eitaa logo
شهید مسعود عسگری
977 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
38 فایل
مدافع حرم حضرت زینب س فدایی سید علی تولد:69/6/8 شهادت: 94/8/21 بهشت زهرا س قطعه 26 ردیف 79 شماره 19 خواهر زاده شهيد مدافع حرم مصطفی نبی لو ارتباط با ادمین👇 @masoud1394
مشاهده در ایتا
دانلود
#سرباز بودمُ برای مرخصی به تهران اومدم. هنوز با #مسعود جان خیلی رفیق نبودم. رفته بودم حوزه مقاومت #بسیج که #مسعود جان رو اونجا دیدم. با #لبخند همیشگیش☺️🙂 گفت چه خبر؟ گفتم: سلامتی، #بی_پولی و ... تازه اومدم مرخصی. گفت: میای با هم بریم تو #دوره برای #دانشجو ها #پاراسل برگزار کنیم؟ از اونجایی که من تازه وارد بودم هیچی بلد نبودم، خیلی خوشحال شدم که با هم رفتیم. یکی از دوستان راننده ماشینی بود که برای کشیدن #چتر_پاراسل بود و منُ #مسعود جان پشت ماشین نشسته بودیم که #چتر_باز ها با #چتر_پاراسل موقع فرود زمین نخورن که می بایست ما از پشت ماشین در حال حرکت پایین می پریدیم و زانو هامون درد میگرفت. (چتر پاراسل در خشکی توسط یک ماشین و در آب توسط قایق موتوری که با یک طناب به چتر متصله کشیده میشه و #چتر_پاراسل #چتربازو به بالا می بره و هنگام فرود کِشنده چتر با کم کردن سرعت باعث میشه #چتر به سمت پایین بیاد و بشینه. البته برخواست و نشستن در آب کمی متفاوته) #مسعود با #دانشجو ها که سوار #پاراسل بودن و #ترسیده بودن انقدر #شوخی میکرد که ... ادامه در کانال👇👇👇 #شهید_مسعود_عسگری @shahid_masoud_asgari
بودمُ برای مرخصی به تهران اومدم. هنوز با جان خیلی رفیق نبودم. رفته بودم حوزه مقاومت که جان رو اونجا دیدم. با همیشگیش☺️🙂 گفت چه خبر؟ گفتم: سلامتی، و ... تازه اومدم مرخصی. گفت: میای با هم بریم تو برای ها برگزار کنیم؟ از اونجایی که من تازه وارد بودم هیچی بلد نبودم، خیلی خوشحال شدم که با هم رفتیم. یکی از دوستان راننده ماشینی بود که برای کشیدن بود و منُ جان پشت ماشین نشسته بودیم که ها با موقع فرود زمین نخورن که می بایست ما از پشت ماشین در حال حرکت پایین می پریدیم و زانو هامون درد میگرفت. (چتر پاراسل در خشکی توسط یک ماشین و در آب توسط قایق موتوری که با یک طناب به چتر متصله کشیده میشه و به بالا می بره و هنگام فرود کِشنده چتر با کم کردن سرعت باعث میشه به سمت پایین بیاد و بشینه. البته برخواست و نشستن در آب کمی متفاوته) با ها که سوار بودن و بودن انقدر میکرد که دانشجوها یادشون میرفت. همیشه مثل یه . بعداز دو روز رفت قرص کلسیم برامون خرید تا زانو هامون آسیب نبینه . همون جا چند تا برای حرکت گذاشته بودن ؛ که تو رانندگی با تمام وسایل خوبی داشت شروع به تمرین کرد که زخمی شد. ولی و تا اون حرکتی که مد نظرش هستو انجام بده که در آخر با کلی انجام داد. انقدر کنار بودن به من خوش گذشت که ازش پنهان کردم چهار روز بیشتر مرخصی ندارم😄، در حالی که 14روز پیش جان موندم. وقتی داشتم میرفتم و از قبلش فهمیده بود که مرخصی من تموم شده گفت: برو انقدر خدمت کن مرد بشی😊😉 . موقع رفتن برام پول اضافه تر هم ریخت. آمار زمان پست و استراحت من و تلفن پادگانو داشت . زنگ میزد و کلی با من میکرد و میداد و همیشه جویای احوال من بود. کانال @shahid_masoud_asgari
شهید مسعود عسگری
بودمُ برای مرخصی به تهران اومدم. هنوز با جان خیلی رفیق نبودم. رفته بودم حوزه مقاومت که جان رو اونجا دیدم. با همیشگیش☺️🙂 گفت چه خبر؟ گفتم: سلامتی، و ... تازه اومدم مرخصی. گفت: میای با هم بریم تو برای ها برگزار کنیم؟ از اونجایی که من تازه وارد بودم هیچی بلد نبودم، خیلی خوشحال شدم که با هم رفتیم. یکی از دوستان راننده ماشینی بود که برای کشیدن بود و منُ جان پشت ماشین نشسته بودیم که ها با موقع فرود زمین نخورن که می بایست ما از پشت ماشین در حال حرکت پایین می پریدیم و زانو هامون درد میگرفت. (چتر پاراسل در خشکی توسط یک ماشین و در آب توسط قایق موتوری که با یک طناب به چتر متصله کشیده میشه و به بالا می بره و هنگام فرود کِشنده چتر با کم کردن سرعت باعث میشه به سمت پایین بیاد و بشینه. البته برخواست و نشستن در آب کمی متفاوته) با ها که سوار بودن و بودن انقدر میکرد که دانشجوها یادشون میرفت. همیشه مثل یه . بعداز دو روز رفت قرص کلسیم برامون خرید تا زانو هامون آسیب نبینه . همون جا چند تا برای حرکت گذاشته بودن ؛ که تو رانندگی با تمام وسایل خوبی داشت شروع به تمرین کرد که زخمی شد. ولی و تا اون حرکتی که مد نظرش هستو انجام بده که در آخر با کلی انجام داد. انقدر کنار بودن به من خوش گذشت که ازش پنهان کردم چهار روز بیشتر مرخصی ندارم😄، در حالی که 14روز پیش جان موندم. وقتی داشتم میرفتم و از قبلش فهمیده بود که مرخصی من تموم شده گفت: برو انقدر خدمت کن مرد بشی😊😉 . موقع رفتن برام پول اضافه تر هم ریخت. آمار زمان پست و استراحت من و تلفن پادگانو داشت . زنگ میزد و کلی با من میکرد و میداد و همیشه جویای احوال من بود. @shahid_masoud_asgari
شهید مسعود عسگری
بودمُ برای مرخصی به تهران اومدم. هنوز با جان خیلی رفیق نبودم. رفته بودم حوزه مقاومت که جان رو اونجا دیدم. با همیشگیش☺️🙂 گفت چه خبر؟ گفتم: سلامتی، و ... تازه اومدم مرخصی. گفت: میای با هم بریم تو برای ها برگزار کنیم؟ از اونجایی که من تازه وارد بودم هیچی بلد نبودم، خیلی خوشحال شدم که با هم رفتیم. یکی از دوستان راننده ماشینی بود که برای کشیدن بود و منُ جان پشت ماشین نشسته بودیم که ها با موقع فرود زمین نخورن که می بایست ما از پشت ماشین در حال حرکت پایین می پریدیم و زانو هامون درد میگرفت. (چتر پاراسل در خشکی توسط یک ماشین و در آب توسط قایق موتوری که با یک طناب به چتر متصله کشیده میشه و به بالا می بره و هنگام فرود کِشنده چتر با کم کردن سرعت باعث میشه به سمت پایین بیاد و بشینه. البته برخواست و نشستن در آب کمی متفاوته) با ها که سوار بودن و بودن انقدر میکرد که دانشجوها یادشون میرفت. همیشه مثل یه . بعداز دو روز رفت قرص کلسیم برامون خرید تا زانو هامون آسیب نبینه . همون جا چند تا برای حرکت گذاشته بودن ؛ که تو رانندگی با تمام وسایل خوبی داشت شروع به تمرین کرد که زخمی شد. ولی و تا اون حرکتی که مد نظرش هستو انجام بده که در آخر با کلی انجام داد. انقدر کنار بودن به من خوش گذشت که ازش پنهان کردم چهار روز بیشتر مرخصی ندارم😄، در حالی که 14روز پیش جان موندم. وقتی داشتم میرفتم و از قبلش فهمیده بود که مرخصی من تموم شده گفت: برو انقدر خدمت کن مرد بشی😊😉 . موقع رفتن برام پول اضافه تر هم ریخت. آمار زمان پست و استراحت من و تلفن پادگانو داشت . زنگ میزد و کلی با من میکرد و میداد و همیشه جویای احوال من بود. @shahid_masoud_asgari