eitaa logo
شهید مسعود عسگری
966 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
4.5هزار ویدیو
40 فایل
مدافع حرم حضرت زینب س فدایی سید علی تولد:69/6/8 شهادت: 94/8/21 بهشت زهرا س قطعه 26 ردیف 79 شماره 19 خواهر زاده شهيد مدافع حرم مصطفی نبی لو ارتباط با ادمین👇 @masoud1394
مشاهده در ایتا
دانلود
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قاتل شهیده فاطمه اسدی را بهتر بشناسیم ⛔️ مصطفی هجری کیست؟ الان کجاست و چه می‌کند؟ 🌹اینجا معراج شهداست 👇 @tafahoseshohada
💢 بسیج شجرة طیبّه و درخت تناور و پرثمری است كه شكوفه‌های آن بوی بهار وصل و طراوات تعیین و حدیث عشق می‌دهد. هفته بسیج گرامی باد. 💠امام خمینی(رضوان الله علیه) ۸ آذر
همرزم‌شهید: مسعود چقدر اين پرنده آهنی(تامكتF-14) رو دوست داشت و پرواز باهاش رو لذت بخش می دونست تو جاهای مختلف وقتی به اين پرنده می رسيد، دوروبرش می چرخيد و از قابليت هاش، رادار و موشكهاش برام ميگفت از خاطرات جنگ و خلبانهای شجاع هوانيروز كه با اين پرنده ماموريت های پر افتخاری رو انجام داده بودند می گفت. اين عكس مربوط به نمايشگاه هوايی مهرآباد و چند روز قبل از اعزام هست تو گير و دار اعزام بوديم كه به سختی دو ساعت وقت خالی پيدا كرد و با هم رفتيم سراغ اين پرنده حالا وقتی به اين عكس نگاه می كنم و به حرفهای مسعود راجع به پرواز باهاش فكر می كنم با خودم ميگم پرواز با به پرنده آهنی كه حتی از جو كره زمين هم نميتونه خارج بشه انقدر برا مسعود لذت بخش بود اون شبِ شهادت، مسعود به چه مرتبه ای رسيده بوده كه لذت پرواز با بالهای فرشتگان، به سوی معبود رو چشيد. چه شيرين لذت می برد در دامن معبود و چه قدر با آرامش پرواز كرد. جراحات زيادی داشت در حالی كه همه در تكاپوی كنترل خونريزی و رسوندن مسعود به درمانگاه و عقبه بوديم. مسعود به آرامی نفس می كشيد و گويی از اين لحظات پر كشيدن لذت می برد. (روايت از دوست شهید ) شادی روحش صلوات @shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگربه دیده ظاهر تو را نمی بینم ولی تو را ز جان ودل جدا نمی بینم چنان که شیفته ی آن جمال زیبایم به هرچه مینگرم جز تو را نمی بینم
و شهادت نصیب ڪسانی میشود که درره عشق بی ترس باجان خود بازی کنند🙃💔 داییِ
مزار بهشتی امشب دعاگوی دوستان بودم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره از دوست شهید👇
شهید مسعود عسگری
خاطره از دوست شهید👇
🔗 دوست‌شهید: با فرمانده یگان خلبان فتحی نژاد در یکی فرودگاه های اطراف تهران✈ برای موضوع آمادگی عملیاتی و تجهیزاتی جلسه داشتیم و قرار بود با بریم که یکی دو تا از بچه ها هم بخاطر ذوق و شوقی که داشتن گفتن ماهم میایم ؛ شدیم چهار نفر و با تویوتا 🚕 راه افتادیم ؛ مثل همیشه راننده بود. وارد بزرگراه آیت الله سعیدی که شدیم گفت چه خبره چه دود غلیظی از سمت بازار مبل دیده میشه😨 ترافیک هم سنگین بود، رسیدیم نزدیک محل آتش سوزی (کوچه تقی زاده) دیدیم که حریق گستردس و همکارای ما هم سخت دارن کار میکنن؛ گفتم بریم کمک . با و گفت بریم🏃🏃 همیشه خوراکش و بود.😅 گفت جلسه با استاد فتحی نژاد رو چیکار کنیم؟ گفتم اون با من؛ زنگ زدم ماجرارو توضیح دادم، ایشونم گفتند احسنت اگه کمک لازمه برید ، فردا جلسه رو برگزار میکنیم. ماشین رو پارک کردیم تو ایستگاه ۳۸ آتش نشانی و زدیم به دل حادثه🌇 . یه انبار خیلی بزرگ بود که احتمال سرایت آتش سوزی به انبارهای مجاورشم زیاد بود😰 . رفتم بالای انبار و به همکارا کمک کردم انقدر سرگرم کار شدیم اصلا حواسمون نبود که با هم اومدیم . بعد از چند دقیقه دیدم داره به آتش نشانا کمک میکنه و همش در حال فعالیته وسایل میاره براشون و هر جا لازمه حضور داره. کار سخت بود و شعله و حرارت خیلی زیاد😱 . گرمِ کار شدیم و دیگه همدیگرو ندیدیم تا آتش سوزی مهار شد. دیگه شب شده بود و دو سه ساعتی در گیر کار بودیم اومدم پایین دنبال و بچه ها می گشتم ببینم کجا هستن و چیکار میکنن. رفتم تو خیابون گشتم پیداشون نکردم😕 . یکیشونو دیدم پرسیدم کو؟ گفت رفته انبار کناری داره کمک میکنه. رفتم داخل محوطه دیدم سخت در حال فعالیته لباساش از شدت گرما و فعالیت خیس و همه جاش سیاه شده و بوی دود آتیش میده. گفتم مثل اینکه می خوایی تا آخرش بمونیا🤔 بیا بریم دیگه حریق تحت کنترله. گفت خیلی حال میده این کار ☺ هم هم . گفتم ان شاءالله بزودی همکار میشم گفت؛ ان شاءالله... با همکارا خداحافظی کردیم و رفتیم ماشین و برداشتیم برگشتیم به سمت که اون موقع به این اسم نبود. رفتیم داخل ، بچه ها سر و وضع مارو دیدن گفتن اِاِاِاِ چرا اینجوری شدین شما😳🤔😂؟ اومدین؟ جلسه رفتین🤔😳؟ با خنده میگفتن چه جلسه ای بوده😂😂، داستان و تعریف کردیم براشون. می گفتن شماها نمی تونید مثل آدم معمولی برید یه کاری رو انجام بدید و برگردید همیشه یه کار و دارید... 💫
رهایی‌گروگان🚡 حفاظت‌شخصیت🔰 مدافع‌امنیت‌مردم 💫 مدافع‌حرم💚