📚برشی از کتاب «شهیدنوید» به روایت خواهر بزرگوار شهید:
مامان رفته روضه خانه ی همسایه.دیگر باید برگردد.قاب عکست را بگذارم روی میز،از در که وارد می شود اولین چیزی که به چشمش می خورد همین قاب عکس است.قاب عکس تو که با پیراهن مشکی ات تکیه داده ای به ستون حرم حضرت رقیه(س).این عکس را مریم از تو گرفته.
یادت هست چقدر اصرار کردم با لباس مشکی نرو خواستگاری،چقدر پاپیچت شدم که به جای بهشت زهرا خانمت را ببر کافی شاپ!
حرف گوش نمیکردی که. او هم هم نظر تو بود. محرم و صفر غیر پیراهن مشکی رنگ دیگری نمی پوشیدی.چقدر محرم ها دلم برایت تنگ میشد.کم خانه می آمدی. وقتی می دیدمت باذوق میآمدم سمتت و میگفتم:به به آقانوید ،بیاببینمتداداش گلم..
همیشه می گفتی :حیفه ازین فرصت محرم غافل بشیم.این روزا هرچی بیداری بکشیم می بریم!
تو بردی نوید.بازی عاقبت بخیری را بردی.دل همه ی ما از نبودنت خون است ،ولی خوشحالیم. برای خودت خوشحالیم.
#شهیدنویدصفری
#کتاب_شهید
https://eitaa.com/shahid_moezegholami