🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🌊 #دریا_دل_عاشق
🍃🌺 #شهید_احمد_کاظمی :
اگر ما می خوایم رزمنده باشیم، اگر ما می خوایم فرمانده باشیم اگه ما می خوایم #پاسدار باشیم
🔴 باید این راهی که شهدای ما رفتند این راه رو ادامه بدیم یکی از شاخصه مهم راهی که این بچه ها رفتند راه معنویت راه دل دادگی به خدا معامله کردن با خدا بود. این یک راه روشن...
چی میگیم ما ...
می خوایم راه شهدا رو ادامه بدیم راه #شهدا چیه؟ راه #شهدا کجاست؟ دنبال چی داریم می گردیم؟ فانوس برداشتیم توی یک بیابون دنبال چی می گردیم؟ روشن روشنه ... #شهدا از ما چی می خوان؟ من چی هستم ؟کی هستم دارم ؟چه می کنم؟
نسبت به وظائف و مسئولیتم چکاره هستم؟ من هیچ شکی ندارم که شما همه تون در فداکاری تا آخرین وایسادین.
🌐 منبع :
instagram.com/shahidkazemi_ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🔻 قسمت چهل و چهارم 🔺
🌹 #شهید_سانحه_ی_هوایی
#تاریخ_ولادت : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان
#تاریخ_شهادت : ۱۳۸۴، ارومیه
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از شهید مدافع حرم آل الله روح الله طالبی اقدم
Pishvaz-razmandeh.mp3
زمان:
حجم:
184.8K
سخنان ناب از شهید حاج احمد کاظمی
#رزمنده
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷
🌷
#اسارت_در_چنگ_شیطان
ده ـ دوازده روز بعد او (رضوانه) را برگرداندند. در این مدت هر دقیقه برایم به هزار سال گذشت.
😔 خیال میکردم او را به شهادت رساندهاند.
✅ در هر حال بدن نحیف و زجرکشیده او را انداختند داخل سلول و رفتند. مثل یک مرده متحرک. رضوانهام آب شده بود.
نشستیم به حرف :
❤️ «کجا بودی مادر! حالت چطور است؟ و...»
🌹 رضوانه گفت او را به بیمارستان ارتش برده بودند. در مدتی که آن جا بستری بوده، دستهایش به تخت بسته بود و هر روز یک بار دستبند را از دستش باز میکردند، تا به دستشویی برود. دستهایش را نشانم داد. کبود بود و دستبند روی پوستش جا انداخته بود.
jamaran.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
#مرحوم_مرضیه_حدیدچی
مبارز انقلابی که در ۲۷ آبان ماه سال ۹۵ به ملکوت اعلی پیوست.
🔹 قسمت نهم 🔸
🌷
🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
به یاد شهید محسن حججی
🌷🍃🌷🍃🌷 🍃🌷 🌷 #اسارت_در_چنگ_شیطان ده ـ دوازده روز بعد او (رضوانه) را برگرداندند. در این مدت هر دقی
مثل بعضی از این رمان ها، آدم یه نفس راحت می کشه.
فقط با این فرق که این واقعی هست.
این در منو به دردسر انداخته زهرا...
آخر تو رو به فکر سفر، انداخته زهرا...
💔 #فاطمیه
📜🌷📜🌷📜
🌷📜
📜
📜 #خاطرات_شهدا
کارت عروسی که برایش میآمد میخندید و میگفت :
❤️ بازم شبی با شهدا
با رقص و آهنگ و شلوغ بازی های عروسی میانه ای نداشت. بیرون تالار خودش را به خانواده عروس و داماد نشان میداد و میرفت گلزار شهدا.
همهی فکر و ذکرش پیش شهدا بود. میرفتیم روستا برای سَمنوپزان. وسط تفریح و گشت و گذار مثل کسی که گمشدهای دارد میپرسید :
😉 حاجآقا سید این دوروبر شهید نیست بریم پیشش؟
به قصد زیارت حاجاحمدکاظمی راه افتادیم سمت اصفهان. خانمم بهش گفت :
شما هم که مثل سید به ماشینتون نمیرسید وسط آن تقوتوقها گفت :
همهی اینها رو باید بذاریم و بریم باید به دلمون برسیم تا به ماشینمون.
✅ هر موقع سراغش را میگرفتم جوابهایی مشابه میشنیدم؛ آقا محسن کجاست؟ رفته نمازجمعه. آقامحسن کجاست؟ رفته گلزار شهدا. آقامحسن کجاست؟ رفته اصفهان سرمزار شهیدکاظمی.
instagram.com/mohsenhojaji.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
#مدافع_حرم
#شهید_محسن_حججی
📜
🌷📜
📜🌷📜🌷📜