eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
866 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
41 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده،محسن حججی،نوید صفری،صادق عدالت اکبری،حامد سلطانی تاریخ تاسیس: 1396/05/29
مشاهده در ایتا
دانلود
🍇❤️🍇❤️🍇 ❤️🍇 🍇 آقا مرتضی قبل از اعزام به سوریه، جزء بسیج بود و فعالیت‌های زیادی داشت. 📸حتی عکسش در دیدار حضرت آقا که با بسیجیان رفته بودند، هست که در صف اول نشسته و عکس حضرت آقا را به پیشانی‌اش زده. خیلی ولایی بود و راه‌پیمایی‌ها را هم شرکت می‌کرد. 💖سعی می‌کرد احترام پدر و مادرش را حفظ کند. با اینکه با هم اختلاف عقیده بسیار زیادی داشتند اما احترامشان را حفظ و در مواقع اختلاف سکوت می‌کرد. 💎خادم حرم امام رضا (ع) @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍇قسمت پنجم ✍همسر شهید ✍حریم حرم 🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇
🍇❤️🍇❤️🍇 ❤️🍇 🍇 ☺️آقا مرتضی ارادت ویژه‌ای به ائمه، حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) داشت. ما دفعات متعدد و به صورت آزاد، به کربلا می‌رفتیم. 🍃هر وقت می‌رفتیم به اطرافیان اعلام می‌کردیم و به صورت گروهی، دوست و آشناها را می‌بردیم. اربعین مخصوص آقایان بود و بقیه مواقع خانم‌ها هم بودند. ❤️موقع برنامه‌ریزی حتما یک را برای کربلا برنامه‌ریزی می‌کرد و می‌گفت : حتما شب جمعه کربلا باشیم چون حضرت زهرا (س) شب جمعه به می‌آیند. موقع مسافرت می‌گفت: «خانم! کسی افراد مُسن فامیل را به مسافرت نمی‌برد. بچه‌ها حوصله‌ بردن پدر و مادرهایشان به مسافرت را ندارند، بیا ما آنها را کربلا ببریم.» 😊مثلا مادربزرگ آقا مرتضی، مادربزرگ من، خاله‌شان و عمه‌شان، که سن بالایی داشتند را با خودمان می‌بردیم. می‌گفت : «به بزرگترها احترام بگذاریم و آنها را ببریم.» 💎خادم حرم امام رضا (ع) @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍇قسمت ششم ✍همسر شهید ✍حریم حرم 🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇
🍇❤️🍇❤️🍇 ❤️🍇 🍇 من از ابتدا در سال ۹۳ با رفتنش به سوریه مخالف بودم چون واقعا نمی‌دانستم در سوریه چه خبر است. آقا مرتضی هم به ما نگفت که به سوریه می‌رود، گفت به کربلا می‌رود. نیمه شعبان سال ۹۳ آخرین سفر مشترک ما به کربلا بود. 🌙بعد از ماه مبارک رمضان، یک ماه از طرف ستاد بازسازی عتبات که ثبت نام کرده بود، برای راه‌اندازی بیمارستان امام سجاد (ع) نزدیک نهر علقمه، ۴۵ روز به کربلا اعزام شد. چند روز زودتر برای عروسی خواهر من برگشت. بعد از یک ماه گفت : «مسئولین بیمارستان از کار من خوششان آمده و من را دعوت به کار کرده اند.» 😢نمی‌دانید چه حالی داشتم. اشک می‌ریختم و پر پر می‌زدم که کارت اینجا هرچه هست، خیلی خوب است. می‌گفتم به کمش راضی هستم که کنارم باشی اما اقا مرتضی گفت نه و رفت. 🌹آقا مرتضی درآمدش در ایران خیلی خوب بود چون همه از کارش راضی بودند. اصلا من را آماده نکرده بود که می‌خواهد برای جنگ برود. من هم نگران بودم که بخواهد هر از گاهی برای کار به عراق برود، چون برای من تنهایی در خانه سخت است. 💎خادم حرم امام رضا (ع) @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍇قسمت هفتم ✍همسر شهید ✍حریم حرم 🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇
🍇❤️🍇❤️🍇 ❤️🍇 🍇 ❗️بعد از سه هفته از سوریه به برادرش زنگ زده بود که من به سوریه آمده‌ام. گفته بود یک دوره‌ بیست روزه تهران بوده‌ام و الان سوریه هستم. 😏یک مدت با اقا مرتضی قهر کردم. زنگ می‌زد، به بچه‌ها می‌گفتم شما صحبت کنید. من فقط صدایش را می‌شنیدم. خیلی هم دلم تنگ شده بودم. بعد مدتی با هم حرف زدیم. 🌱این سفر ۱۰۹ روز طول کشید. چون آقا مصطفی (صدرزاده) به ایران برگشته بود، آقا مرتضی به جای آقا مصطفی به عنوان جانشین فرمانده بود. در شب لیله الرغائب برگشت. همه به من می‌گفتند شب آرزوهاست، خدا همسرت را به تو برگرداند. 😔آن سه ماه خیلی سخت گذشت. الان هم که یادم میاد دلم برای خودم می‌سوزد. 💎خادم حرم امام رضا (ع) @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍇قسمت هشتم ✍همسر شهید 🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇
🍇❤️🍇❤️🍇 ❤️🍇 🍇 ✨در سوریه به دلیل اینکه فیلم و عکس‌های زیادی از منطقه و از نیروها می‌گرفت و بعد از شهادت افراد در اختیار خانواده‌هایشان قرار می‌داد، به او مرتضی آوینی می‌گفتند. 📚از اینجا با خودش کتاب‌ها و نوشته‌های متعددی را برای تبلیغ به سوریه می‌برد. یک باند را با خودش می‌برد تا آنجا برای نیروها صوت پخش کند. ⛔️به خاطر فیلم و عکس‌هایی که می‌گرفت، از طرف حفاظت اطلاعات از رفتن به سوریه ممنوعش کرده بودند اما بعد از مدتی از طریق دیگری به سوریه رفت. 😇در آن سفر هم فردا صبح‌اش از حرم حضرت زینب (س) فیلم گرفت و برای ما فرستاد. باز هم به او تذکر داده بودند که نباید عکس و فیلم ارسال کنی! ❤️از اینجا عکس‌های متعددی از حضرت اقا به سوریه می‌برد که در منطقه پخش می‌کرد. حتی الان هم در منزل در ویترینی که وسایل بجا مانده از شهید را گذاشته‌ام، عکس‌هایی که داخل کیفش قرار داشت، وجود دارد. عکس‌های حضرت آقا را همیشه روی جیبش می‌زد. 💎خادم حرم امام رضا (ع) @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍇قسمت نهم ✍همسر شهید ✍حریم حرم 🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇
🌱تلاوت صفحه سوم قرآن 🌹به نیابت و 🌙ماه مبارک سال ۱۳۹۹ه.ش
🍇❤️🍇❤️🍇 ❤️🍇 🍇 😔آقا مرتضی یک بار از ناحیه‌ پهلو و دست مجروح شد. وقتی دستش مجروح شده بود، می‌گفت: «چشیدم که حضرت ابالفضل (ع) چه کشیدند» و وقتی پهلوی ایشان زخمی شده بود برای من نوشته بود: 💔«حالا روضه‌های حضرت زهرا (س) را بهتر می‌فهمم.» آقا مرتضی در عملیاتی از ناحیه‌ پهلو مجروح شده بود که فرماندهی محور را بر عهده داشت. ماجرایی که ایشان برای من تعریف کردند این بود که : "یک روز ساعت ده و نیم، «خانطومان» را آزاد کردیم و به نیروهای مقاومت لبنان سپردیم. ما به مقر خودمان آمدیم. شب نیروهایی را برای سرکشی از «خانطومان» فرستادم. به آنها گفتم: «من نیروهای گشت شب را تعیین پست کنم، به شما ملحق می‌شوم.» اما وقتی به سمت «خانطومان» حرکت کردم، در نزدیکی آنجا احساس کردم سکوت غیرعادی حکم فرماست. اگر بچه‌های ما به سلامت در منطقه باشند، باید صدای صحبت کردن و رفت‌وآمد آن‌ها باشد. اما سکوت مطلق حکم فرما بود. وقتی در نزدیک ترین فاصله‌ ممکن قرار گرفتم، داعشی‌ها به سمت من با رگبار شلیک کردند. یک تیر به پهلوی من خورد، با آسیب‌رساندن به طحال از سمت دیگر خارج شده بود." 🌹آقا مرتضی به من می‌گفت: «مجروحیت‌های من تقصیر توست. من با آن رگبار باید شهید می‌شدم و به قول معروف آبکش می‌شدم. اما چون تو چله‌ زیارت امام رضا (ع) برمی‌داری، شهادت من به تأخیر می‌افتد.» 🤕در آن زمان اقا مرتضی دو روز در بیمارستان بستری بوده اما چون فرمانده محور بود، بعد از دو روز از بیمارستان فرار کرده و خودش را به منطقه می‌رساند. 💎خادم حرم امام رضا (ع) @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍇قسمت دهم ✍همسر شهید ✍حریم حرم 🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇
🍇❤️🍇❤️🍇 ❤️🍇 🍇 ✨وقت‌هایی که آقا مرتضی به سوریه می‌رفت، من چله برمی‌داشتم و ۴۰ روز حرم می‌رفتم. 😔روزهایی که استرس داشتم، دو بار می‌رفتم. سری آخر، دو روز قبل از رفتنش به او گفتم : «آقا مرتضی این دفعه بری، از دستم رفتی.» 💔گفت: «روز قیامت، گلوی امام حسین (ع) بریده باشد و گلوی من سالم باشد، من خجالت می‌کشم. شرمنده می‌شوم.» دقیقا تیر به گلویش خورده بود... 💎خادم حرم امام رضا (ع) @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍇قسمت یازدهم ✍همسر شهید 🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇
🍇❤️🍇❤️🍇 ❤️🍇 🍇 😔آقامرتضی در اثر موج انفجار تشنج داشت. وقتی خبر سقوط جای خاصی یا خبر شهادت دوستانش را می‌شنید تشنج می‌کرد. 💔من به حرم رفتم. به امام رضا (ع) گفتم: 😭«هر دفعه که برمی‌گردد، حالش بدتر می‌شود. این بار بیاید و دیگر به سوریه برنگردد.» از بعد از نماز مغرب نزدیک‌ترین جا به ضریح نشستم تا ساعت ۱۱ طول کشید. وقتی بیرون باب الجواد (ع) رسیدم، روضه حضرت ابالفضل (ع) را می‌خواندند. رو کردم به آسمان گفتم : ✨خدایا من مرتضی‌ام را خیلی دوست دارم اما از حضرت اباالفضل (ع) بیشتر دوست ندارم. من جان مرتضی را به حضرت اباالفضل (ع) بخشیدم. 🌹اقا مرتضی تهران بود و داشت برمی‌گشت. بعد با خودم گفتم: «فاتحه‌ این چند ساعت ذکر گفتنت را خواندی. رفته بودم که برگشت و نرفتنش را بخواهم اما به حضرت ابالفضل بخشیدمش.» اما خوب بود و خیلی خوشحال بودم. می‌گفتم: خدایا! همه رو مثل هم دوست دارم. خدایا! اگر من از مرتضی‌ام بگذرم یعنی از همه‌ دنیا گذشتم. اما آن شب واقعا از مرتضی دل کندم و او را به حضرت ابالفضل(ع) بخشیدم. 💎خادم حرم امام رضا (ع) @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍇قسمت دوازدهم ✍همسر شهید 🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇
🍇❤️🍇❤️🍇 ❤️🍇 🍇 🌟افتخار می‌کنم که فرزندم شهید شده است، نمی‌گویم که من از او راضی هستم بلکه امیدوارم که مرتضی از من راضی باشد. 🌹مرتضی به اسلام، ولایت و اهل بیت خدمت کرد، جنگ سوریه که شروع شد دلش هوایی شده بود که برود سوریه اما اقوام و آشنایان همه ناراضی بودند، اما من گفتم اگر برای رضای خداوند و دفاع از اسلام می‌روی من راضی هستم. 🍃چندین بار به سوریه رفت و هر دفعه که برمی‌گشت زخمی و مجروح بود و آخرین دفعه‌ای که مجروح شده بود از ناحیه دست بود به طوری که داخل انگشت دستش میله گذاشته بودند وقتی تصمیم گرفت مجدد برود سوریه گفتم با این دست می‌توانی؟ 😉خندید و گفت تا جایی که توان داشته باشم هر کاری از دستم برآید انجام می‌دهم و این بار هم رضایت به رفتنش دادم. 💎خادم حرم امام رضا (ع) @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍇قسمت سیزدهم ✍حریم حرم 🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇
🍇❤️🍇❤️🍇 ❤️🍇 🍇 🍃دفعه اول دور از چشم اقوام که راضی به این موضوع  نبودند و حتی موقع رفتن هم با پسرم خداحافظی نکردند به جبهه رفت همه  به من اعتراض می‌کردند که چرا اجازه دادم و من در پاسخ می‌گفتم : "به جبهه جنگ می‌رود کنار دریا که نمی‌رود و اگر رفت و با یک دست و پا برگشت خودم را ملامت نمی‌کنم." 😔 آخرین دفعه‌ای که می‌خواست برود آمد و روی مرا بوسید و خداحافظی کرد اما به دوستانش گفته بود من دیگر نمی‌آیم، من مال اینجا نیستم و موقت آمده‌ام و اینقدر تلاش می‌کنم تا خداوند خودش من را انتخاب کند... 💎خادم حرم امام رضا (ع) @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍇قسمت چهاردهم ✍حریم حرم 🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇
🍇❤️🍇❤️🍇 ❤️🍇 🍇 🌹مرتضی شغل آزاد داشت به حرفه تاسیسات ساختمانی مشغول بود و بسیجی فعال، فرمانده پایگاه بود و قائم مقام گردان منتهی هیچوقت نمی‌گفت که قائم مقام گردان است. 🍃همیشه می‌گفت : برای برداشتن یک بار نیاز به پنج انگشت است اگر یکی از انگشتان نباشد بار به مقصد نمی‌رسد من هم باید باشم به حضور من نیاز است، اگر من  و امثال من نرویم داعشی‌ها فردا مشهد هستند. 👌همیشه این مثال تکه کلامش بود که : از سیره پیغمبر است که می‌گفتند همیشه جنگ را به خارج از کشور اسلامی بکشید تا خاندان و ناموس مسلمین در امان باشند. 💎خادم حرم امام رضا (ع) @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍇قسمت پانزدهم ✍حریم حرم 🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇❤️🍇