر درد شديد نداشتم . سه ساله هر داشته باشم بجاى دكتر رفتن ، ميرم كنار مزار و با بدون درد به خونه برمى گردم. . ،كافيه ياد بگيريم چطور مى تونيم ازشون كمك بگيريم. کانال @shahid_masoud_asgari