#چگونه_گناه_نکنم
💢 چه کنیم نفس، ما را به آسانی به #گناه نکشاند؟
✅امیرالمؤمنین( ع )می فرمایند:
النَّفْسُ انْ لَمْ تَشْغَلْهُ شَغَلَک؛
یعنی اگر تو نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش #مشغول میکند.
💢اگر انسان #خیال را در اختیار خودش نگیرد یکی از چیزهایی است که انسان را فاسد میکند؛ یعنی انسان نیاز به تمرکز قوّه خیال دارد. اگر قوّه خیال آزاد باشد، منشأ #فساد اخلاق انسان میشود.
💢یک چیزهایی است که اگر انسان آنها را به کاری نگمارد طوری نمی شود، مثل یک جماد است. این انگشتر را که من به انگشتم می کنم، اگر روی طاقچه ای یا در جعبه ای بگذارم طوری نمی شود.
💢ولی نفس انسان جور دیگری است، همیشه باید او را مشغول داشت؛ یعنی همیشه باید یک کاری داشته باشد که او را متمرکز کند و وادار به آن کار نماید و الّا اگر شما به او کار نداشته باشید، او شما را به آنچه که دلش می خواهد وادار می کند و آن وقت است که دریچه خیال به روی انسان باز می شود؛ در رختخواب فکر می کند، در بازار فکر می کند، همین طور خیال خیال خیال، و همین خیالات است که انسان را به هزاران نوع #گناه می کشاند. اما برعکس، وقتی که انسان یک کار و یک شغل دارد، آن کار و شغل، او را به سوی خود می کشد و #جذب می کند.
📕شهید مطهری،تعلیم و تربیت در اسلام، ص278
💛کانال #شهید_مهدی_حسینی 👇
@SHAHIDMAHDi_hoseini
آقامهدی همیشه گفت:یه روزی همگی توی قدس قدم میذاریم...
🌷شهدای مدافع حرم تو غربتِ محض و سکوت کامل رسانه ای رفتن و ایستادن و نذاشتن اسرائیل یه روز نفس راحت بکشه.
کار ناتمامشون رو با آزاد کردن قدس تمام خواهیم کرد و آماده شهادتیم ...
#روز_قدس
#مدافعان_حرم
#شهید_مهدی_حسینی
#اللهم_الرزقنا_حلاوت_شهادت
@mahdii_hoseini
هدایت شده از آقا مهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید یعنی گلی که پرپر شده
روایت این هفته ویژه #شهید_مهدی_حسینی
📺| #مستند_از_آسمان
جمعه ساعت ۴ بعد از ظهر برنامه از آسمان گذری بر زندگی #شهید_مهدی_حسینی ..
🔹 @azaseman_ir
🔸 @mahdii_huseini
هدایت شده از آقا مهدی
بالاخره این قاب آسمانی شد ...
آقامهدی سلام مارا به سردار برسان|
.
#شهید_مهدی_حسینی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@shahid_mahdi_hosseini
دلم گرفته
ازین آسمان بی پیغام
برایم کبوتری بفرست🕊
#شهید_مهدی_حسینی
@MahdiHoseini_IR
به یاد شهید محسن حججی
🔺|خریدکتاب تمنای بی خزان|🔻 با40درصدتخفیف ویژه♾ قیمت اصلی کتاب:22000 قیمت کتاب با تخفیف:14000 🛒🛍 جهت
📖 #برشی_از_کتاب تمنای بی خزان
#شهید_مهدی_حسینی
.
.
کاسه های آب گوشت، یکی بعد از دیگری سر سفره می آمدند و مهدی در این فکر بود که آیا پیرمرد چیزی برای خوردن دارد یانه.
یک دفعه، مثل برق از جایش پرید.
کاسه ی آب گوشت را با خودش سرکوچه برد و در این فکر بود که او هنوز آن جاست؟
صدای مادر را که داد می زد مهدی کجا؟
نمی شنید.
نفس نفس زنان رسید سرکوچه.
نصف آب گوشت ریخته بود روی لباسش.
سرمای پیت روغن، خبر از رفتن پیرمرد می داد.
نگاه ناامید مهدی به کوچهی تاریک و دریچه ای نور که از میان در نیمه باز
خانه شان به کوچه می تابید، امتداد راه مهدی بود که با خود می گفت : از گلوم پایین نمی ره....
نشسته بود سر سفره با غذا بازی
می کرد. گوهرخانم نگاهی زیرچشمی به او انداخت و گفت : چیزی شده آقامهدی؟
مهدی آه سردی کشید و دوباره به کاسه ی آب گوشت که حالا از دهان افتاده بود نگاه کرد.
گوهرخانم طاقت ناراحتی مهدی را نداشت.
زیرچشمی به عابد اشاره کرد و او شروع کرد به شوخی کردن با مهدی.
هادی، برادر کوچک ترش از این فرصت برای شیطنت استفاده کرد و دوتایی به بهانه ی کشتی گرفتن ریختند سر مهدی.
چند دقیقه بعد، صدای فریاد هر سه، فضای خانه را گرم کرد.
گوهرخانم سفره را جمع می کرد و از شادی آنها ذوق می کرد.
صبح روز بعد، مهدی در پی پیرمرد بود، که چشمش دوباره به دستکش های چرمی پشت ویترین مغازه ی سرکوچه افتاد.
نگاهش را به خیابان گرداند و دست ها را در جیب هایش فرو برد.
راهش را به سمت مدرسه ادامه داد.
مدرسه آن روز هم مثل هر روز بود؛ زنگ ریاضی و فارسی ودیکته هم ساعت آخر کلاس.
روی نیمکت، تنها نشسته بود.
نمی دانست چرا امروز بغل دستی اش نیامده.
موقعی که معلم اسم رضا را برای حضور وغیاب صدا کرد، مهدی گفت : غایب.
درِ خانه را که بعد از ورود به حیاط بست، یادش افتاد امروز با پول توجیبی اش برای هادی چیزی نخریده است.
همه جا هوای هادی را داشت.
هادی هم حس می کرد مهدی بعد از پدر، حامی او است....
👈از هَمچو
تو دلداری،
دل برنکنَم آری💛
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹