هوا از عطر تو غوغاست
می دانم که اینجایی...
آقای ایرلو دوست دارم حسم را از شهادتت بنویسم...
میدانی حسن آقا فرصت نشده بود درست ببینم چه شد که شهید شدی...ولی تا خواندم و دیدم و فهمیدم انگار غمی که از شهادت حاج قاسم به دلم افتاد؛ باز بر دلم خیمه زد...
حسن آقا اینکه خوشبختی و عاقبت بخیر شدی خوب است
اما هوای شهادتت چنان گلی خوش بو در فضا پیچیده که احساس می کنم سرمای 13 دی ماه 98 را مجدد حس می کنم..
روزگار سختی بود، بوی تابوت های شهیدان 13 دی 98 که در بین جمعیت عراقی می پیچید، بوی شهدایی که آمریکای جنایتکار تکه تکه اشان کرده بود، بوی بدن ارباً اربای شده شهدای عزیزمان؛ بوی خوش شهادتشان و...بوی مظلومیتشان و اینکه بی هوا زدنشان...
حالا همان بوها را حس می کنم.
حسن آقا بوی مظلومیتت را حس می کنم. بوی تابوتت که به پرچم رنگین وطنم ایران مزین شده...
حسن آقا، بوی تشییع و تدفین شهید زمانی نیا را حس می کنم، بوی تابوت خالی شهیدمحمدمیرزایی را هم..
میدانی که چنان گل پرپری شد پیکرش و هیچ، جز وسایلی یادگاری از او در مزارش نیست...
حس میکنم بویش را...
حسن آقا... عطر شهادت پیچیده در حوالی من و شهر و دیارم...
کاش لیاقت داشتم و میگفتم دعایم کنی...
ولی تو کجا و من بیچاره کجا...
بوی عطرت در حوالی ام می پیچد... بوی عطر تویی که نمی شناسمت و هنوز درست نشناختمت....
خیر است مگر نه؟ 😭😭
چه هوایی شده، بوی تابوتت در حوالی ام پخش است...
حسن آقا نیامدم تشییع اما قبولم کن در جمع دوستانت...
میدانم که اینجایی...
چون هوا از عطر مظلومیتت غوغاست...😭
به مانند شهدایی که خودمان در همین تهران تشییع کردیم...
اصلا همین شهدای پلاسکو هم...
ندیدمت ولی به دیده ی دل همین صبح دیدمت...
بوییدمت...
هوایت پخش است در حوالی ام...
خیر است اِن شاءالله
#دلنوشته
#خادم_نوشت
#شهید_حسن_ایرلو
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹
شاید میخواست کمی هم از سوختن مادرمون دم اون در...
بچِشه
خب #حاج_قاسم دیگه...
مادریه دیگه...
#فاطمیه و فصل روضه اس دیگه!😭
کاش حاجی اتش بر تو گلستان میشد؛ ولی عالمی میگفت خدا میتونست به امام حسین کمک کنه، اما باید بدون معجزه و حالت عادی این اتفاق می افتاد چه درس ها پشت عاشوراست و چه درس ها خدا میدونه بعد شهادت حاجی...
کاش شهید شیم! همین.
وگرنه زندگی بدون شهادت مفتشم گرونه!
والله اگر شهید نشیم می میریم!
کاش نمیریم.
التماس دعا
#خادم_نوشت
-میگم
+چی؟
-ولی حاج قاسم داره می بینه بعد دوسال دلتنگ تریم!
+چطور؟
-اخه حضرت دلبر اشک ریخت و اشکش بیشتر جگرمون رو آتیش زد، خودش گفت حواستون به رهبر باشه؛ خودش دید رهبر دلتنگه و ما هم از دلتنگی رهبری راه میگیریم.
+ دیگه؟
-اخه هواش پیچیده
+حس میکنی؟
-اره؛ مگه تو حس نمی کنی؟
+ چرا حس میکنم....
-خوبی؟
+الان دیگه نه!
-چرا؟
+چون هوا از عطر او غوغاست... نمیتونم که حس نکنم... پر شده از حضورش اینجا...
-پس بیا سلام کنیم
سلام #حاج_قاسم، #سردار_دلها؛ ما رو دریاب... دعامون کن... دعای شهادت و عاقبت بخیری بدون نگرانی برای دل خانواده هامون که قراره چی بکشند بعد ما، پس دعا کن صبور شن سریع، اخه، اخه دلمون شهادت میخواد ولی خانواده دلتنگی میکنند حتی از لفظش و....😔😭 پایان ماموریت بی مهر شهادت، تو رو خدا نه
+ ارومی؟
- هستش و حواسش هست اره؛ شهدا زنده اند و خدابزرگترین و بلندمرتبه ترین راستگو هست.
- خداروشکر❤️
۱۴۰۰.۱۰.۱۳
دو سال گذشت... ولی نه آسون.
#خادم_نوشت📝
حس قشنگیِ
دلتنگی
برای شهیدی که
گمنام است و گمنام نیست...
ابراهیم.
ناخوداگاه
در اعماق قلبم
مهرت افزون شد...
چه دلتنگی شیرینی..
هنوزم آن روز همراهیت را به خاطر دارم
یادت هست؟
می خواستم برم قم زیارت.
اما خواب ماندم.
از طرفی دلم گیر تشییع شهدای آن روز بود
خدا کاری کرد خواب ماندم.
با خودم گفتم حالا که خواب ماندم، مراسم شهید که هست...
دیر رسیده بودم برای مراسم، ولی تو برای زود رساندنم همراه فرستادی..
رفتم ایستگاه نشستم و ناخوداگاه از شخص نشسته در ایستگاه ادرس پرسیدم و فهمیدم از کسانیست که با خواهرت آشناست ابراهیم، گفت اتفاقا به همان جا میروم صبر کن با هم برویم.
راه بلد فرستادی.
ابراهیم تمام مسیر فکرم از این موضوع خارج نمیشد و پی در پی در جاده ی فکرت دنده عوض می کردم.
ابراهیم میدانی آن روز هرکس زنگ زد گفتم شهید هادی من را رساند و همه تعجب کردن.
گفتم باور کنید خود شهید هادی.
گفتن چطور؟
گفتم برای یاری ام خواهرعزیزی فرستاد که همراهم شود تا بدانم اگر آنجا هستم شهدا خودشان رهرو می شوند...
راستی
نگفتمت...
آن روز مراسم چند شهید گمنام بود از یارانت؛ حوالی بزرگراه رسالت تهران، بلوار شهید سلیمانی فعلی....
#خادم_نوشت
سالگرد شهادت #شهید_ابراهیم_هادی، #دهه_فجر۱۴۰۰🖌
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹