#خاطرات_شهدا 🕊
عاشق گمنامی بود
روزهای قبل شهادت
شعری را زمزمه میکرد :
خواهم که در غمکده
آرام بگیـرم
گمنـام سفر کرده و
گمنـام بمیرم ..
و آخر به آرزویش رسید ..
#شهید_جاویدالاثر_علی_بیات🌷
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯
#خاطرات_شهدا🌷
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
💠راوی :: دوستان شهید
🌹 از روزے کہ محمد هادی رو شناختیم همیشہ براے مراسم شهدا سنگـــ تمام مےگذاشت.
🍃اگہ مےگفتیم فلانــ مسجد مےخواد یادواره ی شهدا برگزار ڪنه و ڪمڪ مےخواد، محمد هادی دریغ نمی کرد.👌
🌹این ویژگـے هادی رو همه شاهد بودند که به عشق شهدا همہ کار می کرد.
از شستن و پخت و پز گرفته تا....
🍃تقریباً هر هفتہ شب هاے جمعه بہ بهشت زهرا سلامُ الله علیها می رفت.
با شهدا رفیق بود 👌
🌹همراه با یکے از دوستاش هیئتی رو در مسجد راه اندازی ڪردند به نام ( رهروان شهدا ) هر هفته با بچه ها جمع مےشدند
و به عشق شهدا برنامه ے هیئت رو پیگیری
مےکردند.
🍃هادی در این مجلس ها مداحے هم می کرد
🌹امّا یکی از کارهاے مهمی که همراه با برخی دوستان انجام می داد نصب تابلوی شهدا در کوچه ها بود.
🍃هادی برای شهدا پوستـــر درست مےکرد در زمینه ی طراحی تصاویر کار می کرد.
🌹بعد از اون در برگزارے نمایشگاهـ براے شهدا فعالیت داشت...
🍃 به قول زنده یاد سید علی مصطفوی ، هادی رو شهدا انتخاب ڪرده بودند.
🌸🍃🌸
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#شهید_مدافع_حرم
#یامهدی
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
#خاطرات_شهدا🌷
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
💠راوی :: دوستان شهید
🌹 از روزے کہ محمد هادی رو شناختیم همیشہ براے مراسم شهدا سنگـــ تمام مےگذاشت.
🍃اگہ مےگفتیم فلانــ مسجد مےخواد یادواره ی شهدا برگزار ڪنه و ڪمڪ مےخواد، محمد هادی دریغ نمی کرد.👌
🌹این ویژگـے هادی رو همه شاهد بودند که به عشق شهدا همہ کار می کرد.
از شستن و پخت و پز گرفته تا....
🍃تقریباً هر هفتہ شب هاے جمعه بہ بهشت زهرا سلامُ الله علیها می رفت.
با شهدا رفیق بود 👌
🌹همراه با یکے از دوستاش هیئتی رو در مسجد راه اندازی ڪردند به نام ( رهروان شهدا ) هر هفته با بچه ها جمع مےشدند
و به عشق شهدا برنامه ے هیئت رو پیگیری
مےکردند.
🍃هادی در این مجلس ها مداحے هم می کرد
🌹امّا یکی از کارهاے مهمی که همراه با برخی دوستان انجام می داد نصب تابلوی شهدا در کوچه ها بود.
🍃هادی برای شهدا پوستـــر درست مےکرد در زمینه ی طراحی تصاویر کار می کرد.
🌹بعد از اون در برگزارے نمایشگاهـ براے شهدا فعالیت داشت...
🍃 به قول زنده یاد سید علی مصطفوی ، هادی رو شهدا انتخاب ڪرده بودند.
🌸🍃🌸
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#شهید_مدافع_حرم
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
#خاطرات_شهدا 🌷
🔰به خاطر حرفهایـے کہ بہ #مادرم زده بود از دستش عصبانے شدم😐 و گفتم «محمد یا منو مسخره کردی یا خودت رو آدم یا #شهید میشود یا زن میگیرد دوتاش با هم نمیشود🚫».
🔰بعد یک حالت #جدی بہ خودش گرفتہ و مثل کسانے کہ استاد هستند و با شاگردشان حرف میزنند به من گفت: تو خجالت نمیکشی😟! من باید برای تو هم #حدیث بخوانم.
🔰گفتمـ حالا چه حدیثے را به من میگویی، گفت: « #امیرالمومنین مےفرماید برای دنیایت جوری برنامه ریزی کن تا ابد زندهای👌 و برای #آخرتت جوری کار کن که همین فردا میخواهی بمیری🍂».
🔰من خیلی #امیدوار شدم و گفتم الحمدالله باز حواسش به این دنیا است و به #محمدرضا گفتم«بابا راضی شد حله✅!»
🔰بعد ذوق کرد و همان #راضیام ازتها را شروع کرد و گفت به نیابت از تو یک زیارت خوب در حرم #حضرت_زینب به جا میآورم☺️.
راوی:مادرشهید🌷
#شهید_محمدرضا_دهقان
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
شَهید حُسین مُعِزغُلامے🇮🇷³¹⁵
#خاطرات_شهدا 🕊
.
هر سال محرم که می شد، با بچه های محل تکیه ای برپا میکردیم، تو پارکینگ 🏡خونه شهید ولایتی.
یک سال به خاطر یه سری از مشکلات نمی خواستیم❌ تکیه رو برپا کنیم.
تو جمع رفقا حسین می گفت☝️ هر طور شده باید این سیاهی ها نصب بشه. باید این روضه ها برقرار باشه.
حسینی که از جون و دل مایه می گذاشت در خونه ارباب و نمی خواست هیچ جوره کم بزاره، وقتی دید کسی همراهیش نمی کنه😔اومد در خونه ما.
گفت من دلم نمیاد که امسال تکیه نباشه.
سیاهی ها و پرچم رو ازم گرفت و رفت.. اونشب خودش تکیه رو برپا کرده بود. تنهای تنها.💔
از قرار معلوم شب🌙 رو هم تو تکیه خوابیده بود.
صبح روز بعد سراسیمه و البته با خوشحالی☺️ زنگ خونمون رو زد.
بهش گفتم چی شده حسین جان!؟ 🤔
گفت: دیشب که پرچم ها و سیاهی هارو نصب کردم تو همون تکیه خوابم برد.
تو خواب دیدم امام حسین(ع) اومده تو پارکینگ خونمون و به من گفت احسنت! چه تکیه قشنگی زدی.💌
دستی به سیاهی ها کشید و بهم خسته نباشید گفت🙃.
وقتی حسین این جملات رو می گفت، اشک تو چشمای قشنگش حلقه زده بود.
می دیدم که چقدر خوشحاله از اینکه کارش مورد قبول ارباب واقع شده بود.🌠
اون سال تکیه مون حس و حال دیگه ای داشت...
.
حسین جان ، محرم آقا رسیده
پیش حضرت زهرا (س) رو سفیدمون کن...
.
پ ن: عکس مربوط به عزاداری عاشورای سال 97 ، دو روز قبل از شهادت...
.
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌷
#مدافعان_وطن
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 🇮🇷
╭━═✦❃━⊰🍃💔🍃⊱━❃✦═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═✦❃━⊰🍃💔🍃⊱━❃✦═━╯
شَهید حُسین مُعِزغُلامے🇮🇷³¹⁵
#خاطرات_شهدا 🕊
خوابش رادیدہ بودند
و ازمهدی پرسیدہ بودند:
راستش را بگو
شب اول قبرڪہ نڪیر و منڪر آمدندچطور شد؟
درجواب گفتہ بود:
تازخم هایم را دیدند
گفتند آفرین و رفتند
#شهید_مدافعحرم_مهدی_عزیزی
#شهید_علی_اصغر_شیردل
╭━═✦❃━⊰🍃💔🍃⊱━❃✦
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═✦❃━⊰🍃💔🍃⊱━❃✦
#خاطرات_شهدا 🕊
همیشه آیه ی وجعلنا را زمزمه میکرد
گفتم: آقا ابراهیم این آیه برای محافظت در مقابل دشمنه ،اینجا که دشمن نیست!!❗️
نگاه معنا داری کرد و گفت:
دشمنی بزرگتر از شیطان هم وجود داره⁉️
بارها در وسوسه های شیطان، این جمله حکیمانه آقا ابراهیم را با خود مرور میکردم..
تا به حدیث زیبای امیرالمؤمنین (ع) برخورد کردم که فرموده اند:
اَعْدی عَدُوّك نَفْسُكَ الَّتي بَيْنَ جَنْبَيْكَ
دشمن ترين دشمنانت، نفس شیطان درونی توست..
#شهیدابراهیم_هادی 🌷
╭━═🌼━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═🌸━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯
#خاطرات_شهدا 💌
هتل مون🏙 فقط يه خيابون ٧-٨متري با درب مسجد النبي فاصله داشت.
اولين شبي🌙 كه رسيديم مدينه،هنوز نميدونستيم كه پنجره اتاق ما رو به مسجد هست يا نه به محض رسيدن همگي به سمت پنجره🖼 شيرجه رفتيم و باز كرديم، مثل قاب عكس بود،به قدري نگاه به قبة الخضرا لذت بخش بود كه به سختي پنجره رو ول كرديم و رفتيم داخل مسجد❗️
يكي دو روز اول هنوز كار دستمون نيومده بود، بعد از نماز صبح🌥 درهاي قبرستان بقيع رو باز ميكردن، به قدري شلوغ بود كه لا به لاي جمعيت مثل خمير لاي وردنه ورز داده ميشديم و وارد ميشديم اونقدر شلوغ بود كه به سختي و از دور يه نگاه حسرت بار به سمت قبور امامان مينداختيم تا شايد، فقط بتونيم ببينيم.💔
بعد يكي دو روز مسعود يه راهكار زيركانه كشف كرد💭، طرح رو بهمون گفت و ما از صبح روز بعد خيلي شيك و بي دردسر از جلوي سعودي هاي باتون به دست، قدم زنان راحت ميرفتيم داخل قبرستان!😁
كشف مسعود اين بود...
هر روز صبح بعد از نماز صبح، نزديكي ورودي قبرستان صفهايي برا خواندن نماز ميت تشكيل ميشد و ما بلافاصله بعد از نماز صبح طي يك مسابقه دو سرعت خودمون رو به صف اول نماز ميت ميرسونديم.
بعد از نماز ميت جنازه ها رو بلند ميكردن و وارد قبرستان ميشدند.
ماموران👤 فقط به چند نفري كه دور و اطراف جنازه بودند اجازه ميدادند تا وارد وارد قبرستان بشوند و يك ربع بعد از مراسم تشيع به افراد عادي اجازه ميدادن تا وارد شوند.
در اين بين هر دو سه نفر از بچه ها زير يا دور يك جنازه رو ميگرفتن به راحتي وارد قبرستان ميشدن.
به محض رسيدن به جايي كه سمت راست اون قبور امامان قرارداشت ، يكباره همه جنازه هارو ول ميكردن و ميومدن به اون سمت.😊
هيچ كس نبود، مامورا اجازه نميدادن از زنجير ها عبور كنيم ولي خلوتي و فاصله نزديك به قبور صفاي خاصي داشت.
و بعد از چند دقيقه سيل جمعيت ميومد و خود به خود ما رو همون جا كه ميخواستيم نگه ميداشت...
و اين شده بود كار هر روز ما تا اينكه يكي دوروز آخر مامورا شگرد رو فهميده بودن و وقتي جنازه رو ول ميكرديم و ميرفتيم به سمت قبور امامان
داد فرياد🗣 ميكردن و كه برين پيش جنازه،مگه خانوادش نيستين و از اين حرفا، باز ميرفتيم داخل و يه گوشه واميستاديم تا درها باز ميشد،جلوي همه ميومديم .
مامورا اين حركت رو ميديدن و حرص ميخوردن ...😄
خوندن نماز ميت،تشيع جنازه، حرص خوردن ماموران سعودي و... بخشي از لذت هاي جانبي اين زيارت بود.
#سفر_حج
#زیارت_ائمه_بقیع
#لعنت_بر_آل_سعود
#مدافعان_حریم_ولایت
#مدافعان_حرم_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهید_مسعود_عسگری🌷
#نقل_از_دوست_شهید 🌸
🍃🏴 @shahid_moezegholami
#خاطرات_شهدا 🕊
پنج شش روزی قبل از شهادتش بود که برایم نامه 💌فرستاد.
نوشته بود: سعی کن خودت را به خدا نزدیک کنی؛ تا به حال امتحان کردهای؟
وقتی به او نزدیک شوی تمام غمها را فراموش میکنی و همه غصهها را از یاد میرود. سعی کن به او نزدیک شوی. 😇
از رفت من هم ناراحت نباش.
برفرض که الان نروم و زنده بمانم؛ فوقش ده یا بیست سال دیگر باید رفت❤️
پس چه بهتر که رفتن را همین حالا خودم انتخاب کنم که زیبا ترین رفتنها مرگ سرخ است.
کلمه به کلمه نامهاش با نامههای قبلی فرق داشت. با خواندن نامه به یقین رسیدم که به زودی از کنارم پر میکشد.....
#شهید_محمدرضا_نظافت✨
#شهدا_را_یاد_کنیم_باذکر_صلوات 🌷
╭━═🌼━⊰🍃💔🍃⊱━🌼═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI🕊🕊
╰━═🌸━⊰🍃💔🍃⊱━🌸═━╯
#خاطرات_شهدا
احمد برام تعریف می کرد که در شهرری تیغ کش بودم ! ، هر کسی از روحانی و امام جلوی من حرف می زد با تیغ او را می زدم !!
از شانس خوبش در جبهه ، خورده بود به پست حاج بابا و از این رو به آن رو شد .
به خاطر خالکوبی های بدنش از بچهها خجالت می کشید و در رودخانه ، حمام می کرد ،
همیشه می گفت ، کاش جوری شهید شوم که روی سنگ غسال خانه این خالکوبی ها معلوم نشود ! ، تا آبروی سربازان خمینی برود !!
سرانجام در اثر خمپاره بدنش سوخت.....
#شهیداحمد_بیابانی
📕 پلاک 10
╭━═🌼━⊰🍃💔🍃⊱━🌼═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═🌸━⊰🍃💔🍃⊱━🌸═━╯
#خاطرات_شهدا🔥
یادواره شهدا تمام شده بود
پسرک فلافل فروش نگاهش به یک کلاه آهنی دوران دفاع مقدس بود.
همسفرشهداسیدعلیرضامصطفوی گفت: اگه دوست داری بذار رو سرت
همین کار رو هم کرد
و گفت: به من مياد؟
سيد لبخندی زد و گفت: ديگه تموم شد، شهدا برای هميشه سرت كلاه گذاشتند.
همه خنديديم.
اما واقعيت هماني بود كه سيد گفت.
اين پسر را گويي شهدا در همان مراسم انتخاب كردند.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🖤
┄┅─✵💝✵─┅┄
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
┄┅─✵💝✵─┅┄
#خاطرات_شهدا
ایشون دوتا خواهر بزرگتر از خودش داشت و بهشون درحدی احترام میگذاشت که هرگز حتی به #اسم صداشون نکرد☝️
"آبجی جون" و "خواهرجون" #صداشون میکرد.
وقتی هم متوجه بارداریشون شد گفت هرکی بچه اش دختر باشه هدیه ویژه داره و برای "ریحان" یک #انگشتری طلا خرید.💍✨
بچه ام که بود،با #دخترای فامیل که هم سن و سالش بودن هیچوقت دعوا نمیکرد یا درگیر #نمیشد.
یکمم که بزرگ شده بود گاهی تذکرای رفتاری خیلی محدود به دختر بچه ها میداد و خیلی با آرامش و متانت باهاشون #برخورد میکرد.🌸
راوی:پدر شهید
پ ن : تصویر متعلق به شهید و خواهرزاده ایشان است که در نهمین ماه تولد؛ تنها دایی خود را تقدیم راه سرخ حسینی کرد.🕊
#شهید_مدافع_حرم حسین معزغلامی🌹
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI