eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
855 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
41 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده،محسن حججی،نوید صفری،صادق عدالت اکبری،حامد سلطانی تاریخ تاسیس: 1396/05/29
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 مجموعه #کاش_با_تو_بودم خلاصه ای از زندگی شهید #مدافع_حرم #شهید_وحید_فرهنگی_والا از دیار مردم غیور آذربایجان شرقی (تبریز) ❇️ خلاصه ای از زندگی این شهید معزز در کانال به یاد شهید محسن حججی eitaa.com/shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 📆 از سه شنبه ۲۱ خرداد ۹۸ ✅ اطلاع رسانی کنید...
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 #کاش_با_تو_بودم ❤️عاشق امام حسین و امام رضا (ع) بودن طوریکه همیشه به نوعی ارادت خود را به این دو بزرگوار به صورت خاصی نشان میدادند. 👌با خادمی در مراسمات و یا موقع ایام محرم حتی قبل تر برای مراسمات کار میکردن از کار طراحی گرفته تا کار تمیز کردن حسینیه و کار بنایی در حسینیه که واقعا خالصانه هم انجام میدادند. ☺️هر سال بچه های پایگاهشون رو به مشهد میبردن و کلا یک الگو بودن برای نوجوان ها و جوان ها... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔸 قسمت دوم #شهید_وحید_فرهنگی_والا به نقل از همسر شهید #مدافع_حرم 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 💠حتی وقتی هم که وارد دانشگاه شدن باز در بسیج دانشجویی فعالیت میکردند و تو اردوهای راهیان نور همیشه حضور داشتن و خدمت میکردند. 🎓ایشون فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه آزاد تبریز هستن. واقعا عاشق بودن و اینکه بتونند برای کسی کاری کنند حتی شده یک نفر رو با رسم شهدا آشنا کنند براشون خیلی اهمیت داشت وبه این کارشون عشق می ورزیدند. 👌حتی با بچه های پایگاه محلی هم اینطور برخورد میکردند. همیشه میگفتن بهم : ❤️خانوم حتی اگه شده یک نفر از بچه ها رو هم بتونم بیارم تو صف برا هر دو دنیای من کافیه. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔸 قسمت سوم به نقل از همسر شهید 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 💠بعد از اتمام دانشگاه وارد سپاه پاسداران میشوند. 💍در ۱۱ دی ماه ۱۳۹۵ باهم کردیم و این امر برای هردوی ما شروع یک زندگی هدفمند آنهم رسیدن به خدا با کمک همدیگه بود. ☺️بنده خودم از دانشجویان بسیجی هستم و برای زندگی مشترک از خداوند همیشه اینطور زندگی کردن را میخواستم که واقعا حرف هایمان در حد شعار باقی نماند و در عمل نیز نمایان شود. آقا وحید هم همیشه وقتی با هم در مورد چیزی صحبت میکردیم بهم میگفتند که از خدا برای خودم هم همسر و هم رفیق تذکره ای خواستم و خداروشکر که پیدا کردم.. ❤️واقعا هم بنده برای تک تک لحظه های زندگیم شکر میکردم که خداوند چنین فردی را در زندگی من قرار داده. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔸 قسمت چهارم به نقل از همسر شهید 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 🍃از همان جلسه اول خواستگاری قضیه ماموریت هایش را برایم گفتند و مطرح کردند که ممکن هست چنین ماموریتی هم پیش بیاید. 🌹بنده با آنکه میدانستم خانواده ام قبول نمی کنند اما خودم قبول کردم که هیچ مانعی نیست برای رفتنتان اما هیچ وقت فکر نمیکردم که چنین اتفاقی بیافتد چون کار ایشان در سوریه تخصصی بود و می گفتن که در خط مقدم نیستند برای همین یک کمی دلم آرام می شد که حتما اتفاقی برایشان نمی افتد. 😔ولی باتوجه به شناختم از ایشان همیشه بهشون میگفتم که بعضی از آدما حیفه که به مرگ طبیعی برن اینا باید اجر و مزد این همه خوبی و تلاششون رو بگیرن و باشهادت برند، تو هم یکی از اون آدمایی... 👌اما همش بهشون میگفتم که وحیدم من شهادت رو در رکاب آقا امام زمان (عج) برات خواستم و ایشونم چون خیلی در این مورد متواضع بودن همش میگفتند نه خانوم شهادت لیاقت میخواد اینطور نیست. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hمosein 🔸 قسمت پنجم به نقل از همسر شهید 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 ❤️از همان روزی که بله را دادم در تمام دلخوشی ها به یاد روزهایی که قرار است وحید برود ماموریت و من تنها بمانم دلم میگرفت چون واقعا عاشق هم بودیم و هستیم هرروز بیشتر از روز قبل... 😔اما من سعی میکردم اشکهایم را از ایشان پنهان کنم که مبادا فکر کنند راضی به رفتنشان نیستم ایشان هم زیاد در مورد شهادت با من صحبت نمیکردند و همه اش بهم قول برگشتن میدادند. 👌تا اینکه در مهرماه که تنها ده ماه از ازدواجمان میگذشت و سه ماه بود که رفته بودیم خانه خودمان آقا وحید زنگ زدن و بهم گفتن که برگه ماموریتشان آمده... 🎂آن روزها هم من در تدارک تولدشان بودم که بتوانم غافلگیرشان کنم. هرچه اصرار کردم پشت تلفن که تاریخش را بهم بگو نگفتند گفتند وقتی آمدم خانه خودت میبینی... 🌟وقتی از سر کار برگشتن سریع برگه را گرفتم و باز کردم و دیدم درست تاریخ تولدشان اعزام هستند... 😦خشکم زده بود که چه چیزی باید بگویم خیلی دلم گرفته بود اما کاری هم نمیتوانستم بکنم. 🔸 قسمت ششم به نقل از همسر شهید @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 #کاش_با_تو_بودم 🎒شب اعزامشان تولدی با خانواده برایش گرفتیم و صبح قبل از رفتن همه وسایلش را گذاشتم در کوله پشتی اش... 😔برایش قرآن کوچکی که در روز #پاسدار هدیه گرفته بودم را هم گذاشتم در کوله پشتی به همراه حرز #امام_جواد (ع) که حافظ وحیدم باشدمیان دشمن... ✈️باهم رفتیم فرودگاه و راهی اش کردیم. 😭با هزار جان کندن که شده جلوی بغض و گریه هایم را میگرفتم اما نمیشد گریه امانم نمیداد تحمل دوری را نداشتیم. خود آقا وحید وقتی بدون من جایی میرفتن هی بهم پیام میدادن که نرفته دلتنگت شدم خانوم. 🔰برایمان خیلی سخت بود اما من ازشون قول گرفته بودم که هر روز بهم زنگ بزنن در اولین فرصتی که به تلفن دسترسی داشتن. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔸 قسمت هفتم #شهید_وحید_فرهنگی_والا به نقل از همسر شهید #مدافع_حرم 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 #کاش_با_تو_بودم ⏱تقریبا یکی دو روز قبل مجروحیتشون به اینترنت دسترسی پیدا کرده بودن و اومدن تو تلگرام. ❤️😍خیلی خوشحال بودم داشتم بال در می آوردم که میتونستم باهاش حرف بزنم. تو تلگرام برام عکس و ویدیو فرستادن از خودش حتی تو آخرین ویدیو بهم میگن که دیگه کم مونده که برمیگردم اِن شاءالله برگردم کلی برنامه دارم برا زندگیمون.. 🍃روز جمعه بود که براشون ماموریتی پیش میاد وحین این ماموریت دچار تله انفجاری میشن و یه پاشون رو روی مین از دست میدن برمیگردونند بیمارستان دمشق برای درمان که ظاهرا حالشون کمی بهتر میشه و میخوان که از دوستشون شماره منو بگیرن تا با من بتونه حرف بزنه. 😔خیلی نگرانش بودم و منتظر تلفن تا اینکه انتظار تموم شد و آخرین تلفنمون بهم هم اینطوری تموم شد ولی متاسفانه اصلا به من نگفتن که چه اتفاقی افتاده براشون ... ⚠️فقط من از لحن صداشون اینطوری فهمیدم که انگار از خواب بیدارشدن یا خسته اند. 😭چندروز بعد تو بیمارستان به شهادت میرسند.. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔸 قسمت هشتم #شهید_وحید_فرهنگی_والا به نقل از همسر شهید #مدافع_حرم 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷