eitaa logo
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
2.4هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
3.4هزار ویدیو
191 فایل
شهید حسین معز غلامے: هرڪجا گره به ڪارت افتاد بگو الهے به رقیه (س)💚 ولادت🎂:1373/1/6 شهادت🕊️:1396/1/4 محل‌شهادت:حماه سوریه ذاکراهل‌بیت‌🎤 🌱مزار:بهشت زهراقطعه 50ردیف 116 کانال دوم: @deeldadeh_shohada 📱ادمین تبادل: @z_mht213 #باحضورجمعی‌ازخانواده‌شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
142672_595.mp3
4.21M
🔷جزء خوانی سریع قرآن کریم 4 استاد معتز آقایی 🌹🌹🌹 @shahid_moezegholami
😢 😢}°اےڪاش 🌑}°ڪہ در یڪ سحــر 🌙}°از ماه خدا 🗣}°صــوتـےبرسد 😍}°براے شیــعہ زسماء 😌}°جبرئیل امین گوید: 🌏}°اےاهل جهان! 📜}°حڪم فرج مهـدےتان 🖊}°شد امضاء 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹علامه مصباح یزدے حفظه الله: معناے «وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر» مطرح شده در جلسه اول درس اخلاق ماه مبارڪ رمضان. 📆:۹۸/۲/۱۸
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
#این‌قائمنا😢 😢}°اےڪاش 🌑}°ڪہ در یڪ سحــر 🌙}°از ماه خدا 🗣}°صــوتـےبرسد 😍}°براے شیــعہ زسماء 😌}°جبرئی
الهے آݥمیــــ😢ـــــن🌿 به گفتہ ے بزږگے ⬅️ بچـــــہ ها بزږگـــــ شدݩند. جووݩــــــا پیــــــــر شدݩند. پیـــــــرا ترڪ دنیا گفتند. ولے....😔 هنـــ❗️ـــوز خبږے از یوســـ💟ـــف زهـــــرا نیستـــــ. بیـــــا تا جوانمݦ بده رخ نـشـــــــانمـ 🌹 ڪہ این زندگاݩنے وفایے ندارد😔
Joze 04.mp3
4.12M
🌹تلاوت جزء چهارم قرآن کریم🌹 به روش تندخوانی(تحدیر) با صدای #استاد_معتزآقایی
1_124581719763324638.mp3
6.28M
👆فایل صوتی👆 . 📁 موضوع: ⏯ #بهشت دنیا و #بهشت آخرت . 🎤 حجت الاسلام #دارستانی 👈🔻بسیار شنیدنی👆 ⏰ زمان: ۴ دقیقه @shahid_moezegholami
🌸🍃 دلم گرفته زمین خوردم دور شدم از تو.. دلم محتاجِ نیم نگاهی از توست؛ اجابتش کن دلِ خسته ام را... #شھیدحسین_معزغلامی #دستمان_را_بگیر @shahid_moezegholami🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفته بود من زشتم. اگه شهید بشم کسی برام بنر نمیزنه، عکسم پخش نمیشه... رفت و بعد از شهادتش، چهره زیبایش قاب شد در دلهای دوست داران شهدا #شهیدهادی_ذوالفقاری @shahid_moezegholami🌹🍃
😀😃😄😁😅😆😝😂 دوره آموزشی با هم بودیم،😊 پسر با صفایی بود.🤗 بعد از سازماندهی، من به منطقه غرب اعزام شدم او به جنوب... وقتی از هم جدا می‌شدیم گفت: تورو خدا شهید شدی ما را بی خبر نگذاری!😐😂 اطلاع بده باشم،😐 خودم را برای مراسم می‌رسانم.🙆‍♂ گفتم: شما هم همینطور😂☺️ 😇 😀😃😄😁😅😆😝😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانال شهیدمعزغلامی ❤️| @shahid_moezegholami |❤️
ی ساکن ایران اکثرا یعنی شیعه و پارسی زبانند. اگر عرب زبان و اهل سنت بودند سعودی از ایشان حمایت وسیعی می کرد اما این عزیزان در ایران با تمام نامهربانی مردم و حاکمان در دو جنگ کنار رزمندگان ما از دفاع کردند و شهید دادند ، امان از بی معرفتی مان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هم اکنون شبکه ۲ سیما مستندشهیدجاویدالاثررضاحاجی زاده
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
تفحص مظلومانه شهدای تیپ فاطمیون به روایت یک شهید همرزم شهید مدافع حرم، محمد حسینی گفت: بيشتر زمین را كنديم. چند تكه لباس پيدا شد. از روی فرم لباس فاطمیون، متوجه شدیم که پیکرها متعلق به نیروهای خودی است. با بی‌سیم به مقر زنگ زدیم و درخواست لوازم کردیم. ابتدا هیچ کس ماجرا را باور نمی‌کرد. کد خبر: ۲۴۸۶۳۷ تاریخ انتشار: ۳۱ تير ۱۳۹۶ - ۰۸:۵۴ - 22July 2017 به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، یکی از مدافعان حرم تیپ فاطمیون به روایت خاطره‌اى از تفحص شهدا، مصادف با ايام فاطميه سال ١٣٩٤ در منطقه خان‌طومان، از زبان شهيد مدافع حرم محمد حسينى (سلمان) پرداخت و اظهار داشت: اواسط اسفند ماه بود كه دو تا از دوستانمان بعد از اتمام مرخصى به منطقه برگشتند و چون منطقه را توجيه نبودند، من و یکی از دوستان با آنها همراه شدیم تا نسبت به منطقه توجیهشان کنیم. از آخرين نقطه محور شرقى شروع و تا آخرين نقطه محور غربى كه خانه زرد نام داشت، توجیه کردیم. دوستم بعد از اتمام کار گفت که با ایران تماس بگیریم و جویای حال خانواده شویم. يک نقطه در خان‌طومان به نام كارخانه بلغور است که ما هميشه برای آنتن‌دهی بهتر تلفن به آنجا می‌رفتیم، این بار یک اتفاق دیگری افتاد. گلی نظرمان را جلب کرد. کمی که دقت کردیم متوجه چند تکه استخوان کنارش شدیم. بعد از کمی کندن زمین، متوجه شدیم که استخوان‌ها متعلق به یک انسان است. شک داشتیم که این استخوان‌ها متعلق به مسلحین است یا نیروهای خودی. حداکثر ٤ ماه از اولين عمليات در جنوب حلب مى‌گذشت و ما گمان نمى‌كرديم که استخوان‌ها متعلق به نیروهای خودی باشد. در يک قسمت از كارخانه با كاميون خاک ريخته بودند و این موضوع ما را بيشتر كنجكاو کرد. با دقت بیشتر متوجه شدیم که رنگ خاک این قسمت با دیگر نقاط متفاوت است. با دوستم شروع به كندن زمین کردیم. ابتدا یک تکه از استخوان پا تفحص شد. از آن‌جایی که نخستین تفحص‌مان بود، حال عجیبی داشتیم. گویی شهدا ما را به سمت خودشان کشیده بودند. دو روز به ایام فاطمیه مانده بود. بی‌بی‌ زینب می‌خواست که چند خانواده را در این ایام از نگرانی خارج کند. شاید هر روز شهدا ما را صدا می‌زدند و ما به خاطر بار گناهانمان متوجه حضورشان نمی‌شدیم. بيشتر زمین را كنديم. چند تكه لباس پيدا شد. از روی فرم لباس فاطمیون، متوجه شدیم که پیکرها متعلق به نیروهای خودی است. با بی‌سیم به مقر زنگ زدیم و درخواست لوازم کردیم. ابتدا هیچ کس ماجرا را باور نمی‌کرد. یک ساعت گذشت و تا آن زمان دو شهید تفحص شد. نیروهای کمکی آمدند. آن‌ها هم از این واقعه متعجب بودند. برخی آرام آرام اشک می‌ریختند. صدای مداحی به گوش می‌رسید. روضه خوان می‌خواند: «اومدن توی خونم قدم زدن/ توی کوچه بچه هامو هم زدن/ شبا دیگه دور هم جمع نمی‌شیم/ بدجوری زندگیمو بهم زدن» غربت عجیبی حاکم بود. یک دسته از همرزمانمان در عملیات محرم مفقود شده بودند و هیچ‌کس از سرگذشت آن‌ها خبر نداشت. آن‌ها اسیر شده و دست‌هایشان را بسته بودند. یکی از رزمندگان که جثه کوچک‌تری داشت سر از تنش جدا شده بود. 13 شهید شامل یک شهید لبنانی و 12 شهید فاطمیون تفحص شدند. می‌دانم که اگر زمان به عقب برگردد، مجددا همین راه را انتخاب می‌کنند. نماز مغرب و عشاء را كنار شهدا خوانديم کانال شهیدمعزغلامی ❤️| @shahid_moezegholami |❤️
از لشکر ۲۸هزارنفره ‌فاطمیون‌ بیشتر از ۱۲هزارنفردر دفاع ازحریم اهل بیت(ع) شهیدوجانبازشدن آن هم برای #امنیت ما آقای عراقچی با چه رویی این سخنان وقیحانه را بر زبان می آورید ؟ گندِ برجامتان را نمیتوانید جمع کنید آن را بر سر برادران و خواهران افغانستانیمان خراب می‌کنید؟ بترسید از آه مظلومان... ⚠️شما اگه عرضه داشتید که کلاه گشاد برجام تا کمر سرتون نمی‌رفت . @shahid_moezegholami🍃🌹
دیدین خانمش چی گفت؟گفت :آقارضاهمیشه میگفت:واسه امام زمان بایدزندگی کنیم...خودمونوخرج کنیم...خانمشون گفت:منم دیدم خرج بایدکرد واسه آقا
یه گل بایه گل داشت😔😭...
مادرشهیدگفتن:"دفعه اول که میخواست بره برخوردجدی کردم باهاش..گفتم حرفشم نزن میدونین چی گفت؟؟ :"مامان شما میری روضه امام حسین گریه میکنی واسه امام زمان گریه میکنی..ماهم بایدیه کاری کنیم نه فقط گریه😭
مادرش میگن بهش :"پس به یه شرط برو داداش رضامیگه به چه شرطی؟؟! مامانش میگن:اول که رسیدی برو بی بی بگومامانم گفت بهتون بگم""پسرمو دادم میخوام""
میگه وقتی رسیدسوریه بهم زنگ زد گفت مامان گفتم به بی بی...منم خیالم راحت شدکه گفت..
گفت:وقتی آقارضانبود که خیلی میرفتن بیشتریش نبودن ولی وقتی میومدن روپرمیکردن که احساس نمیشد..🌹❤️