♥️سلام_امام_زمانم
با کوه گناه و خوشه خوشه عصیان
چشمان تو را چقدر کردم گریان
شرمنده که با غیبت و انواعِ گناه
من باعثِ غیبتت شدم آقاجان!
شرمندم آقا جان 💔
#اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج 💞
🌺ظهورامامزمان(عج)صلواتودعای فرج 🌺
🌷شهیدانه🌷
🌱 روزی سوار ماشین محسن شدم میخواست ماشین رو برگردونه و منو به منزل برسونه، دیدم همینجور میره عقب میاد جلو...
درحالیکه با رفتن توی یک خرابه می تونست زود از اون خیابون خارج بشه
بهش خندیدم گفتم محسن نکن این کارو یکی میبینه مسخرت میکنه و میگه تازه گواهینامه گرفته...
محسن لبخند زد و گفت بزار بگن من میخوام حتی تایر ماشینمم بدون اذن مالک این خرابه توی زمینش نره...
دیگه هیچی نگفتم و به خودم و حرف مردم خندیدم...
☘شهید موسی کاظمی☘
🌼شهید محسن حججی🌼
#شهیدانه
‹🖤🎓›
-
-
مـٰاهیچوقتشڪستنمےخوریم
چونهمشھـٰادتپیروزیہوهمموفقیتシ..!
-
-
#چریکے
#
هدایت شده از мιɴecrαғт нeroвrlɴe
🛍💖هپے چاڸݜ💖🛍
🛍💖چالش داریم💖🛍
💝🎀رانــــــــــــــــــــــــدی🎀💝
🌸👛5۰ریالجایزه👛🌸
💖💝 ∞ ظرفیت 💖💝
💗💖 زمان ۲۰:۰۰ 💕💖
@H_A1386
ا💗💗💗💗💗💗💗💗
#داستان خیلی قشنگ حتما بخونید🙏
حاج آقا باید برقصه!!!
چند سال قبل اتوبوسی🚐 از دانشجویان👩🏻 دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب.
چشمتان روز بد نبیند… 😳😳😳
آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند.
وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود.
آرایش آنچنانی💄، مانتوی تنگ👗🕶و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.🧣
اخلاقشان را هم که نپرس…😡😡 حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند😀😀😀 و مسخره میکردند😜😜😝😍 و آوازهای آنچنانی بود که...
از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...
دیدم فایدهای ندارد!
گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست...
باید از راه دیگری وارد میشدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید…🤔🤔🤔 اما…
سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد...
سپردم به خودشان و شروع کردم.
گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!
خندیدند😁😁😁 و گفتند: اِاِاِ …
حاج آقا و شرط!!!
شما هم آره حاج آقا؟؟؟
گفتم: آره!!!
گفتند: حالا چه شرطی؟🤔🤔
گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.
گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟
گفتم: هرچه شما بگویید.
گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!!
اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم
دوباره همهشون زدند زیر خنده که چه شود!!! 😁😄😃😀😜😎😏
حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...
در طول مسیر هم از
جلف بازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟
نکند مجبور شوم…!
دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم...🙏🏻🙏🏻
میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته 🔥و قبرهای آنها بیحفاظ است…
از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!!
به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم …
اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف🤗و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند.😜
کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت:
پس کو این معجزه حاج آقا
!
به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...👏👏👏👏👏
برای آخرین بار دل سپردم.
یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد.
آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...
تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد…
عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود!
همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود😳😳😳😳.
طلائیه آن روز بوی بهشت میداد...
همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند😌😌😓😓😭😭😭😭😩😫😩😩!
سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند … 😭😭😭😭😭
شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد.
هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم.
قصد کرده بودند آنجا بمانند.
بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم...
به اتوبوس🚌🚌 که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند.
هنوز بیقرار بودند…
چند دقیقهای گذشت…
همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند...
پرسیدم: به کجا رسیدید؟ 🤔🤔🤔
چیزی نگفتند.
سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به جامعةالزهرای قم رفتهاند …
آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند..👏👏👏👏👏👏
اگر دلت لرزید یه صلوات برا سلامتی آقا امام زمان بفرست😭
«🕊🤍»
-
-
همیشھمیگفتمنیہࢪوز؎شھید
میشم،یباࢪمڪھنوجوونبود؛
معلمشبہخاطࢪباز؎گوشےاز
ڪلاسبیࢪونشڪࢪدگفت:حالا
ڪھمنوبیࢪونمےڪنیدحࢪفے
نیست!ولۍبدونیدداࢪیدشھیدِ
آیندࢪوبیࢪونمۍڪنید🙂✌️🏼
-
-
#شھیدحسینولایتۍفࢪ
#شہیدانہ
شھیدبابڪنوࢪ؎ھِࢪیس
https://splus.ir/joinchannel/JU4pDm9ex3zcKMT6AIyd5vw7
چشم دوستان لطفا حمایتشون کنید ممنون میشم
البته اگه سروش دارید
#ناشناس
پایان فعالیت مدیر 👆
لطفا نظر تون رو درمورد فعالیت امشب در ناشناس بهم بگید ممنون
لینک ناشناس 👇
https://harfeto.timefriend.net/16307488180185
🌺پیامبرگرامی اسلام (صلیالله علیه و آله و سلم):
✨مِن ذُُرَّیتی اَلمهدی اِذا خَرجَ نَزَل عیسَی بنُ مریمَ(علیهالسلام) لِنُصرتِهِ فَقَدَّمَهُ وَ صلّی خَلفَهُ.
🍃مهدی(علیه السلام) از فرزندان من است، زمانی که قیام میکند عیسی بن مریم(علیهالسلام) جهت نصرت و یاری او (از آسمان) فرود میآید و حضرتش را برای نماز مقدّم میدارد و به او اقتدا مینماید.
📚امالی صدوق، ص ١٨١
@shahid_mn🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#جمعه_های_دلتنگے
🔹جسمم ࢪا خاڪ؛ ࢪوحم ࢪا به خدا
#شهیدانه
# شهیدانه 🕊
خدایا شنیده ام
سر امام حسین (ع)
بالای نیزه قرآن خونده
من که مثل امام
اسرار قرآن را نمی دونم
که بتونم با اون انس بگیرم
و بتونم بعد مرگم قرآن بخونم
ولی به امام حسین(ع)
خیلی عشق دارم ...❤️...
دوست دارم
وقتی شهید میشم
سر بریده ام
💚💚💚💚💚💚
به ذکر💛 یاحسین یاحسین 💛 باشه
💚💚💚💚💚💚
🍂 شھید علے اکبر دهقان 🍂
...🌸...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 شهید مهدی زینالدین: هرگاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیهالسلام یاد میکنند....