#وقایع_شیعه
#امروز_سالروز_شهادت_ابن_سکیت
❓ابن سکیت که بود❓
رهروان ولایت ـ همواره در طول تاریخ تشیع
کسانی بودهاند که در دفاع از اهلبیت(علیهمالسلام) جان خود را تقدیم کردهاند و با جان و دل از این مکتب و خاندان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) دفاع نمودهاند، اما
تاریخ نسبت به معرفی آنان کوتاهی کرده است از این افراد میتوان به رُشَید هَجَری، میثم تمّار، عبدالله بن عفیف ازدی و... اشاره کرد.
در این میان، برخی از این افراد به نحو معناداری به شهادت رسیدهاند، در حقیقت آنان حق و حقیقت را بیان نموده و از کتمان آن نهراسیدهاند، دشمنان اهل بیت(علیهمالسلام) ابتدا زبان این افراد را قطع میکردند و سپس آنها را به شهادت میرساندند، البته اینگونه نبوده است که آنان از آینده خبر نداشته و اگر خبر داشتند چنین کاری نمیکردند، خیر برخی از این افراد مانند میثم تمّار توسط امیرالمومنین(علیهالسلام) از چگونگی مرگ خود با خبر شده بودند و برخی دیگر مانند رشید هجری که علاوه بر اطلاع از نحوه شهادتش، از آن حضرت علم منایا و بلایا را آموخته بودند.
«یعقوب بن اسحاق اهوازی» معروف به «ابن سکیت» یکی دیگر از کسانیست که جان خود را در راه دفاع از تشیع، از دست داد، با این حال کمتر به شرح حال او پرداخته شده است، او از راویان ایرانی تباری بود که جان خود را فدای اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام) کرد. تنها جرم او برتر شمردن قنبر غلام امیرالمومنین(علیهالسلام) از فرزندان متوکّل عباسی بود.
ابن سکیت از یاران خاص امام جواد و امام هادی(علیهمالسلام) به شمار میآید بیشتر کتابهایی در زمینه ادبیات و لغت به او نسبت میدهند. پدرش «اسحاق دورقی اهوازی» بود که به دلیل ترجیح سکوت بر سخن گفتن به سکّیت،(یعنی کسی که بسیار سکوت میکند) معروف شد، از این رو فرزندش را ابن سکّیت نامیدند.
یعقوب بن اسحاق در پایان عمر معلم خصوصی فرزندان متوکل عباسی بود، روزی متوکل از او پرسید: «ای ابن سکّیت آیا دو فرزند من معتز و موید نزد تو محبوبترند یا حسنین(علیهالسلام) فرزندان علی(علیهالسلام)؟ ابن سکّیت در پاسخ خلیفه عباسی با کمال شهامت و شجاعت گفت: به خدا سوگند قنبر غلام امیرالمومنین(علیهالسلام) از دو فرزندنت و پدر آن دو نزد من بهتر است. متوکّل بسیار خشمگین شد و سخت برآشفت و به کارگزارانش دستور داد تا زبانش را از پشت سرش بیرون بکشند. البته آنها به این اکتفا نکردند و به دستور متوکل ابن سکیت را زیر دست و پا انداختند و او را لگدمال کردند تا به درجه شهادت نائل آمد.
✨join✨
@shahid_moezegholami
#وقایع_شیعه
#امروز_روز_ارسال_نامه_مامون_به_امام_رضا_"ع"
پس از پیروزی مأمون و دست یابی او به حکومت و قدرت، او همواره این مشکل اساسی را احساس می کرد که نه فرزندان پدرش، نه علویان، نه اعراب و نه عامة مردم هیچ یک از او دل خوشی ندارند.
شور ش های پی در پی علویان بالا گرفته بود و عموم مسلمانان نیز از بیعت با مأمون خودداری می کردند. اهالی خراسان نیز به حقیقت چهرة مأمون واقف شده بودند. مأمون دید تنها با علویان می تواند کنار بیاید و مشکل خود را با آن ها حل کند. بنابراین تصمیم گرفت علی رغم مشکلات فراوانی که با علویان داشت مسئلة خود را از طریق آنان حل و فصل کند، آن هم نه با ابزار زورگویی و شدت عمل و نه با منطق و استدلال، چرا که از حیث منطق و استدلال در میان امت اسلامی، صحبت از حق مسلّم جانشینی پیامبر به خویشاوندان نزدیکش یعنی اهل بیت بود و این که علویان، هم شایستگی و لیاقت رهبری دارند و هم به خلافت و ارادة حکومت سزاوارترند. نصّ قرآن کریم و روایات اسلامی نیز به همین مطلب اشاره داشت که خاندان امام علی(ع) و اهل بیت، جانشینان اصلی پیامبر اکرم (ص) هستند.
مأمون سعی می کرد از ناسزاگویی به غیر صحابه هم دوری گزیند و از سویی نیز با ارج نهادن به علی(ع) و بیزاری جستن از معاویه و فرزندانش، مردم را به سوی خود بکشاند. او از همان ابتدا علی(ع) را بر همة خلایق برتری می داد و به اولاد پاکش تقرّب جست.
مأمون وقتی دید اقداماتش نه برای فرونشاندن شورش های علویان کافی است و نه به هدف هایی خواهد رسید که در ذهن می پروراند، نقشة تازه ای کشید که برای ولی عهدی امام رضا(ع) از مردم بیعت بگیرد.
مأمون برای آن که بتواند در مقابل رویدادهای زمان خودش دوام بیاورد و اوضاع نابسامان مملکت را آرام کند ولایت عهدی را به امام رضا(ع) پیشنهاد کرد تا به اهداف سیاسی خود جامة عمل بپوشاند. این اهداف عبارت بودند از:
1ـ خاموش ساختن شورش های علویان و جلب اعتماد رهبران و هواخواهان آنان؛
2ـ قانونی جلوه دادن حکومت خود در نظر علویان با جانشین قرار دادن امام که از علویان بود؛
3ـ از بین بردن احترام و مقام عظیمی که علویان در میان مردم داشتند و انفصال امام از مردم؛
4ـ کسب اعتماد و ایجاد دلگرمی در اعراب به دلیل برگشت خلافت به خاندان آن ها؛
5ـ راضی نگه داشتن عباسیان که با علویان دشمنی دیرینه داشتند، با دادن این اطمینان که این وعده هیچ گاه تحقق نمی یابد؛
6ـ کسب رأی اعتماد از اهالی خراسان و تمامی ایرانیان و تقویت حس اطمینان مردم نسبت به خودش که پس از کشته شدن برادرش این اعتماد سلب شده بود؛
7ـ ایجاد مصونیت برای خود در برابر خطری که از ناحیة شخصیت امام او را تهدید می نمود و می ترسید که با او برخورد مسلحانه پیدا کند، چرا که امام از حیث علم و معرفت و دیانت و محبوبیت عمومی، بر او برتری داشت.
تاریخ نگاران، مسیرهای مختلفی را برای هجرت امام رضا(ع) از مدینه به خراسان نوشته اند. سیدبن طاووس نقل می کند که حضرت رضا(ع) بنا به دعوت مأمون از مدینه به سوی بصره حرکت کرد و از کوفه و بغداد تا قم رفت و مردم از ایشان به نحو شایسته استقبال کردند. اهل قم در محل سکونت حضرت رضا(ع) در قم مدرسه ای بنا کردند که اکنون به نام«مدرسة رضویه» معروف است.
برخی دیگر از تاریخ نگاران، مسیر حرکت حضرت را چنین نوشته اند: مدینه، بصره، اهواز، فارس، اصفهان، قم، ری، سمنان، دامغان، نیشابور، طوس، سرخس و مرو.
بلاغی در تاریخ نائین به نقل از صاحب تحفة الرضویه می نویسد: چون حضرت رضا(ع) به نواحی دامغان(آهوان) رسید آهوانی چند به خدمت آن حضرت رسیدند و عرض کردند: یابن رسول الله! مخالفان قصد کشتن شما را دارند و صلاح است که از این راه برگردی. حضرت فرمود: از اجل نتوان گریخت و برای آن ها دعای خیر فرمود. به همین دلیل آن محل را«آهوان» می گویند. زمانی که امام رضا(ع) به مرو رسید در مکانی که مأمون برای ایشان در نزدیکی قصر خود تدارک دیده بود مستقر شد. مأمون بارها خدمت امام رسید و گفت: ای فرزند پیامبر! من به فضل و پارسایی و عبادت تو آگاهم، از این رو تو را به خلافت سزاوارتر از خود می بینم و می خواهم خود را خلع کنم و شما را به جای خود برگزینم و با شما بیعت کنم. حضرت فرمود: اگر این خلافت حق توست و خدا به تو داده جایز نیست خود را خلع کنی و اگر حق تو نیست نمی توانی چیزی را که حق تو نیست به من بدهی.
در هر حال، هر چند مأمون بسیار اصرار کرد اما امام خلافت را نپذیرفت و مأمون ناچار شد موضوع ولایت عهدی را مطرح کند. وی به امام رضا(ع) گفت: حالا که خلافت را نمی پذیری باید ولایت عهدی را بپذیری و اگر نپذیری با زور وادارت می کنم و تو بعد از من باید خلافت کنی. امام در جواب گفت: من از پدرانم شنیدم که من قبل از تو به وسیلة زهر ستم از دنیا می روم و در بلاد غریب در کنار قبر هارون مدفون خواهم شد.
✨ join✨
@shahid_moezegholami
#وقایع_شیعه
#ورود_حضرت_علی_علیه_السلام_به_کوفه
🍃 در دوازدهم رجب سال ۳۶ هجری امیرالمؤمنین امام علی(ع) 💚پس از پیروزی در جنگ جمل به همراه لشکریان و گروهی از مردم بصره به شهر کوفه وارد شد و آنجا را به عنوان مرکز حکومت اسلامی خود انتخاب کرد. ایشان پس از ورود به کوفه به مسجد رفت و پس از نماز، خطبهای ایراد کرد. از آن پس به تنظیم امور حکومت پرداخت و استانداران را برای خدمت به سوی محل ماموریتشان فرستاد.
اما دلیل انتخاب کوفه به عنوان مقر حکومت اسلامی چه بود؟
گرچه به نظر بعضی ورود حضرت به کوفه بدین منظور نبود که آنجا را مرکز خلافت خود قرار دهد، بلکه به این دلیل که آن شهر، اردوگاه بزرگ نظامی بود، قصد داشت با جلب حمایت بیشتر کوفیان، آنها را برای رویارویی شدیدی با معاویه سازمان دهد؛ اما با توجه به عواملی که ذکر میشود به نظر میرسد که آن حضرت، آگاهانه و با نیت قبلی کوفه را به عنوان مرکز خلافت و امامت خود انتخاب کرد. حتی اگر مجبور به جنگ با پیمانشکنان هم نمیشد باز مقرّ حکومت اسلامی را به کوفه منتقل میکرد.
در این زمان حکومت امام موقعیتی ویژه یافته بود، امام عملاً با عراق و شام رویارو شده بود که این مشکل در زمان خلفای قبلی نبود. امام علیهالسلام باید مرکزی را برای حکومت برمیگزید که در برابر عراق و شام کارآمدی میداشت.
دلایلی اثبات میکند که مدینه قابلیت قرار گرفتن به عنوان مرکز خلافت را نداشت؛ این دلایل بدین صورت است:
1. از نظر اقتصادی محیط حجاز تحمل رویارویی با عراق یا شام را نداشت. مدینه که بهترین نقطه حجاز به شمار میرفت به درستی توانایی سیر کردن مردم خویش را نداشت. اکنون چگونه میتوانست سپاهی عظیم را تغذیه کند؟! علت این عدم توانایی، به موقعیت جغرافیایی مدینه برمیگشت که در منطقه صحرا و بدون هیچ کشت و زرع و دامپروری و تجارت فعالی روزگار سپری میکرد.
2. مدینه از نظر نیروی انسانی کشش یک جنگ تمامعیار را با شام نداشت. حداکثر آماری که از سپاه مدنی همراه امام در جنگ جمل، چهار هزار نفر است. چنین جمعیتی قادر نبود مشکلات خلافت را در مواجهه با دشمنان فراوانش حل کند. همچنین بستگان اموی و بستگان شورش جمل اجازه همکاری کامل را به همین نیروی اندک هم نمی دادند.
3. مردم این شهر به ویژه برخی از اصحاب، کسانی همچون عبدالله بن عمر، سعد بنابی وقاص، محمد بن مسلمه، زیدبن ثابت و بسیاری دیگر، کوچکترین علاقهای به امام نداشتند و خود را مجتهدتر از آن میدانستند که سخن امام را بشنوند.
ودلایلی دیگر....
* عوامل برتری کوفه بر سایر نقاط
1. از نظر اقتصادی، سواد عراق مهمترین منبع درآمد این خطّه بود. به علاوه خراج و جزیه فراوانی از ایران و عراق به دست مسلمانان بود که ثروتی بیاندازه محسوب میشد.
2. کوفه از نظر کثرت جمعیت و نزدیکی به مناطق پرجمعیت، توانایی مقابله با هر تجاوزی را داشت.
ودلایلی دیگر....
یاعلی
✨join✨
@shahid_moezegholami