هدایت شده از 「 دلـدادهـِ شهدا 」
#خاطره
شهيد مدافع حرم مرتضي كريمي با مجيد دوست بود. گويا در بسيج با هم آشنا شده بودند. يك بار مرتضي از مجيد ميخواهد به هيئت آنها برود
مجيد خودش از اعضاي اصلي هيئت جوانان سيدالشهدا(ع) يافتآباد بود. دلش با اهلبيت بود و از بچگي به حضرت زينب(س) عشق و ارادت خاصي داشت. وقتي شهيد كريمي او را به هيئت ديگري دعوت ميكند، آنجا در مورد مدافعان حرم و مظلوميت اهل بيت در سوريه ميشنود (که مداحی پناه حرم را میخوانند) همان شد كه مجيد به كلي به هم ريخت
دوستانش ميگفتند آن شب مجيد آن قدر گريه ميكند كه از هوش ميرود، به هوش كه ميآيد ميگويد من باشم كسي نگاه چپ به حرم بيبي زينب(س) بيندازد. از آن لحظه به بعد اخلاق مجيد تغيير كرد. ساكت و آرام شده بود. خيلي اين در و آن در زد تا راهي سوريه شود. در تمام اين مراحل با شهيد مرتضي كريمي همراه يكديگر بودند. اتفاقاً با هم در يك منطقه و عمليات شهيد شدند
راوی: پدرشهید
#شهیدمجیدقربانخانی
'.❤️🩹🔗.'
میگفتوقتیازکربلابرگشتم؛
مادرمپرسید ...
چیازامامحسینخواستی؟
گفتمیهنگاهبهگنبدحضرتابوالفضل
کردمیهنگاهبهگنبدامامحسین
وگفتم:
آدممکنید..!
#شهیدمجیدقربانخانی
https://eitaa.com/shahid_moezegholami