شهید مسعود عسگری
#نقل_یک_آشنایی
❀بسم رب الشهداء والصدیقین❀
اولین آشنایی بنده با برادر مسعود برمیگرده به سال ۹۴ و روزی که داشتم از خیابان ابوذر🛣 با ماشین رد میشدم🚘 که دیدم بنری به دیوار زدن با تصویری🖼منقش به عکس پسری جوان🧔،با خودم فکر کردم شاید تازه فوت کرده باشن و تصویرشونو به دیوار زدن . که چشمم👀به متن زیر عکس افتاد که نوشته✉️ بود:
بسیجی مدافع حرم🕌 #شهید_حاج_مسعود_عسگری✨
از آنجایی که آن زمان با مبحث مدافعان حرم آشنایی نداشتم هیچ فکری🌀درباره ی آن عکس و نوشته نکردم و با خودم فکر کردم شاید امنیتی❗️ یا سپاهی❕ باشند که #شهید شدن.
روزی در خانه🏡 مشغول تماشا کردن تلویزیون📺بودم که دیدم مستند آقایی که دارد چتربازی⛱میکند نشان میدهد، حس میکردم آقا رو میشناسم اما هر چقدر فکر🌀 میکردم یادم نمیومد که ایشان را کجا دیدم...
با دقت محو و غرق در تماشای👁مستند شده بودم. که دیدم میدان ابوذر را نشان میدهد که جمعیت زیادی مشغول تشییع پیکر📿شهیدی هستند...
با دقت بیشتری نگاه کردم🤔
دیدم روی تابوت نوشته شده: شهید حاج مسعود عسگری🌱
این رو که دیدم گویا آب یخ❄️روی من ریختن
اینکه همون کسی هست که عکسش رو زده بودن⁉️
یعنی ایشون انقدر مدارک و درجات بالایی داشتن؟؟؟‼️
پس چرا رفته جنگ؟❕
مگه الان جنگی هم هست؟❗️
اصلا چطوری انتخاب شدن؟❕
خانوادشونو چطوری راضی کردن؟❗️
چکاری کرده که خدا خریدارش شده؟❕
.
همه ی این ها برای من سوال شده❓بود تا اینکه عید سال ۹۶ شد.🎊
و من تصمیم گرفتم برم به سفر و اردوی زیارتی راهیان نور جنوب🎒
وقتی میخواستم سوار بر اتوبوس🚎شوم دیدم روی اتوبوسهایا تصویر شهیدی هست🖼.و اون شهید کسی نبود جز: #شهید_مسعود_عسگری🥇
این رو که دیدم خیلی تعجب کردم
بعد از دوسال که هیچ خبری از این شهید نداشتم ،وقتی این رو دیدم بهترین اتفاق بود...🌹
تصمیم گرفتم از مسئول بسیجمون درباره ی این شهید بپرسم و زندگینامه شون رو بیشتر بدونم...📚
وقتی این موضوع را با مسئول بسیجمون مطرح کردم بهم گفتن #خانواده خود #شهید همسفر ما هستن برای اطلاعات بیشتر و دقیقتر از خودشون بپرس...🌟
رفتم پیش مادرشون اما وقتی که ایشونو دیدم چنان آرامشی در چهرشون دیدم که پاسخ تمام سوالها و ابهاماتم رو گرفتم...💛
و از ان زمان بود که احساس کردم میشناسمشون و حس کردم مثل #برادر نداشته ام دوستشان دارم💚
هر وقت دلم میگرفت فقط عکس برادرم مسعود رو نگاه میکردم و آنچنان آرامشی بهم میداد که گویا سالیان سال است میشناسمشون...💡
از آن زمان بود که یک لحظه نبود که به یادشون نباشم🌀
...
گویا این سفر #راهیان_نور سال ۹۶ ام با تمام سفرهام تفاوت داشت...تمام لحظاتش برکات داشت.🎁
ما رو به نهر علقمه بردن و از مادر بزرگوار این شهید خواستن دقایقی با صحبت هاشون مارو به فیض برسونن که ایشون از #آقا_مسعود برای ما گفتن.🌻
انقدر شیوا و زیبا صحبت میکردن که اشک و ناله ی همه سرازیر شده بود...💧
#آقا_مسعود همه رو شیفته ی خودشون کرده بود. مادرشون میگفت حتی به ما که والدینش بودیم نمیگفت چه کارهایی انجام میده
غواص بین المللی بودو ما نمیدونستیم و...🌙
...
از ان زمان بود که سعی کردم شهید آقا مسعود عسگری رو به همه بشناسنونم و
همه رو شیفتشون کنم.
به هر کی درباره ایشون میگفتم اشکهاش سرازیر میشد ...
از اون به بعد هر هفته یک یا دوبار باید میرفتم مزار شهدا پیششون و بهشون سر میزدم...🌼
قشنگ وجودشون رو حس میکنم و هیچگاه بدون یادشون زندگی نمیکنم😇
خیلی حاجت میدن و واقعا واسطه ی خیلی خوبی بین ما و خدا هستن...🌱
برات مشهد و کربلا رو از ایشون بگیرید
ازشون بخواهید شفاعتتون کنن🎒
ثواب تمام کارهای خوبتونو بهشون هدیه کنید
و...📿
ان شاءالله که ایشون هم از ما و اعمال ما راضی باشند و بتونیم لبخند رضایتشونو به خودمون جلب کنیم...🍀
#نقل_از_یک_دلداده
کربلایی شدنمون صلوات🌻