🍃🚀🍃🚀🍃
🚀 #پدر_موشکی_ایران (۳۹)
▪️روز حادثه سه دقیقه بعد از انفجار به ما خبر رسید و حدود ده دقیقه بعد فهمیدیم که حسن شهید شده اما در مسیر به خودمان تلقین می کردیم که شاید شهید نشده باشد اما دقایقی بعد به این یقین رسیدیم...
😢بنده الان هم باور نمی کنم حسن شهید شده باشد. او هنوز هم برای ما زنده است.
🕊ما انتظار نداشتیم که حسن به این زودی ها شهید شود و فکر می کردیم حالا حالاها از خدمات او بهره مند می شویم.
💔این برای ما بسیار سخت است که بنشینیم و از او صحبت کنیم. راجع به کسی که دوستان شهیدش از دوستان زنده اش بیشتر بودند...
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم به روایت #سردار_حاجی_زاده
Www.Yjc.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃
🍃🚀🍃🚀🍃
🚀 #پدر_موشکی_ایران (۴۰)
🕊بابا، مامان را [برای شهادت] آماده كرده بود. مادرم ميگفت من منتظر چنين روزي بودم. حتي زماني كه بعد از شهادت شهيد كاظمي رفته بود منزل شهيد، گفته بود ميدانم نفر بعدي من هستم! مامان، قشنگ اين احساس را داشتند اما من نه!
🍃هميشه ميگفتم بالأخره يك روز كار بابا تمام ميشود و اين انتظارهاي ما به سر ميرسد. الان با خودم مي گويم شايد اين كه كمتر در كنارمان حضور داشت براي ما بهتر شد. هنوز هم فكر ميكنيم سر كار است. دلم ميخواهد هميشه منتظرش باشم و حضورش را درك كنم. دوست ندارم به نبودنش عادت كنم و برايم عادي شود.
▪️با گريه و زاري چيزي حل نميشود. از همان روز اول هم احساس كردم بابا دوست ندارد ما گريه كنيم؛ بابايي كه هميشه شاد بود و ما را ميخنداند، الان هم دوست ندارد يك گوشه بنشينيم و گريه كنيم. ما بايد كاري كنيم كه به جاي يك حسن مقدم، يك ميليون حسن مقدم داشته باشيم.
👌به نظرم الان وظيفه ما اين است كه به مردم بگوييم چنين آدم هايي هم در اين دوره بودهاند و ميشود اين گونه هم زندگي كرد.
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم به روایت دخترشان زینب خانم
Www.isna.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃
🍃🚀🍃🚀🍃
🚀 #پدر_موشکی_ایران (۴۱)
🔹آن زمان كه جنگ بود، هيچ وقت نبود؛ طوري كه مادر ميگويد :
«وقتي پدرت به ما سر ميزد، تو پدرت را نمي شناختي و غريبي ميكردي. بعد هم كه جنگ تمام شد مدام در سفرهاي خارجي بود تا بتواند فنون تخصصي كارش را ياد بگيرد.»
🚀ما در بحث موشكي صفر بوديم. بابا ريز به ريز را خودش با سختيهاي بسيار ياد گرفت؛ چون ايران تحريم است اين فنون را به ما ياد نميدادند. دقيقا از هيچ شروع كرد به ساختن، نه مونتاژ؛ همه چيز موشك را بومي كرديم. به همين سبب هم به ايشان ميگويند پدر موشكي ايران.
👌با همه مخالفتهاي برخي كه به پدر ميگفتند ما علمش را نداريم، نميتوانيم چنين كاري بكنيم، هميشه به همكارانش ميگفت :
⁉️شما با يك آمريكايي چه فرقي داريد؟! همان هوش و عقل را داريد اما شما يك چيز بيشتر داريد كه او ندارد؛ شما شيعه هستيد و حضرت زهرا سلام الله عليها و اميرالمؤمنين عليه السلام را داريد كه ميشود به آنها توسل كرد.
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم به روایت زینب خانم، دخترشان
Www.isna.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃
🍃🚀🍃🚀🍃
🚀 #پدر_موشکی_ایران (۴۲)
👥ما يك سري موشك از قذافي گرفته بوديم اما او بعد از آنكه با ما مشكل پيدا ميكند، پشيمان ميشود و چون موشكها سيستمي بودند، حدود ۱۵۰ تا عيب روي اين موشكها مي گذارد تا نتوانيم آنها را پرتاب كنيم.
⁉️فكر كنيد! سال ۶۳ يك جوان ۲۵ ساله (شهيد طهراني مقدم) به همراه يك گروه، سه ماه ميروند سوريه تا بتوانند اصول اوليه موشك را ياد بگيرند.
آن زمان عدهاي ميگويند شما جوانهاي خالص و نخبه حيف است، دنبال كاري رفتهايد كه صددرصد انجام نميشود! اما همين جوانها آن ۱۵۰ عيب را پيدا و برطرف و موشك را پرتاب كردند!
🚨بابا هميشه ميگفت ما چرا بايد محتاج ديگران باشيم و به آنها التماس كنيم. بايد براي خودمان باشيم و الان كاري كرده كه كشورهاي اطراف، محتاج موشكهاي ما هستند.
⛔️هيچ وقت نميگفت اين موشكها مال ماست يا حتي بگويد مال ايران است، بلكه هميشه از عزت تشيع ميگفتند. اين قدر ديدشان بزرگ بود!
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم به روایت زینب خانم، دختر شهید
Www.isna.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃
🍃🚀🍃🚀🍃
🚀 #پدر_موشکی_ایران (۴۳)
😓يك وقتهايي خسته ميشديم. ميگفتيم، بابا! همه هستند، تو نيستي! بچههاي ديگر پدرهايشان هميشه هستند.
🍒حتي خواهر كوچكترم ميگويد من هميشه آرزو داشتم بابا يك بار با ماشين بيايد مدرسه دنبالم! من هم اين آرزو را داشتم. بخصوص وقتي پدر آدم، شيكپوش باشد و مرتب و هميشه اهل بگو و بخند. خب برايمان عزت بود داشتن چنين پدري.
🚨اما پدر ميگفت من دارم يك كار خيلي مهم براي #امام_زمان انجام ميدهم تا زماني كه ايشان آمد، با سلاحهاي ما كار كند. اينها را ميگفت و با شوخي و خنده ما را راضي ميكرد....
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم به روایت زینب خانم، دختر شهید
Www.isna.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃
🍃🚀🍃🚀🍃
🚀 #پدر_موشکی_ایران (۴۴)
پدر ميگفت من دارم يك كار خيلي مهم براي #امام_زمان انجام ميدهم تا زماني كه ايشان آمد، با سلاحهاي ما كار كند. اينها را ميگفت و با شوخي و خنده ما را راضي ميكرد....
😍اين قدر قشنگ ميگفت؛ با شور و نشاط و انرژي. ميگفت :
ما يك روز اسرائيل را نابود ميكنيم. با همين سلاحهايي كه خودمان ميسازيم، اسرائيل را به خواري ميكشيم. الان اين طوري فكر نكنيد كه من نيستم و شما تنها هستيد، همه اين كارها براي امام زمان است. شما هم در اجر اين كارها سهيم هستيد.
👌خيلي خوشبيان بود. علاوه بر اينها هر زمان پدر منزل بود هميشه ما يا در كوه و دشت بوديم يا ميرفتيم خريد. همه جا گروهي ميرفتيم و هيچ فرقي بين من كه ازدواج كردهام با بقيه نبود.
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم به روایت زینب خانم، دختر شهید
Www.isna.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃
🍃🚀🍃🚀🍃
🚀 #پدر_موشکی_ایران (۴۵)
🔹روزي كه آقا آمدند منزلمان، آن قدر حس ايشان سنگين بود كه گفتند من مصيبت زده هستم. به طوري كه خانم شهيد مطهري به ما گفتند امام خميني هم، زماني كه آقاي مطهري شهيد شدند، به ما گفتند من به شما تسليت نميگويم شما بايد به من تسليت بگوييد!
🌷خانم مطهري گفت: آقا هم آن روز دقيقا همين طوري بودند.
😔ما از اين ناراحتي آقا، ناراحت بوديم. اگر يادتان باشد عيد غدير آن سال آقا سخنراني نكردند. حتي روز سوم هم كه باز آمدند منزلمان، باز ناراحتي آقا برايمان خيلي سخت بود. البته من فكر ميكنم علاقه بين پدر و آقا كاملا دوطرفه بوده است...
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم به روایت زینب خانم، دختر شهید
Www.isna.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃
🍃🚀🍃🚀🍃
🚀 #پدر_موشکی_ایران (۴۶)
🍃زمانهايي كه پدر در كنارمان بود، آن قدر حضورش كيفيت داشت و آنقدر به ما خوش ميگذشت و محبت ميكرد كه تمام آن نبودنها را جبران ميكرد.
▪️وقتهايي پدر حدود 11 يا 12 شب ميآمد منزل. با آنكه خسته بود، چشم هايش قرمز شده بود، مثل خون و معلوم بود كه سركار چند شب نخوابيده، وقتي ميديد محمدطه و زهرا منتظرش هستند، با آنها شروع ميكرد به بازي.
👌گاهي حتي فرصت نميكرد كيفش را زمين بگذارد. مي ديدي حدود نيم ساعت، يك ساعت با بچه ها بازي ميكند. تازه بعد از آن همه بازي به هواي قايم موشك ميرفت لباسش را سريع عوض ميكرد.
🎊پدر فقط منتظر بهانه بود كه جشن بگيرد. كوچكترين موفقيت در كارهاي ما را بزرگ ميكرد، مدام قربان صدقهمان مي رفت. اگر مدتي عيد يا مناسبتي نبود، خودش جشن ميگرفت، طوري كه خواهر كوچكترم ياد گرفته بود با هر عيدي خانه پر ميشود از بادكنك و كاغذكشي، خانه پر بود از شادي و نشاط.
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم به روایت زینب خانم، دختر شهید
Www.isna.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃
🍃🚀🍃🚀🍃
🚀 #پدر_موشکی_ایران (۴۷)
🔻هيچ وقت نميگفت زينب چادر سرت كن، بيا نماز بخوان. اصلا! آن قدر نماز خواندنش قشنگ بود كه همه ما دوست داشتيم نماز بخوانيم.
👌مثلا در مورد حجابمان، آن قدر كه بابا را دوست داشتيم همين كه ميديديم او دوست دارد ما كاري را انجام دهيم، بدون آنكه بگويد، انجام ميداديم. حتي كاري نداشتيم كه بدانيم دليل و فلسفهاش چيست.
🌙مثلا در ماه رجب و شعبان و رمضان كه عبادتهايش خيلي بيشتر ميشد، نيمهشبها از صداي نمازخواندنش بيدار ميشديم. آن قدر قشنگ راز و نياز ميكرد كه خجالت ميكشيديم، چرا ما خوابيدهايم! يك بار نشد كه بگويد شما هم بيدار شويد.
✨آن قدر خالصانه و عاشقانه عبادت ميكرد كه روي ما اثر ميگذاشت.
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم به روایت زینب خانم، دختر شهید
Www.isna.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃
🍃🚀🍃🚀🍃
🚀 #پدر_موشکی_ایران (۴۸)
💖به بابا ميگفتم اگر ما يك كار خوب انجام دهيم، فكر نميكنم به خود ما ثوابي برسد! چون هنري نكردهايم، همه را تو در وجود ما گذاشتهاي.
🍃از بس كه اين رفتارها را درتو ديدهايم؛ به طوري كه اگر كسي نماز اول وقتش را نخواند احساس مي كنم انگار نمازش قضا شده!
☺️به بابا ميگفتم اگر ما شبها وضو ميگيريم و ميخوابيم يا دعاي سمات ميخوانيم، ثواب همه اينها به شما ميرسد. واقعا همه چيز را با رفتارش در وجود ما كاشت، نه با گفتار.
✔️قطعا شيوه برخورد با دختر و پسر فرق دارد. پدر با حسين به كوه ميرفت و با او صحبت ميكرد اما با دخترها، نه! خيلي لطيفتر و ملايمتر رفتار ميكرد، واقعا احساس ميكردي با يك گل برخورد ميكند.
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم به روایت زینب خانم، دختر شهید
Www.isna.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃
🍃🚀🍃🚀🍃
🚀 #پدر_موشکی_ایران (49)
💞رابطه واقعا عاشقانه داشتند. وقتي همسرم تازه وارد خانواده ما شده بود، تعجب ميكرد و ميگفت، مامان و بابات چقدر همديگر را دوست دارند! ادبيات كلاميشان با هم آن قدر زيبا و قشنگ بود؛ در خطابكردن، حرف زدن. هر سال سالگرد ازدواجشان را جشن ميگرفتند و
😁دوباره حلقه دست هم ميكردند؛ اين قدر عاشقانه! حتي در مورد نبودنهاي بابا و سختيهاي زندگي، مادر يك بار هم گله نكرد.
👌ما به لحاظ امنيتي هر جايي نميتوانستيم برويم بخصوص بعد از شهادت شهيد صياد، صد بار جا عوض كرديم چون منافقين دنبال پدر بودند. قشنگ يادم هست كه اسبابكشيهايمان يواشكي، نصف شبها بود.
🔸تا دبيرستان حدود 10 تا مدرسه عوض كردم، كاملا خانه بدوش بوديم. فكر كنيد! پدرم نميتوانست هر جايي برود، مثل خيليها دلش مي خواست برود كربلا، اما نميشد، مادرم فقط به عشق بابا، هيچ جا نميرفت.
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم به روایت زینب خانم، دختر شهید
Www.isna.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃
🍃🚀🍃🚀🍃
🚀 #پدر_موشکی_ایران (۵۰)
🔹سفر تفريحي را آدم يك جوري با خودش كنار ميآيد كه تنها مزه نميدهد اما سفرهاي زيارتي شايد، نه! يعني مادر حتي آن ها را هم اگر بابا نبود، نمي رفت.
✔️مامان ميگفت بدون بابا دلم نميآيد بروم، مزه نميدهد. چند سال پيش نوبت حج تمتعي كه خودشان ثبت نام كرده بودند، شد. هديهاي نبود چون بابا اصلا آدمي نبود كه از اين موقعيتها و اين چيزها استفاده كند. به خاطر كار پدر چند سالي عقب انداختندش به طوري كه گفتند اگر امسال نرويد، باطل ميشود.
🛍همه كارهايشان را كردند و ساكشان را هم بستند. درست شب قبل از حركت به بابا گفتند شما نميتوانيد برويد! چون آن سال چند تا دانشمند را آنجا گرفته بودند. نميدانيد چه حالي شد! بابا گفت اشكال ندارد، قسمت نبود.
😔مادر خيلي ناراحت بود و با ناراحتي رفت. در مكه وقتي اعمالشان را انجام داد، درست روز آخر خواب آقاي خامنهاي را مي بيند كه چند خانم نوراني هم كنارشان ايستاده بود، مادر به ايشان ميگويد :
حسن آقا اين همه سال منتظر بود اما نتوانست بياد! آقا هم ميگويند، نه. او هميشه اينجاست. بعد همان ساكي كه بابا براي سفر بسته بود را نشان مي دهند و ميگويند نگاه كن، اين هم ساكش.
وقتي مادر اين خواب را تعريف كرد، پدر خيلي خوشحال شد.
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم به روایت زینب خانم، دختر شهید
Www.isna.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃🚀🍃