به دخترش میگفت:
وقتی گرههای بزرگ به کارتون افتاد، از خانوم فاطمه زهرا(س) کمک بخواید. گره های کوچیک رو هم، از شهدا بخواید براتون باز کنند.
#شهید_حسین معز غلامی
@shahid_moezegholami
⚘﷽⚘
🌷
شهــادت
یعنی متفاوت به آخر رسیدن ؛
و گرنه مرگ پایان همه قصههاست...
همہ گویند ازجــان گذشت
اما من گویمت
چگونہ از دلـــ❤️ گذشت ؟!
ای ڪسی ڪه
مصداقِ تُعِزُّ مَنْ تَشَاء خداوندی...
تو را با خدا چہ عهدی بود ڪه از این ڪرامت برخوردار شدی؟
نام شهید برازنده توست ای شهید
ڪه خونِ تو سَبَب بیداری خواب زده هایِ عالمِ غفلت است 👌
سبب بیـدارشـدن مـن...😔
از ڪدام خواستہ های دِلَت گذشتی
تا اینگونہ گمنام و ناگاه بیایی
و از مردم دلبری ڪنی ...♥️
😔
#شهید_حسین-معز غلامی
@shahid_moezegholami
یلدای ما،
تمام روزهائیست،
که بی حضورتان گذشت...
#یلدا_با_شهدا
#شهید_حسین معزغلامی 🌸
┄┅─✵💝✵─┅┄
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
┄┅─✵💝✵─┅┄
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
🖼🖇| تصویری که مشاهده میکنید دست نوشته📝 سردار اسلام #حاج_قاسم_سلیمانی است که در دیدار با خانواده #شهی
[🕌❤️]•°
خبرهای سوریه را که می شنید و دوستانش را که می دید تکاپویش بیشتر می شد برای رفتن، دوست و همرزمش می گوید:
#حسین آچار فرانسه گروهان بود. در این مدت خیلی پیگیری کرد به سوریه برود. این بار که رفت سری سوم بود. در عملیات قبلی که در خان طومان اجرا شد و برادر خانزاده به شهادت رسید، #حسین_تیربارچی بود. هر چه از شجاعت او بگویم کم است. همیشه منتظر عملیات بود اصلا آرام و قرار نداشت. وقتی هم از عملیات بر میگشتیم او باز انرژی داشت.😍💪
اگر به او کاری می سپردی می رفت و انجام می داد. این مسئله هم از روحیه بالا و انگیزه او و هم فیزیک آماده ای که داشت نشات می گرفت. این را بارها در ماموریت هایی که در کرمانشاه داشتیم دیدیم.
#حسین سرانجام در حالی که نگران همسر باردارش بود برای بار سوم راهی سوریه شد. رفتنی که هم خود و هم خانواده اش می دانستند بازگشتی در کار نیست. فرمانده سپاه ناحیه می گوید:
" هنگامی که خبر شهادت #شهید_حسین_بواس را به خانوادهاش دادیم نگران حال پدر و مادر این شهید بودیم اما مادرش میگفت من و خواهر #شهید_حسین از شب قبل خواب دیده بودیم و مطمئن بودیم که فرزندمان شهید می شود.
انگار همان نماز و روزها و دعاهای نیمه شبی او را لایق شهادت کرده بود.📿🤲🏻
---❁•°🕊️•°❁---
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
---❁•°🕊️•°❁---
پارت شصت و دو دغدغه فرهنگی🌸🌿
#کتاب_سرو _قمحانه
#شهید_حسین _معزغلامی🌹
حسین آقا کتابی با عنوان«فصل النبیا ع»داشت که داستان هاش روبرابچه هاتوحلقه صالحین پایگاه بسیج میخوند.حتی گاهی خودش نبود به من می داد،میگفت عباس مطالعه کن و برابچه هاتعریف کن.جالب بود برام،دفعه آخری که حسین شهید شده بود وسایلش رو آورده بودن منزلشون من رفتم وسایل روببینم،دیدم کتاب تووسایله،ازمادر حسین آقا پرسیدم این کتاب هم جزء وسایل حسین آقا بوده؟مادرشون فرمودن بله،خیلی واقعاً پندآموز بود برام،حسین آقا توسوریه با اون همه مشغله های کاری و مشکلات باخودش کتاب برده!تا بارعلمی داشه باشه،وقتی که برگشت تهران،حرفی براگفتن تو حلقه صالحین داشته باشه واین نشونه دغدغه مند بودن ایشون بود حتی توسوریه که بود گاهی به من زنگ میزد و احوال بچه ها رو می گرفت.به من میگفت حواست به بچه ها باشه و این کارهاروبرابچه بکن،بهشون صبح ها حتماً زنگ بزن نماز صبح خواب نمونن.جالبه اونجا دغدغه داشت کارهای فرهنگی پایگاه روزمین نمونه،حسین آقا مسئول فرهنگی پایگاه بود و من هم جانشینش بودم،بهم گفت برو ازفلان جاپول بگیرشیرینی و...بخر،بریدخونه شهدا سرکشی کنید،نکنه این کارروزمین بمونه.
(دوست شهید)
https://eitaa.com/shahid_moezegholami